Sunday, December 25, 2011

Sunday, December 4, 2011

Friday, November 18, 2011

خاطرات دوران کودکی من

لیو بی، شانگ فی‌ و کوانگ یو؛ بخشی از خاطرات دوران کودکی من.

Friday, November 11, 2011

عدد عدد عدد عدد

ببین دیازپام ده خورانده‌اند خلق را
ببین چگونه کرده‌اند مُد، ریای دلق را
ببین چگونه بشکنند جای شیشه طلق را
ببین احاطه کرده‌ است عدد، فکر خلق را

Saturday, October 22, 2011

محافظین شخصی

جناب سرهنگ رو بی خیال، چه بلایی سر محافظین شخصی اش اومد؟

Wednesday, September 28, 2011

حکایت آن مردم که موش شدند

می پرسم شما بی بی سی میگیرین یا پارازیت داره؟
میگه والله چند روز پیش اومدن کلی از ماهواره های دور و بر ما رو بردن.
می پرسم کاماندوها پس به شما هم رسیدن.
میگه من که نبودم ولی انگار کاماندو نبودن، دزد بودن. چون انگار کاماندوها با قیچی آهن بر میزنن همه چی رو خراب مبکنن اما اینها چیزی رو خراب نکردن.

گویند که دورانها سالی بشود آخر
کو باز نشاید گفت دزد از عسس و قاضی

بر مال چو دست افکند غارتگر و داروغه
هین مردم شهر من بر صدمت کم راضی

میگم مدیریت امام زمان دیگه ، نتیجه کار دزدها و پلیسها یکیه.
میگه کفر نگو پسر (منظورش اینه که دیوار موش داره موشم گوش داره).

زاهد به تنش باشد آن خرقه سالوسی
چون جهد به کاری برد، نمامی و جاسوسی

چون پرده دری کرده است صنعت به زمان خود
وحشت زده این مردم در خوابی و کابوسی

و این حکایت آن مردمی است که موش شده اند.

Tuesday, September 20, 2011

دیالوگ زندگی‌

ماتیلدا: زندگی‌ همیشه انقدر سخته، یا فقط وقتی‌ که بچه هستی‌ اینجوریه.
لئون: همیشه اینجوریه.

لئون: نگهش دار (دستمال رو)

Friday, September 9, 2011

سریالهایی برای دیدن

اخیرا مشغول دیدن سریال Mad Men هستم، دیدنش توصیه می‌شه.
فصل چهار Breaking Bad هم در حال پخشه، اون رو هم دنبال کنید.
دو فصل اول Bored To Death هم خوب بود، فضای فانتزیه باحالی داره.
اگه فصل یک Shameless رو ندید، ببینید که ژانویه فصل ۲ قراره بیاد .
اگه جنس مرغوب سراغ دارید ما رو هم در جریان بذارید.

Friday, September 2, 2011

مونولوگ - خدا از نگاه شیطان

خدا! همینه؟ خدا! حالا بهت میگم. بذار یه خورده اطلاعات محرمانه در مورد خدا بهت بدم. خدا دوست داره نگاه کنه. اون سر کار میذاره. بهش فکر کن. اون به آدم غریزها رو میده. اون به تو این هدیه خارق العاده رو میده، بعدش چی‌ کار می‌کنه. قسم میخورم که برای سرگرمی‌ خودش، برای مجموعه ی شخصی‌ سوتی‌های عالم، قوانین معارض وضع می‌کنه. این احمقانه‌ترین اتفاق تمام دوران هاست. ببین ولی‌ دست نزن. دست بزن ولی‌ مزه نکن. مزه کن ولی‌ قورت نده. ‌ها ها ها! و وقتی‌ تو این داری از این پات به اون پات می‌‌پری، اون چی‌ کار می‌کنه؟ اون از ته دل کثافتش میخنده. اون یه ازگله. اون یه دیگر آزاره. اون صاحب منزلی که هیچوقت توش نیست. عبادتش کنی‌. هرگز.
من روی این زمین بودم و از همه چیزش خبر دارم از زمانی‌ که همه چی‌ شروع شد. من هر حسی رو که آدم می‌خواست تجربه کنه پرورش دادم. برای من مهم بود که چی‌ می‌خواد و هیچ وقت در موردش قضاوت نکردم. چرا؟ برا اینکه من هیچ وقت پس نزدمش. با وجود همه نواقصش من طرفدار آدم هستم.

Friday, August 19, 2011

مونولوگ - داستان چشم

- یه بار، یادم نمیاد کجا بودم. شاید آمریکای مرکزی. یه جای داغ. کار احمقانه، درآمد کم، محل خطرناک، و آب به قدری متعفن که محلّی‌ها حتا توش نمیشاشیدن. سر و کلّهٔ چند تا مست حرومزاده که قاچاقچی‌های محلّی اجیر کرده بودن توی اتاق هتل پیدا شد. تهدیدم کردن که جر وا‌ جرم می‌کنن. من گفتم: " گوش کنید آقایون، باشه، شما منو تنها گیر آوردید چهار به یک و میخواین منو بکشین، امشب، اینجا، و هیچ روحی‌ توی این دنیا تاریک نمیفهمه من رفتم. اما یکی‌ از شما، یکی‌ از شما، یکی‌ از شما چشمش رو از دست میده. نقطه." سکوت. " تکرار کردم: یکی‌ از شما بدبخت‌های کثافت چشمش از کاسش درمیاد. اینو قول میدم. شاید این چیز کوچیکی باشه وقتی‌ همهٔ جوانب رو در نظر بگیریم اما من موفق میشم، برا اینکه این آخرین کاریه که توی دنیا باید انجام بدم. خوب، حالا بهتره خوب برای آخرین بار به هم نگاه ‌کنین و چند دقیقه بهش فکر کنین.
- بعدش چی‌ شد؟
-خوب، من اینجام، هنوز، بعد همه چی‌.



اضافات افاضات: مرقوم کردم تا یادم نره به جای شل کن لذتش رو ببر، می‌شه جور دیگه هم عمل کرد.

Sunday, August 14, 2011

دیوار

 هیشکی یادمون نداده خنده هامونو ببینیم
این فقط درد وطن نیست ما تو غربتم همینیم

تو همه خاطره هامون حق دشمن مرده باده
حتی راه دشمنی رو هیشکی یادمون نداده

دیوار با صدای داریوش و فرامرز اصلانی
ترانه سرا : روزبه بمانی

Friday, August 5, 2011

Tuesday, July 19, 2011

برکلی مرا می‌خواند

ایکاش برکلی بودم. حالا بگو برای چی‌.
- برای دانشگاه برکلی؟
- نه
- برای مرکز تحقیقاتی لرنس؟
-نوچ
-برای آب و هوای کالیفرنیا
-اون هم نه.

میدونی، اینها خوبن. اما می‌خوام بشینم از عمو محسن سه‌ تار یاد بگیرم. حتما خیلی‌ حال میده.

Tuesday, July 12, 2011

مسیر زندگی

پدرش صبح تا شب کار میکرد.

با این حال زندگی محقرانه ای داشتند؛

توی مکان و زمانی که رو به زوال بود.

اونقدر سن و سال نداشت که بفهمه

بابا تو جنگ کشته شد یعنی چی.

اما خیلی خوب می فهمید نبودن مادر یعنی چه

تلاش مادر هم جلوی زوال رو نمی تونست بگیره.

تا سالیانی تو رویا زندگی می کرد. رویا برگشتن بابا. رویای یه زندگی بی دغدغه.

واقعیت زندگی سهمناکتر از اونچه که می تونست تصورش رو بکنه خودش رو نشون داد.

چشم باز کرد دید هر شب با بوی عرق تن و دهن نشسته یک مرد سر میکنه.

برای خوشامد یه مشت بچه پولدار کارهایی  می کنه که از ته دل بیزاره.

تو خیابون که راه می رفت احساس می کرد برهنه است و همه مردم به تنش نگاه میکنن

دیگه نه طاقت بوی دهن یه مرد دیگه رو داشت و نه نگاه مردم رو

باید یه کاری برای زندگی اش میکرد.

-----------------------------
شاید ادامه داشته باشد ...

اضافات افاضات: برای او که گفت دوست میدارد.

Thursday, July 7, 2011

فوتبال زنان - فیلم آیات شیطانی، تخیلات یک ذهن بیش فعال

آقا اون زمانها که ما بچه بودیم و قدرت تشخیص هر از بر رو نداشتیم، یه آشنایی بود که تخیلات خودش رو به ما قالب میکرد. ما هم نادون فکر میکردیم خیلی‌ میفهمه. فی‌ المثل میگفت داییش فیلم آیات شیطانی رو آورده و ایشون دیدن و خیلی‌ کار مهمی کردن. یا میگفت فوتبال زنان رو دیده و پسندیده. میگفت زنها خیلی‌ ظریف فوتبال بازی‌ می‌کنن خشونت مردها رو ندارن. ما هم با دهان باز از این همه اطلاعات فیض می‌بردیم. بچه بودیم دیگه چه میفهمیدیم. اصلا فرق زن و مرد رو نمیدونستیم. اون هم مخ مفت گیر آورده بود.

اضافات افاضت: ۱- الان جام جهانی‌ فوتبال زنان در آلمان داره برگزار میشه (لینک)

این گل اول امریکای جنایتکار استکبار جهانی‌ به کلمبیا بدک نبود:

Saturday, July 2, 2011

خلاقیت - هنر

خلاقیت آن است که به خود اجازهٔ اشتباه کردن بدهید. هنر آن است که بدانید‌ کدام را نگه دارید. (اسکات آدامز) (منبع)

Friday, July 1, 2011

کوته بین نباش

دو روی یک سکّه

روی اول

- شما میدونید که ژاپن رده دوم خودکشی‌ در جهان رو داره

- مجری: بله

-ما از دید طب سنتی‌ بررسی‌ کردیم ... اینها ماهی‌ زیاد میخورن ... این فرد به سکون میره ... از خودش میپرسه من چرا باید زنده باشم ... به این علت دست به خودکشی‌ میزنه .. باید بشینیم توجیه علمیش رو پیدا کنیم (منبع).

یعنی‌ تمام عوامل فرهنگی‌، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، و ... رو ول کرده رفته چسبیده به زمینهٔ تخصصی خودش (مثلا تغذیه). پدر جان این قدر کوتاه بین نباش. با نخوردن ماهی‌ میزان خود کشی‌ کم نمی‌شه، ولی‌ احتمالا از بیشترین طول عمری که توی دنیا دارن کاسته می‌شه (منبع).

---------------------------

روی دوم

ازش سوال می‌کنن (بخوانید استفتأ):

با فراهم‌‌بودن امكانات جهت تفكيك بين دختران و پسران دانشجو در كلاس‌ها و اردوها و سرويس‌هاي رفت‌وآمد، وظيفه مسؤلان و دانشجويان چيست؟

- مختلط‌ بودن مانع پيشرفت علمي و موجب مفاسد بزرگ است. هزينه مالي اجراء تفكيك جنسيتي، هر چه هم سنگين باشد قابل تحمل است (منبع)

پدر جان شما هم مثل نفر قبلی‌ کوته بین نباش. یه همچبن سوالی‌ شد بگو در تخصص من نیست. جامعه شناسان و روانشناسان رشد اعلام نظر کنند. برا خودتم خوبه.

Wednesday, June 22, 2011

تفکیک جنسیتی - حالا چرا

1- توی این سه دهه و اندی که از عمر جمهوری اسلامی میگذره همیشه انحراف جامعه از ارزش های اسلامی صورت مساله بعضی ها بوده و هر زمان که سمبه شون پر زور بوده ارزش ها رو حفظ کردند. شاید عبارت "یا روسری یا توسری" بهترین نمونه از همین تفکر حاکم کردن و حفظ ارزش ها باشه.

2- تمامی این سال ها عده ای در هر سازمان و نهاد و کارخانه و ... دولتی به اسم حراست حضور داشتند.بی شک یکی از وظایف این آدمها ایجاد فضای ترس برای حفظ ارزشهای اسلامی در بین کارکنان و کارمندان است.

3- سال 1380، وقتی فضای جامعه قدری بازتر شده بود؛ در مستند زیر می بینیم که فضای روانی حاکم بر مدارس به قدری تنگه که برداشتن ابرو و بلند کردن ناخن و به همراه داشتن آینه برای دختر جوان دبیرستانی هنجار شکنی و جرم تلقی میشه.

4- مادرم و مجری های زن تلویزیون در دهه 60 مانتوهای اپل دار بد رنگ می پوشند. حالا مادرم و مجری های زن تلویزیون مانتوهای خوش رنگ و خوش فرم تر می پوشن.

زمانی که دایی ام سال دهه 70 پلی تکنیک می رفت شلوار جین و لباس آستین کوتاه اساسا تعریف نشده بود اما دهه 80 که من پلی تکنیک می رفتم تی شرت و جین حالت استاندارد داشت.


5- دهه 90 یه عده استفتا میکنند که حکم با هم بودن دختر پسر در دانشگاه چیست؟ (منبع) و بعد می گویند که "از نظر اسلام رابطه دختر و پسر در جامعه پذيرفته نيست" (منبع). می خواهند که دختر و پسر از هم جذا باشند و اسلام حاکم.

یک نگاه این است که مورد 5 را همسو با با 4 مورد اول تعبیر کنیم. تفکیک جنسیتی را مساله تازه ای نبینیم. به صورت خلاصه: جامعه از راه صواب دارد خارج میشود جلویش را میگیریم؛ قبلا بوده باز هم خواهد بود.
به نظرم این نگاه قدری ساده اندیشانه است چرا که اگر تنها مساله حاکم کردن ارزشها می بود، زمانی که سمبه پر زور تر و جامعه پذیراتر بود انجام می شد. احساس میکنم این برنامه، طرح ریزی شده تا انرژِی دانشجویان ناراضی را به مسائل بی اهمیت هرز بدهند. نفی اصل نظام که بعد از داستانهای سال 88 شکل بسیار منسجم تری به خود گرفت نباید فرصت بازگو شدن در فضای دانشگاه را داشته باشد. نباید دانشجوی بی تفاوت در صحن دانشگاه عبور کند و چیزی در باب گلایه مندی از اصل نظام بشنود برای او بهتر است که گلایه مندی اش ازدر حد تفکیک جنسیتی باشد نه اصل نظام.
اینکه بسیجیان دانشجو بر طبل تفکیک جنسیتی میکوبند و به احتمال زیاد بیشتر هم خواهند کوفت برای این است که زمزمه های مربوط مشروعیت از دست رفته نظام شنیده نشود. کمتر اجرا می کنند و بیشتر سر و صدا.

Friday, June 17, 2011

برای همیشه رفت

مامان جون دیروز برای همیشه رفت.

برای آنکه رفت.


برای آنکه ماند.

Sunday, May 29, 2011

چرا کمتر مینوشتم - نسخه طولانی

قدیم ترها بیشتر می نوشتم، گاهی بیشتر از یک نوشته. وبلاگم اساسا به روز بود. اما به مرور تعداد نوشته ها کم شد. کاهش کمّی اگر با افزایش کیفی همراه بود که خرسندی من و خواننده را در پی داشت، اما اینگونه نبود. وبلاگم نیمه جان شد. نه تعطیل تعطیل بود و نه باز باز. گاه گداری چند خطی میامد تنها برای اینکه اعلام کنم هنوز نمرده ام. این امر دلایل مختلفی داشته و دارد که که کوتاه به آنها اشاره میکنم. شماره گذاری به ترتیب اهمیت نیست و تنها برای بهتر دیده شدن صورت گرفته است

1- اسباب بازی نو بهتر است قدیمی است
خب اون اولا که آدم می نویسه حس و حالش فرق میکنه. یه لذت خاصی داره که آره بابا عالم و آدم از این طریق می تونن با نظریات من آشنا بشن. اون اولا آدم به وبلاگ بقیه سر میزنه، حتی به صورت اتفاقی وبلاگ می خونه سعی میکنه وبلاگهای مورد علاقه رو پیدا کنه لینک بده لینک بگیره. اما بعد از یه مدت به صورت خودکار این شوق و ذوق کم میشه.فکر میکنم همه چی بعد از یه مدت عادی میشه و شور و اشتیاق اولیه رو از دست میده. عین بچگی ها که اسباب بازی جدید ارج و قرب بیشتری از قدیمی تر ها داشت.

2- همسایه ها خوابند شما هم بخوابید
خب زمانی طول کشید که از پی وبگردیهای مداوم، چند دوست و آشنا پیدا کنم و در این سمت راست صفحه قرار بدم که اینها رو من می خونم. هرچند لیست موجود چندین بار جرح و تعدیل شده اما درصد نسبتا بالایی از وبلاگهای لینک داده شده در سال گذشته کمتر از 10 پست داشته اند.
خب وقتی دوستان و آشنایان همه خوابند اونهایی که می خوندشون، کامنت می ذاشتم بعضا بهشون میل میزدم و چت می کردم چندان به روز نیستن شور و اشتیاق من هم برای نوشتن کمتر میشه.

3- دفترچه خاطرات من یا ایده های کوچک من
اینکه وبلاگ مخاطب میخواد یا نمیخواد بارها و بارها در وبلاگستان فارسی بحث شده. در مورد خودم میتونم بگم اگه 500 مخاطب داشتم ننوشتن برام سخت تر میشد. به هر حال داشتن مخاطب نیروی محرکه ای برای بیشتر نوشتنه. برای بحث کردن و با نظر دیگران آشنا شدنه. و شاید فرق اصلی وبلاگ با دفترچه خاطرات یا کتابچه نوشته های شخصی در همین نکته باشه.

4- ایرانه سوییس که نیست
بارها شد که طی دو سال اخیر نوشتم و پابلیش نکردم. با اتفاقاتی که افتاد خیلی واضحه که حرف برای گفتن داشتم اما اوضاع قدری خر تو خره که آدم میگه برام شر درست نشه. یه چیزی ننویسم پس فردا خواستم برم ایران خفتم رو بچسبن بگن آهان حرف سیاسی میزنی. میدونم هیش کی نمیخونه اصلا ما قد این حرفا نیستیم اما به قول نویسنده خلاق کتاب بینش اسلامی، دفع خطر احتمالی عقلا واجبه.

5- دو گوش داری و یک زبان
خیلی بیش از گذشته می بینم و می خونم. یه جورایی بیشتر به دنبال فهیدن و یاد گرفتن هستم. بعضی وقتها می بینم حرفهایی زده شده، نکته هایی گفته شده که خیلی پیش از این باید می دونستم اما غافل بودم. با خودم می گم به جای اینکه بشینی 2 ساعت 4 تا خط بنویسی، 2 ساعت بشین 400 تا خط بخون این به خیر نزدیک تره

6- به جان بچه ام گرفتارم
. گرفتار خیلی چیزهای مختلف هستم که الویت به روزرسانی وبلاگ رو به شدت پایین برده

7- wind of changes
توی این پنج سال که این ور آب هستم خیلی تغییر کردم و خیلی از خوب و بدهای قدیم، معنی شون برام عوض شد. محورهایی که قبلا جهتشون برام مثبت بود حالا منفی شده و برعکس. شاید اگه ایران هم بودم همین می شد؛ نمیدونم. اما به هر حال احساس میکنم دوره خاصی رو طی کردم. دوره ای که باورهام رو مرور کردم و به درست و غلطشون پرداختم. فکر کردم و فکر کردم. الان دوره گذار تموم شده و به نقطه نسبتا با آرامش و پایداری رسیدم. توی این دوره گذار نوشتن سخت بود و از دغدغه هایم نوشتن سخت تر. شاید الان هم سخت باشه اگه حرفی بزنم که مخالف باورهای قبلی ام باشه.

اماباید نوشت. سعی میکنم برای خودم هم که شده بیبشتر بنویسم.

Monday, May 23, 2011

توهم جن

جن چیست؟ جنها کجا هستند؟ چه شکلی دارند؟ جنیان چه می کنند؟ غذایشان چیست؟ چه قدرتهای ما فوق بشری دارند و ...
هزار سوال از این دست میتوان مطرح کرد درباره موجوداتی درباره شان کمابیش شنیده ایم اما هیچ گاه برخوردی با ایشان نداشته ایم. شاید زمانی که می شنویم کسی با ایشان در ارتباط است. مدفوع خود را می خورد انسان ها را از خود بیخود میکند و کذا و کذا (+). آنگاه این سوالها مطرح میشوند. این موجودات نادیده و ناشناخته چه هستند، کجا هستند، چه می کنند و الخ.
وقتی سوال در ذهن ایجاد شد به دنبال پاسخ می گردیم و به منابعی که این مساله اشاره کرده اند مراجعه می کنیم. در این مورد، یکی از اولین منابع احتمالا قرآن است و تفاسیری که بر آن نوشته اند.
جن را از آتش آفریدیم. جن ها به سخنان پیامبر اسلام گوش می کردند. شیطان از اجنه است. اجنه هم خوب و بد دارند و الی آخر. اگر به منابع تعبیری و روایات مراجعه کنیم می رسیم به سخنانی از این باب که که موقع ارتباط جنسی شیطان هم در شریک میشود. احتلام جوانان ازدواج و اجنه است و مشابه آن (+). به داستانهایی که شنیده ایم و در ادبیات عامه رواج دارند نیز می توان نظری انداخت. جن بو داده - جن بو نداده - جن و هراس از بسم الله - آب گرم ریختن کف حمام و بیدار شدن جنیان- موجوداتی که شاخ و سم دادند و قس علی هذا
شاید منابع دیگی هم باشد که من مطلع نیستم اما هر چه باشد منبع نقلی است. شما در هیچ منبع علمی امروزی ( که مبتنی بر آزمایش تکرار پذیر باشد) پاسخی برای سوالات ذکر شده نمی یابید. فقط بر سوالات قبلی خود می افزایید. و اگر پاسخی بیابید هیچ گاه نمی توانید از صحت آن یقین حاصل کنید چرا که آزمایش پذیر نیستند. به نظر میرسد منبع پاسخ مساله خود منبع ایجاد سوال است.
به جای جن، می توان به پری دریایی پرداخت. موجودی نیمه انسان نیمه ماهی با قدرتهای ویژه و ... . می توان سوال پرسید که پری دریایی چگونه به وجود می آید؟ چه می کند؟ غذایش چیست و ... .می توان به اسب تک شاخ (uni corn) پرداخت. دیو و یا هر آنچه از این دست است. آنچه که سوال ایجاد میکند و آنچه که پاسخ میدهد هر دو یکی است و هیچ سنگ محکی برای اثبات درستی و غلطی آن در دسترس نیست. به باوری میرسند که فلان موجود در عالم واقع وجود دارد بر اساس نقلی که می شود. هرقدر منبع مورد وثوق بیشتری باشد باور محکم تر می شود.

سوالهایی که در ابتدا مطرح شد یک مطلب را مسلم گرفته است: جن وجود دارد. اما خود این محل سوال است.
آیا جن در عالم واقع وجود دارد؟ علم امروزی پاسخی ندارد چرا که از حیطه بررسی و آزمایش علی الظاهر خارج است. اما در عالمی که ما با آن سر و کار داریم احتمال نبودن چنین موجودی بیش از بودن آن است؛ چرا که اگر می بود با شانس زیادی می بایست تا کنون مورد بررسی قرار گرفته باشد. نتیجتا تا زمانی که وجود جن و موجوداتی از این دست محل سوال است سوالهای ثانویه ناظر بر کیفیت ظاهری و نوع زیست و ... محلی از اعراب ندارد.

آنچه که واقعا وجود دارد توهم چنین موجوداتی است. با وجود چنین توهمی می توان توهمات ثاویه را افزود: توهم قدرت ویژه ایشان، توهم راههای فرار از مواجهه با ایشان و ... .

اضافات افاضات 1: به این نوشته ایمایان در باب مغالطلات رایج مراجعه کنید. به صورت خلاصه وجود جن را ادعای بدون استدلال می دانم
ایشان معتقدند "اعتقاد به وجود جن خرافه‌ای بیش نیست چون حتّی یک کتاب علمی هم در این زمینه ندیده‌ام" توسل به جهل است. من در نوشته فوق سعی کردم از فرا علمی بودن موضوع و احتمال وجود یا عدم وجود چنین موجودی استفاده کنم تا به این مغالطه دچار نشوم. اما باید اضافه کنم که که کسی که ادعا بر وجود چیزی دارد باید ادله ارائه دهد نه اینکه بگوید شما برای رد ادله بیاورید. اگر من ادعای کنم در منزل ایشان جن زندگی میکند باید دلیل داشته باشم. نه اینکه از ایشان بخواهم برای رد ادعای من دلیل بیاورند که خیر جن در منزل من زندگی نمی کند بنا بر این دلایل. حال زمانی که میگویند کتابی در این باب نیست به این مفهوم است که کسی استدلال بر وجود نکرده است که بخواهیم آن استدلال را رد کنیم.

اضافات افاضات 2: اگر به اینترنت پرسرعت دسترسی دارید به این بحث بین داشمندان مبرز بیولوژی گوش دهید. در اعماق اقیانوسها و در دیگر کرات به دنبال گونه ی دیگری از زیست (که بر اساس DNA نباشد ) هستند. و تاکنون چیزی نیافته اند.

Friday, May 20, 2011

عکسهای مینیمال

از این عکس محمد شیرانی بسی‌ لذت بردم.



دوستداران عکسهای مینیمال را به اینجا ارجاع میدهم. باشد که عشق و حال کنند.

Sunday, May 15, 2011

انگار پیر شدیم

1- علی الظاهر وبلاگ نویسی دیگه به گذشته تعلق داره و برای زمان حال نیست. عصر فیسبوک و توییتر و این جور چیزها است. غیر مستقیم یعنی پیر شدیم

2- حال وبلاگ یه چیزه دیگه است . یعنی خودش حاله. اصل جنسه.

3- سعی میکنم بیشتر بنویسم. هرچند که کسی هم که اینجا نمیاد چیزی بخونه