Saturday, September 29, 2007

هویت

تا اونجا که من در جریانم 6 نفر از هویت واقعی اکساویچه که ایده های کوچک من رو می نویسه مطلع هستند. شایان ذکر است که هیچ کدومشون برادر و دخترخاله و دوست دختر و امثالهم نیستند. شاید اگه به اینجا دلبسته نبودم یه وبلاگ دیگه رو شروع میکردم که هیچ کس هویت واقعی ام رو ندونه. اون موقع خیلی راحت تر مینوشتم و دلواپس از این نمیشدم که ممکنه نوشته های من دیگران رو نگران بکنه. حقیقت اینکه که نه میخوام دیگران نگران بشن و نه میخوام کسی نگرانم باشه. هیچ کدوم.

اضافات افاضات: اگر جز افرادی هستید که هویت واقعی من رو میدونید خیلی به دل نگیرید.

Thursday, September 20, 2007

انزال در ماه نزول

ماه رمضان ماه نزول برکت و نعمت است، درست. اما یک مصیبت سترگ هم داره که همانا مشاهده فیلمهای ددم وای تو خوابه. عارضم که تجربه شخصی من نشون داده نه تنها با صحنه های ددم وای بلکه با هر چیز بی ربط دیگه ای هم یک احساس و چند مایع فوران میکنه. اگه فوران ناشی از بوسی و کناری باشه که چه بهتر اما اگه کار با فرو کردن چوب تو ما تحت گربه همسایه بیخ پیدا کرده باشه یک فرصت طلایی از دست رفته و کل روز تو خماری میگذره. از اصل مطلب دور نشیم. قبل سحر از خواب بیدارت میکنن پا میشی می بینی جا تر و غسل واجب. این غسل واجب قبل از سحر از اعتراف جلوی دوست دختر تازه در مورد صکص های قدیمی هم بدتره. هم فرصت بخور بخور سحر هدر میره هم تابلو میشه که گل پسر ترتیب یکی رو تو خواب داده. چه با چوب، گربه همسایه رو؛ چه با چیز، دختر همسایه رو. خلاصه که آدم شرمنده و خجالت زده باید جنگی دوش بگیره و با سری افکنده بدون اینکه تو چشم بقیه نگاه کنه، باقیمونده سحری رو بریزه تو خندق بلا. وای به اون روزی که نگاهت بیافته تو چشم مادر هول بشی بگی به خدا دختر خاله نبود گربه ی همسایه بود. بد هم ببینی سوتی دادی بخوای ماست مالی کنی بگی با چیز نکردم با چوب کردم. القصه چیزی به روت نمیارن اما بهتره خودت درس خوندن رو بهانه کنی و تا اطلاع ثانوی دور مهمونی خونه خاله رو قلم بکشی. خوان نعمت منزل خاله به خاطر گربه همسایه فنا شد. فاتحه مع الصلوات.
یکی از بزرگترین لذتهای ماه مبارک اقامه نماز ظهر و عصر با غسل جنابت ناشی از خوابی سرشار از مغازله و معاشقه با زیبارویان است. آی این نماز حال میده. آی این نماز حال میده. فرشته ها صف میکشن نیش تا بناگوش باز این بنده مومن رو تماشا کنن.

پی نوشت: غیبت داشتم یه مدت بنا به دلایل ننه من غریبم که بهتره برای خودم نگه دارم. اینکه طنز نوشتم یعنی اوضاع داره بهتر میشه. دعا کنید همه چی رو به راه بشه. و آخر سر اگه با اسلام و ماه رمضون و دادن و کردن با من هم عقیده نیستید لطف کنید کامنت نذارید چون تازه دارم خوب میشم و حوصله اوقات تلخی ندارم.

Monday, September 10, 2007

ایستاده ام


ایستاده ام
تمام قد
با باری گران بر شانه
و خنجری در پشت
و آهی سرد

ایستاده ام
تمام قد
با تجربه ای گرانسنگ
و چشم اندوخته به افق های دور
در آرزوی آرامش

ایستاده ام
تا سفری آغاز کنم
مقصدم شاید الدورادو باشد
شاید پرادایز
کوه قاف
نیستان
خواهم یافت
ناکجا آبادم را

ایستاده ام
تا دیگران ببینند هنوز ایستاده ام
تا یادم بماند که ایستاده ام

ایستاده ام
...

Tuesday, September 4, 2007

دیگ مال ما از بهترون است

دوستان فرمودند دیگ مال ما نیست. عارضم نه تنها دیگ بلکه دیگچه و دیگبر بر هم برای من نیست.