Monday, February 28, 2005

حسش نیست

چند وقته احساس می کنم سبک نوشته هام عوض شده . این رو به راحتی میشه از روی تعداد کلمات نوشته شده در پستهای اخیر تشخیص داد . اگه بخوام یه تحلیل ساده برای این امر داشته باشم اینه که بعضی از روزها زورکی می نویسم . اصلا معنیش این نیست که اون روز چیزی برای نوشتن ندارم چون امکان نداره آدم یه روز اکسیژن مصرف بکنه اما چیزی برای گفتن نداشته باشه . فقط مساله اینه که آدم چقدر حس گفتنش رو داشته باشه من خیلی وقت بود عادت کرده بودم حرفامو نزم . قدیمتر ها وقتی از مدرسه بر می گشتم خونه ، مادرم می پرسید چه خبر . اما خیلی وقته دیگه این سوالو نمی پرسه . تو مهمونی های خانوادگی اگه شرکت کنم یه گوشه می شینم و با کسی حرف نمی زنم بقیه هنوز به این قضیه عادت نکردن هی میگن بیا اینجا بشین . با ما باش و از این جور چیزها . وبلاگ نوشتن من هم شاید دلیلش همین بود یعنی حرفهایی که تو ذهنم مونده بود رو می نوشتم اما چند وقته خیلی حسش نیست . برای همین شاید زورکی می نویسم .
سوال مهم اینه که چرا حسش نیست . این حس چیه که وقتی می گیم نیست همه می فمن اون چیه که نیست . اگه آدم حس یه کاری رو نداشته باشه چه جوری می تونه اونو تو خودش به وجود بیاره یا اصلا به وجود آوردن حس ممکنه ؟

بدبختی اینه که من چند وقته تو همه کارام میگم حسش نیست . اگه یه روز به این نتیجه برسم که حس به وجود آوردنیه امیدوارم حس به وجود آوردن حس رو داشته باشم .

Saturday, February 26, 2005

تنوع

نه به دیشب که Muse و linkin park می کوبید . نه به امشب که فقط مرضیه جواب میده .

Friday, February 25, 2005

کنکور ارشد - غمها و مزخرفات

رفتم سر جلسه کنکور ارشد نشستم درحلیکه نمیدونستم اصلا سوالها چی چی هستن . بعد از 240 دقیقه که تمامی استادهای 4 سال جلو چشم رژه رفتن و یه بیسکویت خوردم . شاد و شنگول اومدم بیرون و با بچه ها کلی مزخرف گفتیم . اما دلم به حال رضا سوخت . بنده خدا خیلی خونده بود اما به نظرش سوالها قل و قاچ بودن . تمام مدتی که ما چرند پرند گل هم دیگه می کردیم تو حال خودش بود . ان شاء الله قبول میشه .

Thursday, February 24, 2005

لالمونی

اینجا اولین نوشته من بود که delete شد . آدم اگه بعضی وقتها حرف نزنه نمی گن لال بوده .

Wednesday, February 23, 2005

پاپیون

همین جوری یاد اون تیکه از فیلم " پاپیون " افتادم که میرسه به جزیره جذامی ها . رئیس جزیره سیگار برگی که داره میکشه رو بهش تعارف می کنه و پاپیون یه پک عمیق بهش میزنه . رئیسه می پرسه از کجا فهمیدی جذام خشک دارم . پاپیون میگه نمی دونستم .

Tuesday, February 22, 2005

چند نکته



1- واقعا توی سرما آدم خونه نداشته باشه و داغ عزیزاش رو دلش نشسته باشه خیلی سخته خدا به همه زلزله زده ها صبر بده .
2- همین یه ربع پیش یه دسته از جلو خونه رد شد . تا جایی که یادم میاد بعد از شام غریبون دیگه دسته نمی رفتن .
3- حاضرین یک به هزار روی اینکه هر سه تا پسر دیوید بکام عضو تیم ملی انگلیس میشن شرط ببندین ؟ قدیم تر ها بچه های دلقک سیرک آدم حساب نمی شدن ، حالا روشون شرط می بندن که بعدا چه پخی می شن .
4- افشاری تموم شد رفتیم سراغ بیات ترک.
5- بعد از باد امروز هوا خیلی تمیز شده بود و ماه و ستاره ها خیلی قشنگ بودن . قدم زدن تو پارک هنوز هم حال میده .
6- یه کیس خریم 22 تومن سه ماه پیش پاور رو عوض کردم 11.5 امروز هم دوتا فنشو عوض کردم 2 تومن . هنوز یه سال از خریدش هم نگذشته . مهندس های این مملکت تو مایه های خودم هستن .
7- این مسخره بازی ها چیه نتیجه بازی رو نمی گیم . اینترنت رو برای چی اختراع کردن ؟
8- لا اقل 6 تا دیگه می تونم بنویسم اما می خوام برم ادامه یووه - رئال رو ببینم .

فراموشی

فراموشی چیز خوبیه . اگه فراموشی نبود کلی زندگی ها سخت می شد . اگه فراموشی نبود اونهایی که چند شب از ترس زلزله رفتن تو پارک خوابیدن ، الان تو سرما خیلی عذاب می کشیدن . اگه فراموشی نبود هنوز حرف فروهر و درخشنده و امامی تموم نشده نبود . اگه فراموشی نبود الان من یادم میامد واجبی سعید امامی چند درصد آرسنیک داشت . با این وجود معنی این جمله تیری هانری رو نمی فهمم : " می بخشم اما فراموش نمی کنم . "

Monday, February 21, 2005

هر کسی از ظن خود شد یار من



تو بوفه دانشگاه نشسته بودم یکی از بچه های مذهبی دانشکده اومد کنارم نشست ( خیلی قبولش دارم - عجیب صورت نورانی داره ) سر صحبت راجع به امام حسین باز شد . از قیمه و قورمه گفتیم تا بعضی از نوحه های بی محتوا و بعضا اهانت آمیزی که خونده میشه . از اینکه برای امام حسین پاپ و راک و دوبس دوبس هم میشه خوند . این بنده خدا برام از هیات دیوانگان حسین کاشان گفت که خودزنی و دیوونه بازی رو به حد اعلا رسوندن به علاوه واژگان قصاری مثل لا اله الا علی و ... می گن . برام گفت که تو بلوار فردوس شام غریبون دختر بازی رله بوده و شمع ها رو روی زمین شکل قلب گذاشته بودن و کلی چیزهای دیگه . ( بعضی ها از این ور بوم میافتن بعضی هام از اون ورش ) خدا آخر عاقبت همشونو به خیر کنه .
همین جوری نشستم یه ذره اینترنت بازی کردم . کلی چیزهای عجیب غریب دیدم . لینکهای سایت صبحانه تقریبا از بقیه بهتر بود . زیر همون صفحه یه عبارت دیدم شاهکار : " آشورا خیلی باحال بود. چون تنها روزی بود که به داف بازی کاری نداشتند " این بیت مولانا یادم اومد که " : هرکسی از ظن خود شد یار من " .
نمی دونم چرا وقتی دردهایی که رو دلم تلنبار شده رو می خوام بیرون بریزیم یکی میگه بی خیال بابا تو هم حال داری .

Sunday, February 20, 2005

کار

گوش شیطون کر امروز یه خرده کار کردم . ( از این هفته به بعد بهونه ای برای کار نکردن ندارم ) .

Saturday, February 19, 2005

تاسوعائیه

دو روزه ساز نزدم . ریش هم نزدم . دیشب داشتم کار می کردم خواستم طبق معمول یه چند تا آهنگ بذارم اما بی خیال شدم . جاش سوره بقره گذاشتم . ( خوب شد غیر از دانلود کردن نزدیک 70 تا فیلم ، قرآن کامل با صوت عبدالباسط رو هم دانلود کردم که اینجور روزها به درد می خوره ) . نمی دونم آیا اینها به هم ارتباطی دارن یا نه مثلا ریش زدن یا نزدن به عزادار بودن یا نبودن . اما فکر می کنم آدم می تونه یه سری هنجارها رو تا اونجایی که خلاف عقل و منطقش نباشه و کلا به جایی ضرر نزه رعایت کنه .
از اون دوره ای که عاشق دسته راه انداختن و تکیه رفتن بودم گذشته . گذشته اون زمانی که بچه بودم وقتی برای امام حسین و حضرت عباس گریه می کردم گریه هام حقیقی بود . الان اگه پای تلوزیون یه چند تا قطره اشک میاد شک می کنم اینها حقیقیه یا نه . مساله اینجاست که من نسبت به این آدمها معرفت ندارم تو این بیست و چند سال که از عمرم می گذره اگه سالی یه حدیث از اون امام یاد گرفته بودم و هر سال فقط به یکیش عمل می کردم مطمئنا الان وضعم خیلی بهتر بود . حالا چی ؟ حالا 2 تا حدیثم بلد نیستم ، عمل کردن که جایه خودشو داره . فکر می کنم اگه آدمها به جای اینکه خودشونو بزنن دنبال این بودن که آموزه های دینشون رو یاد بگیرن و عمل کنن خیلی وضعشون بهتر بود . اما رطب خورده منع رطب نمی کنه . یکی باید بیاد بگه تو خودت از آموزه های دینت چی بلدی .
بچگی هامو خیلی دوست دارم .صاف و سادگی های دوران بچگی یه چیز دیگه است . آدم عوض اینکه هر چی بزرگتر میشه روحش صیقل بخوره و پاک بشه زنگار می گیره و لجن می بنده .

Friday, February 18, 2005

تمدد اعصاب

با بچه های دانشکده رفتیم استخر دانشگاه . بد نبود . هر چند وقت یه بار تمدد اعصاب لازمه .

آچار فرانسه

من طی وبلاگ بازی هام این بنده خدا آچار فرانسه رو پیدا کردم و از وبلاگش خوشم اومد . درنتیجه رفت تو لیست وبلاگهایی که می خونم اما موندم این بنده خدا چه جوری منو پیدا کرده . به هر حال آدمهای فنی ( به نظر من آچار فرانسه سمبل کارهای فنیه ) کارهایی بلدن که بقیه بلد نیستن .

Thursday, February 17, 2005

بر من چه می رود

امروز سینما نرفتیم به جاش 2 ساعت سر کار بودیم تا آخر سر هم این ADSL شرکت درست نشه . از اینکه سر کار رفتم اصلا ناراحت نشدم چون من برنامه پنج شنبه هام اینه که یه خرده حرف بزنم تا یه وقت منفجر نشم یه جور سوپاپ اطمینان ، در این صورت فرقی نمی کنه آقای ADSL پشت کامپیوتر علاف نشسته باشه یا نه . شاید اگه تو عمرم با خط 64 k کار نکرده بودم کلی حالم گرفته می شد اما من با خط 1 meg کار کردم . شاید اگه دو سال پیش یه شرکت می گفت بیا برامون اینترنت بازی کن ما بهت پول می دیم کلی خوشحال می شدم اما الان سهامدار یه همچین شرکتی هستم و اصلا احساس خوشحالی نمی کنم . سال قبل این موقع حتی یک ساعت پیدا می کردم می چسبیدم به کار اما الان از اینکه ADSL داره راه می افته و من دیگه بهونه ای برای کار نکردن ندارم یه جورایی حالم گرفته است . چی شد که اینجوری شد . این همه رخوت و سستی از کجا اومد . از اونجا اومد که حاصل یه سال و نیم تلاش و صبح تا شب کار کردن رو یه احمق اومد تعطیل کرد . عین اینکه برای یه تابلو نقاشی 1 ماه زور بزنی بعدش یه بی شعور بیاد جلو چشت بسوزوندش و تو هیچی نگی و فقط نگاه کنی . اون موقع هر بار که می خوای نقاشی بکشی یاد بومی که داره می سوزه می افتی . فکر می کردم خیلی قوی تر از این حرفام . فکر می کردم اونقدر قوی کار می کنم که به هر چی می خوام می رسم اما هنوز تابلوم داره می سوزه و هربار تو رویاهام می خوام روش آب بریزم هر چی می گردم آب پیدا نمی کنم .

Wednesday, February 16, 2005

امکانات

چقدر حال میده سه تا نرم افزار crack شده نصب کنی بعد از روی کنجکاوی بری download.com ببینی 200 دلار صرفه جویی کردی .
باز بگو ایران بد جاییه . باز بگو امکانات نیست .

از چی می ترسم

نمی دونم این دکتر حلالی از این که دانشجوها رو ضایع کنه به چی می خواد برسه اما می دونم موفق شده دانشجوها رو قانع کنه از من سوال نپرسین چون ضایع میشین . امروز سر کلاس یه چیزی گفت که هم خیلی پیچیده بود و هم به نظر من نامعقول . ازش سوال کردم اون هم طبق معمول رفتار کرد . و به قول بچه ها منو ضایع کرد . بیرون با بچه ها بحث کردم فهمیدم نه تنها حرف دکتر رو نفهمیدن بلکه استدلال مخالف من رو هم نمی فهمن . اونوقت عین بز اخفش سر کلاس سرشونو تکون می دن از ترس اینکه مبادا ضایع بشن از کلاس هم که میان بیرون سریع قضیه رو برای دوستاشون تعریف می کنن.
فکر می کنم تقصیر دانشجوها از دکتر حلالی تو اینجور رفتارش بیشتره . آخه یعنی چی می ترسیم سوال بپرسیم یعنی چی از کل کلاس خنده های بی دلیل به همدیگه رو میاریم بیرون . من هم خودم مقصرم اگه اون دفعه که سر کلاس پدیده ها نسیم خوشدل رو ضایع کرد من نمی خندیدم اگه عین احمقها اون قضیه رو تو ذهنم ثبت نمی کردم اگه همون روز با دکتر جوری برخورد می شد که بفهمه از رفتارش راضی نیستیم شاید اوضاع الان اینجوری نبود .
من از دکتر نمی ترسم از خنده های دیگران هم نمی ترسم از این می ترسم عین احمقها با اتفاقات ساده برخورد کنم . از این می ترسم که اون چیزی رو که برای خودم نمی خوام برای دیگران روا بدونم .

Tuesday, February 15, 2005

دسته

از خونه استاد که بر می گشتم جلو مسجد امیر یه دسته دیدم . نمی دونم چرا محرم بدون دسته حس و حال نداره .

یک صبح عادی

اگه صبح با صدای دزدگیر یه ازگل از خواب بلند شدم عوضش یه کم ورزش کردم تا سرحال بیام .

Monday, February 14, 2005

روز ولنتاین

من تا همین امروز نمی دونستم روز ولنتاین 14 فوریه هستش شاید الان هم دارم اشتباه می کنم . اما می دونستم یه روز آخرهای بهمن بر و بچه هایی که اهل یه سری برنامه ها هستن خیلی به گل فروشی و کارت های I Love You و از این جور چیزها علاقه مند میشن . فکر می کنم اولین بار مانی علیزاده بود که توجه منو به این قضیه جلب کرد .
نمی دونم چرا تو فرهنگ غرب علی الخصوص آمریکا فاصله بین عشق و شهوت ( Love & lust ) خیلی مشخص نیست و حتی تو ادبیاتشون بعضا به جای همدیگه به کار میرن . این عبارت first love kiss رو زیاد شنیدم ، حالا معادل فارسیش چه اولین بوسه عاشقانه باشه چه اولین بوسه عشق در هر دوحالت انگار این دوتا حتما باید هم باشن . اگه توی یه فیلم یکی به اون یکی به بگه I Love You برای اینکه مطمئن بشیم راست میگه یه صحنه حال و حول ( چه کم چه زیاد ) رو باید تحمل کنیم . مشخص تر از همه اینها عبارتی شبیه این جمله هستش : We made love all night اگه بخوایم معادل انگلیسی این عبارت رو بگیم دقیقا میشه : We hed sex together all night . یعنی دقیقا love و sex جای همدیگه به کار میرن . من که تا حالا عاشق نشدم و احتمالا از این جور عشق های فراوون این روزگار که همش چشم و ابرو و ناز اداست به سراغ من نمیاد اما فکر می کنم بتونم فاصله عشق و شهوت رو از هم تشخیص بدم .

Sunday, February 13, 2005

ایران چه جور جاییه

اگه یکی از من بپرسه ایران چه جور جاییه ؟ قضیه امروز رو براش تعریف می کنم .
ساعت 10 رفتم آز مبانی برق یارو استاده خودش پایه دودر بود . گفت لیست نیومده اسماتونو رو کاغذ بنویسید . ما هم نوشتیم 15 تا اسم شد . گفت کلاس باید 12 نفری باشه و بیشتر هم نمیشه درنتیجه تا لیست نباشه کلاس تشکیل نمیشه . ما هم رفتیم .از کلاس سینتیک که اومدم بیرون دیدم رو برد آموزش زده به علت به حد نصاب نرسیدن گروه 1 آز مبانی برق حذف شده . همون کلاسی رو که صبح رفتی توش یارو می گفت بیشتر از ظرفیته عصر بهت می گن به حد نصاب نرسیده در نتیجه واحدت حذف میشه تا کلاس 15 نفری تبدیل به 12 نفری بشه . حالا اگه ترمه آخرته و تازه این سینتیک لا مذهب رو کردن تو پاچت و زمانش رو کارگاه ریخته گری گذاشتن که اونم حذف میشه اصلا مهم نیست . می تونی بری ادعا کنی . اینجا ایرانه .

وقتی این یارو مرتیکه خر علیفر فوتبال گزارش می کنه ترجیح می دم بی خیال فوتبال شم و بیام اینترنت بازی کنم تا به شعورم بیش از حد توهین نشه .

Saturday, February 12, 2005

جوش اکسی استیلن

با جوش اکسی استیلن خیلی حال کردم . آدمیزاد با چه چیزهایی که حال نمی کنه .

Friday, February 11, 2005

دوست داشتنی ترین آیه قرآن

دیشب سینما یک فیلم فرار از شائوشنگ رو نشون میداد . یه جاش رئیس زندان از اندی پرسید کدوم آیه انجیل رو بیشتر از همه دوست داری ؟ با خودم فکر کردم من کدوم آیه قرآن رو بیشتر از بقیه دوست دارم . خیلی سریع جواب سوالم رو دادم .
قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله - ان الله یغفر الذنوب جمیعا -انه هو الغفور الرحیم
بگو ای بندگانم که زیاده بر خویشتن ستم روا داشته اید از رحمت الهی ناامید مباشید چراکه خداوند همه گناهان را می بخشد که او آمرزگار مهربان است
فکر کنم آیه 53 سوره زمر باشه . از حضرت علی و ابن عباس نقل شده که این آیه امید بخش ترین آیه قرآن هستش . این آیه واقعا امید رو تو دل من زنده نگه می داره ، به همین دلیل خیلی دوستش دارم .

Thursday, February 10, 2005

مشکل ما

مشکل ما مردم ایران تو نوع حکومت نیست . مشکلمون شاه و سلطنت نیست که وقتی زمان مظفر الدین شاه مشروطه شد همه چیز درست بشه . مشکلمون مشروطه نیست که تبدیل به دیکتاتوری رضا خان بشه . مشکلمون دیکتاتوری نیست که تبدیل به سلطنت نیمه مشروطه بشه . مشکل ما جمهوری اسلامی هم نیست که دنبال یه چیز دیگه بگردیم . مشکل ما اساسا خودمون هستیم . مشکل ما کوته فکری و کوته بینی ماست . مشکل ما از زیر کار دررفتن و کار نکردن ماست . ما هنوز ایده های ارباب رعیتی داریم که یه خرده قیافه مدرن به خودش گرفته . ما هنوز فکر نکردن و پشت میز نشستن و علافی و از پول نفت خوردنو دوست داریم . ما هنوز خیلی دوست داریم یکی باشه همه کارها رو بکنه بعد ما ازش تقدیر که نکیم هیچ ، تازه زیرابش رو هم بزنیم و از زحمات های اون بنده خدا کمال سو استفاده رو بکنیم . ما باید خودمونو اصلاح کنیم . عوض شدن حکومت دردی از ما دوا نمی کنه . یه ضرب المثل هست که میگه " یارو خرشو گم کرده بود دنبال نعلش می گشت " .

Wednesday, February 9, 2005

تیم ملی

چند شب پیش داشت نشست رسانه ملی یار دوازدهم تیم ملی رو نشون می داد . وسطش گل خداداد به استرالیا رو پخش کرد ، عین خلها اشک تو چشم جمع شد . یادش بخیر . یاد پویا فائض هم بخیر که معلوم نیست الان دوبی چی کار می کنه . یاد سالن شهید رجایی هم بخیر .واقعا روز عجیبی بود .
به تیم فعلی ایران خیلی امید دارم . واقعا تیم خوبیه . به امید خدا خاطره خوبی هم از خودشون به جا می ذارن .

Tuesday, February 8, 2005

روز برفی

از اینکه فرصت پیدا کردم دوباره رو برف های خشکی که هیچ رد پایی روش نیست راه برم ، از اینکه دوباره تونستم آدم برفی درست کنم ، از اینکه هنوز می تونم از تفریح های کوچک لذت های بزرگ ببرم ، خدا رو شکر می کنم .



فرهنگ جهانی

یه خونه ای بود دستشویی نداشت ، اما با فرهنگ جهانی پیوند خورده بود .


Monday, February 7, 2005

انتخاب

فکر می کنم تو سه موضعه که آدمها نمی تونن انتخاب کنن . اول اینکه اصلا گزینه ای برای انتخاب نداشته باشن . دوم زمانی که تعداد گزینه ها اونقدر زیاد باشه که فرصت بررسی وجود نداشته باشه ( یه چیزی شبیه 70 گیگ MP3 که اسم تمامشون track1 ,2 ,... باشه . سوم حالتی که معیار انتخاب وجود نداشته باشه و درنتیجه همه گزینه هم ارزش و یا بی ارزش می شن .
از بین این سه حالت برای اولی کاری نمیشه کرد . راه حل سومی مطالعه و تجربه و استفاده از نظرات افرادیه که با فرد همسو فکر می کنن . دومی همون مشکل معروف بیست و چهار ساعته که شکر خدا ملت ما اصلا دچار این مشکل نیستند و تازه وقت هم زیاد میارن .
چند تا مطلب تو ذهنم بود دیدم نمی تونم از بینشون انتخاب کنم خیلی راحت صورت مساله رو پاک کردم و به جای اینکه انتخاب کنم به خود انتخاب گیر داردم . ( عین این آدمها که جواب یه سوال رو نمی دونن می گردن تو سوال واژه قلمبه پیدا می کنن و می پرسن تا تعریف شما از این واژه قلمبه چی باشه .)

Sunday, February 6, 2005

تحصن بازی

از صبح مشغول تحصن بازی بودم . شاید بهتر بگم بعضی ها منو قاطی تحصن بازی خودشون کردن ، اما نه بهتر نیست چون من خودم خودم رو قاطی تحصن بازی کردم . دلیلش هم خیلی ساده بود چون منطقشون با منطق من می خوند و تونستن از نظر ایدئولوژیک من رو توجیه کنن . یه جورایی می خوام پشت بچه هایی که این کارو شروع کردن وایسم ( هرقدر که بتونم ) این دفعه نمی خوام سیاست { موش موشک آسه برو آسه بیا } داشته باشم می خوام سیاستم { حرف منطقی حالیتون نمیشه هر جور بتونیم حالیتون می کنیم } باشه . تا ببینیم خدا چی می خواد .

Saturday, February 5, 2005

لر و لربازی

تو ارکات یه پیغام داشتم خیلی باحال بود .

2/5/2005

from: Peyman
to: community

subject: Lor people

message: Peyman has invited you to join 'LOR people'.

To view 'LOR people', click on the link below:
http://www.orkut.com/Community.aspx?cmm=1129137

This message was sent to community 'Setar Players'.

درسته من با لرها زیاد رفیقم اما دلیل نمیشه خودم لر باشم .

Friday, February 4, 2005

تناسب رفتار و منطق

اگه جلوی یه گله گوسفند که دارن با هم حرکت می کنن یه مانع باشه همشون به ترتیب از روی اون می پرن . حالا اگه بعد از پریدن ردیف جلوی گوسفندها مانع رو بردارن باز گوسفندهای پشت سری می پرن . خیلی ساده چون از نفر جلویی خودشون مطمئن هستند که به یه دلیل پریده اونها هم می پرن و اصلا فکر نمی کنن ممکنه اون دلیل از بین رفته باشه . اگه وسط این گله گوسفند که به ترتیب دارن از روی هیچی می پرن یکی وایسا و خیلی ساده جلوی پاشو نگاه کنه ببینه چیزی نیست که بپره موجب میشه که نظم گله به هم بریزه و شاید همه گله متهمش کنن که تو گوسفند نیستی . شاید بهش بگن خیلی خری . اما من برای اون گوسفند احترام زیادی قائل هستم چون سعی می کنه رفتارش با منطق ( حداقل منطق خودش ) جور دربیاد .
وقتی یه بنده خدا بهت ایمیل میزنه که فردا اولین روز ترم دومه اما ما می خوایم تحصن کنیم تا به خواسته هامون برسیم برایه من یه معنی ساده داره و اون اینه که یه عده دانشجو یه مانع حس کردن و می خوان از روش بپرن و دوست دارن بقیه هم با اونها همراهی کنن و از روی مانع بپرن . اما من می خوایم سعی کنم رفتارم با منطق خودم جور دربیاد و نمی خوام با منطق دیگران رفتار کنم هر چند که دیگران منو متهم کنن که نظم رو به هم ریختی یا به من بگن خیلی خری . منطق من خیلی مهمتر از مزخرفات دیگرانه .

Thursday, February 3, 2005

وبلاگ بازی

از اونجا که من یه ITman واقعی هستم ، تو این فاصله بین دو ترم کلی اینترنت بازی کردم . یکی از مهمترین بازی هام وبلاگ بازی بود .
این بازی اینجوری که میری تو یه وبلاگ که می شناسی بعد از لینکهایی که داده با حال هاشو ( یعنی اونهایی که اسم با حالی دارن ) انتخاب می کنی و شروع می کنی به خوندن و دوباره لینکهای این یکی وبلاگ رو هم دنبال کنی و الی آخر . اگه چشات دراومد و کف از دهنت زد بیرون برنده شدی اگه نه باختی و جریمه ات اینه که بازی رو از اول شروع کنی . این بازی یه تبصره مهم داره و اون اینه که باید از ساعت 12 شب به بعد تلفن اشغال شه در غیر اینصورت وسط بازی باید بگی من موچم تا خط تلفن یکی دو ساعت بعد در اختیارت قرار بگیره .
مهمترین خاصیت این بازی اینه که با کلی آدم عجیب غریب ، با حال ، دیوونه و ... آشنا میشی و می تونی به بعضی هاشون لینک بدی تا کس دیگه ای که خواست وبلاگ بازی کنه زودتر کف کنه و برنده شه .
خاصیت دوم این بازی برای آدم هایی هست که فکر می کنن ITman هستن ولی وبلاگ ندارن و وبلاگ هم نمی خونن ( یعنی یکی شبیه خودم 4 ماه پیش ) . این افراد در طی این بازی متوجه میشن که وبلاگ ها و دنیا وبلاگها به اندازه وب سایتها مهم هستند و می فهمن اگه انگلیسیشون خوبه ، هست که باشه اینترنت برای خیلی از ایرانیها وبلاگ فارسی هستش و لا غیر .
از مضرات این بازی به اشغال شدن خط تلفن و هزینه اون ، کف آلود شدن صندلی و کیبرد و موس و ... می توان اشاره کرد . اما مهمترین عیب این بازی مشکل 24 است . یعنی چون روز 24 ساعت بیشتر نیست افراد یواش یواش از این بازی خسته می شوند و به همان تعداد لینکی که اضافه کرده اند اکتفا می کنند .
این بازی برای افراد تازه کار و بعضا بیکار بسیار جذاب است اما اونهایی که فکر می کنن خیلی می فهمن ( آدمهایی مثل خودم ) از مزخرفاتی که از ذهن بشریت تراوش می کنه خسته می شن و سعی می کنن همون وبلاگ خودشون رو به روز نگه دارن .

Wednesday, February 2, 2005

ای من

هان اینک با تو ام ای من .
ای جان بدر برده از طوفان نوح در کناری مشتی حیوان ، ای گوسفند قربانی شده ابراهیم ، ای مرده در بیابان ابتدا همان انتها در پی موسی ، ای زنده به دم مسیحایی برای به صلیب کشیدن پسر مریم .
ای به جای مانده از اصلاب اسکندر و چنگیز و تیمور و محمود . با تو هستم با تو .با تو هستم ای بازمانده تاریخ .
با تو هستم ای غریق چاه پیشرفت و فن . ای به هم پیچیده در کلاف جهل و علم و اکتشاف .ای در اوج حضیض ذلت .ای فراموش کرده خود .
اراده خداوند بر این بود که مختار باشی و صاحب اراده . حال این تو و اراده ات هر آن چه خواهی کن اما خداوند را از یاد مبر .

Tuesday, February 1, 2005

علت -معلول

وقتی با گوگل سرچ می کنی some kind of monster official site که فلش خدایی که درست کردن به یکی نشون بدی بعد smart filter ندا load میشه میگه as restrict site و هیچ دلیلی هم نمیاره فقط دلت میخواد تو وبلاگت یه چیزی بنویسی که دلت خنک شه .
من موندم این احمقها آخر به کجا می خوان برسن . جلوی امثال منو که نمی تونن بگیرن چون بالاخره دورشون می زنم . اما کسایی که نمی تونن فقط احساس خفقان می کنن . احساس می کنن زور به یه جاییشون میاد . اونوقت این عقده ها و محدودیت ها خودش رو به یه شکل دیگه نشون میده بعدش یه لشگر بسیج میشن که اون مشکل رو حل کنن . ما عادت کردیم همیشه به معلول بپردازیم تا به علت .