Tuesday, July 5, 2005

ادامه نامه نگاری ها

نوشته روبورند :

بند یک.

در مورد اینکه بشود آدم بگوید این کار رو بکن و اینکار رو بکن تا خواننده‌ات بیشتر شود. چه فایده دارد؟ میدانی تا آدم دنبال چیزی نباشد به دست آوردنش ارزشی برایش ندارد. فرض کن شما تو خیابون یک میکروسکوپ الکترونیکی 3 تنی پیدا بکنی... به جز نگاه کردن به پوست پیاز چه فایده‌ی دیگری برای شما دارد؟ آیا شما علم استفاده از اون رو داری؟ مگر اینکه پزشک باشی محقق باشی و سالها کار بکنی تا بالاخره بتونی پشت اون میکروسکوپ بشینی و ازش استفاده در جهت دانشت بکنی...بنده یک زمانی که اوایل وبلاگنویسی بودم یک راهنمای طنز در عین حال جدی برای اینکار نوشتم :"راهنمای گرفتن لینک بدون درد و خونریزی" لینک:
http://www.roborend.com/archives/2004/09/000193_tutor_of_linking_without_war.php

الان هم وقتی دوستی ازم لینک بخواد و تمایل نداشته باشم محترمانه دعوتش میکنم تا اون صفحه رو بخونه.این یک مورد استثناء است. مثل اون کتابی که چند روز پیش جایی دیدم که یک کارمند متروی ژاپن در مورد تکنیکهای پیداکردن صندلی در مترو نوشته و عجیب ازش استقبال شده.خب. ببینید اینها توضیح تکنیک است. یعنی من میتوانم بنویسم که یک وبلاگ دوماهه چه کار بکند تا از وبلاگهای 6 ماهه لینک بگیرد ولی نمیتوانم بگویم چه کار بکند که علمش مورد توجه مردم قرار بگیرد.مفهومه؟ منظورم این است که تکنیک همیشه قابل آموزش است ولی جوهره چی؟ ما الان در دنیای کیفیت زندگی می‌کنیم. یعنی مردم به دنبال کیفیت هرچیزی هستند. (البته مردم اینجا منظورم مخاطب دیجیتالی است. بر سر در یک وبلاگی به خط زر نوشته:مردم دو نوعند آنها که صفر و یک را می‌فهمند و آنها که نمی‌فهمند J اینجا منظورم اون صفر ویکی ها هستند.) خلاصه اینکه پیدا کردن پارامتر "خوب بودن" سخت نیست ولی انتقالش از آدمی به آدم دیگر خیلی مشکله. میدونید مثلا شلوار پگی یا مانتوی صورتی تنگ نیست که آدم بره از مغازه بخره. اینها یک جور تجربه است که در شتاب عجیب عصر اینترنت هم بیشتر از یکسال طول میکشه که آدم بتونه به دست بیاوردش...

بند یک. بخش دو.

مشخص کردن یک معیار رو من دوست ندارم. هر وقت انسانها خواستند یک چیزی رو استاندارد بکنند گند زده‌اند به همه‌چی! قبول می‌کنید؟ برای مثال در همان کتاب زهیر که در بحث قبل بهش اشاره کردم پائولو داستان استاندارد شدن ریلهای راه آهن رو تحقیق کرده... (حالا فکر میکنی من همون یکدونه کتابو خوندم نه؟) آره...فاصله‌ی ریل قطارها در تمام جهان یکسانه و حدود 140 و چند سانتیمتره یادم نیست دقیق ولی به هر حال رند نیست. پائولو تحقیق کرده و دیده این استاندارد که در تمام قطارهای مدرن جهان هم رعایت شده از فاصله‌ی چرخهای گاریهای یونانی به ارث رسیده! یعنی یک استانداردسازی کاملاً غیر علمی و فقط از روی تقلید.حالا شما فرض کنید ما هم بیاییم و برای وبلاگنویسی یک اصولی را تدوین بکنیم.مثلا:وبلاگنویس باید یک در میان پست‌هایش به روزنوشت و تخصص‌نوشت تقسیم بکند تا خوانندگان هر دو دسته را حفظ بکند (این تحقیق از آقای سلمان جزیری است که چند وقت پیش به این نتیجه رسیده بود که وبلاگهای چند ساله آنها هستند که به اون روش مطلب بنویسند.) و ... آیا ما مطمئن هستیم که این یک قانون
است؟ در زمانه‌ای که cpuها در عرض 6ماه منقرض می‌شوند ما چگونه می‌توانیم برای یک "سیل بزرگ" به نام حرکت وبلاگنویسی بیاییم و قانون تدوین بکنیم؟ نمیگویم نمی‌شود. ولی نظر شخصی‌ام این است که صحیح نیست. حداقل این که الان زمانش نرسیده باید صبر کرد و قدم به قدم با این حرکت جلو رفت تا ماهیتش به کل شناخته شود.

بند دو:

خوشحالم که منظورم رو رسوندم. قرار نیست همه با من هم عقیده باشند.

بند سه.

نظر شما کاملاً متین. چیزی برای شما خوب است که با معیارهای شما منطبق باشد. ولی یک سئوال: آیا معیارهای شما را
خودتان تعیین می‌کنید؟ جواب: نخیر شما معیارها را انتخاب می‌کنید. از میان معیارهایی که همان اکثریت (در هر زمانی) تولید کرده‌است. پس این هم به نوعی تبعیت از اکثریت است. معیارهای ذهنی شما هم بر اساس آموزه‌هاتون (90درصد) شکل میگیره. یا براساس محیط زندگیتون یا بر اساس دین والدینتون. پس باز هم با دیگران ارتباط داره. آدمها عوض می‌شوند. این رو قبول دارید؟ آدمها به مرور زمان و بالارفتن دانشها و تغییر محیط و بیشتر شدن تجربه و به علل دیگر عوض می‌شوند. سبک زندگیشان سبک غذاخوردنشان سبک لباس پوشیدنشان سبک موزیکشان و در همه موارد آدمها عوض میشوند.اگر این تغییر در بلندمدت اتفاق بیافتد اشکالی ندارد ولی اگر کسی در کوتاه مدت دچار تغییر عظیمی بشود دو حالت دارد. یا میگویند "خودش را گم کرده" یا به عنوان یک نابغه میگذارند روی سرشان و حلوا حلوایش می‌کنند. ولی در هر صورتی انسانها تغییر می‌کنند... و چون اجتماع از انسانها حاصل می‌شود بنابراین با تغییر تک به تک انسانها اجتماعشان هم تغییر می‌یابد. یعنی یک دگردیسی تاریخی شکل می‌گیرد. مثالش رو هم ملموسه. فرض کنید تا دوست سال پیش مردهای ایرانی لباسهای عبا و قباداری می‌پوشیدند و کلاهای نوک تیز بلندی بر سر داشتند. آیا شما امروز حاضر میشوی با این لباس بروی دانشگاه؟



در حالی که شما به امیرکبیر افتخار هم می‌کنید ولی حاضر نیستی به خاطر شرایط اجتماعی (خوب یا بدهایی که در ذهن دیگران است) لباسی شبیه لباس امیرکبیری بپوشی که در همه‌ی کتابهای تاریخی‌ات ازش به نیکی یاد شده. پس عزیزم نگو که معیارهای شما با اختیار خودت تولید می‌شوند. انسان در هر شرایطی مجبور به یک چیزی است. اهالی فقه میگویند این طرز فکر"جبریها" است. نمیدانم. ولی زندگی کوتاهم بهم یاد داده که ما "برای" دیگرانزندگی می‌کنیم. در بهترین حالتش ما "با" دیگران زندگی می‌کنیم و در شیرین‌ترین حالتش دیگران "برای" ما زندگی می‌کنند. خلاصه اینجوریا... میدانی چرا بیشتر آنلاینها (همان صفر و یکیها) اینترنت را دوست دارند و بعضا معتادشند؟ چون این اجبار به حداقلش میرسد. وجود دارد. من با فیلتر تهدید به اجبار میشوم ولی این اجبار زیاد هم سفت و سخت نیست. پس هنوز هم میتوان حداقل بهش گفت.

مخت رو خوردم ببخشید.

---------

پاسخ من :


با سلام

به نظرم میرسه چون موضوع بحث رو از اول مشخص نکردیم یه خرده پراکنده گویی شد چون اگه الان بخوام دقیقا جواب میل شما رو بدم باید نظراتم رو راجع به اینکه رشد جوامع بشری با استانداردهاشون اندازه گیری میشه بنویسم که اون موقع احتمالا عوض دیالوگ مونو لوگ میشه و اگه بخواد دیالوگ باقی بمونه یه موضوع کاملا مجزا میشه که احتمالا ربط چندانی به جایزه وبلاگ مانی نمی تونه داشته باشه . می دونم شما چفدر مشغله دارید اما می دونم نوشتن یه میل که نزدیک 500 تا واژه داره کلی وقت میگیره . با وجود اینکه از نظرات شما خوشم میاد و دوست دارم بیشتر با نوع نگاهتون آشنا بشم اما اجازه بدید اینجور بحث ای کلی و کلانگر رو به یه وقت دیگه موکول کنیم .
شما می خواهید بنا به هر دلیلی به وبلاگهایی که به نظر شما خوب هستند جایزه بدید من هم می خوام بپرسم خوب یعنی چی ؟مثال می زنم اگه یه کسی به من یه فیلم بده بگه این فیلم جایزه بهترین فیلم رو برده ، فیلم خوبیه ! ازش می پرسم جایزه بهترین فیلم کن رو برده یا جایزه اسکار رو برده . چون من به صورت حدودی می دونم معیارهای بهترین فیلم تو هر کدوم از اینها چه معنایی داره و از هر کدوم از این فیلمها باید چه انتظاری داشته باشم . هیات داوران کن یه سری معیارهایی برای خوب بودن داره اسکار یه سری دیگه .جفتشون هم خوب تلقی میشن اما خوب با کدوم نوع نگاه معیار داشتن به این معنی نیست که یه دستورالعمل نوشته بشه همه از روی اون فیلم بسازن بلکه یه سری چهارچوبهای کلی رو مشخص میکنه . در مورد جایزه وبلاگ مانی هم همین مطلب صادقه شما به چی میگین خوب . من اصلا دنبال چیزی مثل : یه درمیون نوشته هاتون فلان جور باشه تا بقیه بپسندند! نیستم و اتفاقا مخالف اینجور بخشنامه ها هستم . اما کماکان معتقدم یه عده که میگن یه چیز خوبه باید یه تعریف حداقلی از خوب بودن داشته باشن تا بقیه هم بفهمن منظور از خوب چیه .

- لینک نوشته طنزی که فرمودید error داشت در نتیجه نتونستم بخونم .

موفق باشید .

0 ایده از دیگران: