Saturday, April 30, 2005

هیهایچی هیچی

داداش کوچیکه که کلاس پنجم دبستانه یواش یواش داره با اینترنت آشنا میشه . خیلی هم از image.google.com خوشش میاد . عکسهای ماشینهایی که میشناسه سرچ میکنه و بعد با پاورپوینت ( power point ) براشون تبلیغ درست میکنه . سایت tekken 5 رو فکر کنم از طریق همین سرچ عکسها پیدا کرده . چند روزه ما رو با این هیهایچی و جین کازابان و ادی و کلی اسمهای سخته دیگه دیوونه کرده . حالا شکر خدا ما نه playstation داریم ونه رو pc این بازی نصبه و این بازی رو فقط این ور اون ور دیده .
الان اگه بپرسی زندگی گان جک چیه سریع برات میگه اما خیلی ساده ازش بپرسی زندگی امام هادی رو بگو احتمالا هیچ چی نمیتونه بگه . ( من هم خیلی نمی تونم بگم ) . تازه مثلا ما خانواده نسبتا مذهبی هستیم ( حداقلش همه نماز می خونیم و روزه می گیریم ) . توی خانواده های دیگه احتمالا اوضاع از این هم بدتره .
چرا برادر من تا حالا به ذهنش نرسیده تو اینترنت دنبال زندگی اما هادی بگرده ؟ چرا من 4 ساله تو اینترنت کله معلق میزنم اما تا حالا خودم هم همچین چیزی سرچ نکردم .
یا اونها خیلی قوی کار می کنن یا ما ها خیلی ضعیفیم . به نظر من هر دوشه .

Friday, April 29, 2005

از ملاقات شما خوشحال شدم

چند شب پیش داشتم جزوه هایی رو که نوشته بودم تو کلاسور میذاشتم . اشتباه کردم وقتی کلاسور باز بود یه دسته برگه اومد بیرون ، برای جبران مافات دنبال Ctrl + z می گشتم .
از صبح تا شب پای کامپیوتر بودن آدم رو خوشحال * می کنه .

* خوشحال : ملنگ - مشنگ - چت مغز - خود درگیر - چتلاگ نویس ....

اضافات افاضات : این واژه چتلاگ نویس به ذهن من اول رسیده پس هیچ کی حق نداره همچین چیزی به ذهنش برسه .

Thursday, April 28, 2005

من سنتی

کاهو سکنجبین خیلی حال میده حتی بیشتر از نون پنیر خیار گوجه . شربت بهار نارنج ، نعنا ، گلاب ، سکنجبین و .... جیگر رو جلا میدن .
من نمی دونم چرا بچه ها و خیلی از بزرگها سوسیس کالباس رو بیشتر از نون پنیر سبزی دوست دارن .
من نمی دونم چرا بچه ها و خیلی از بزررگتر ها نوشابه های پر از هیچی و شربت پرتقال و آلبالو صنعتی رو بیشتر از شربت بیدمشک دوست دارن .

تو این زمینه ها من آخر سنتی هستم و خیلی هم به این قضیه افتخار می کنم .

Wednesday, April 27, 2005

دورغ فردی - دروغ جمعی

امروز ساعت 3:30 امتحان محاسبات متالورژی داشتم که طبق عادت مرسوم هیچ چی نخونده بوندم و میخواستم بعد از تموم شدن کلاس 8 - 10 بشینم بخونم اما این پروژه کذایی سامانه جامع اطلاعات دانشگاه رو هم باید تحویل می دادم که در این صورت فاصله زمانی درس خوندنم از بین میرفت . چون مطمئن بودم مشتری فقط از دانشگاه چک میل میکنه دیشب براش یه میل زدم که آقای عزیز اگه می خوای طبق معمول ساعت 11 اونجا باشم تا قبل از ساعت 10 یه ندا به ما بده ، که به این ترتیب توپ می رفت تو زمین اون بنده خدا که میل منو نخونده و هماهنگ نکرده من هم می شستم درس می خوندم .
وقتی ساعت 10:30 برای اطمینان چک میل کردم و دیدم جواب داده ، قلبم اومد کف پام که ای دل غافل حالا عنر عنر باید پاشم برم و این امتحانه تعطیل میشه میره پی کارش . خوشبختانه نوشته بود چون سرش شلوغه نمیتونه هماهنگ کنه که کلی باعث خوشحالی شد .
منطقی این بود که بگم آقا من امتحان دارم نمی تونم بیام تا قلبم از جاش تکون نخوره اما تو این جامعه انقدر آدمها به بهانه عجیب غریب و معقول نامعقول پروژه ها رو عقب انداختن که آدم نمی تونه راستشو بگه و طرف مقابل هم با حسن نیت قبول کنه .
اگه عمده افراد جامعه به دروغ و پشت هم اندازی عادت کردن نه تنها دشمن خدا شده و بعدها رسوا میشن و ... و کلی چیزهای دیگه که تو سرشون بخوره ، علاوه بر اینها اعتماد رو بین همه افراد جامعه از بین می برن .

اضافات افاضات : انقدر دانشجوی تو راه مونده و بچه مریض دفترچه بیمه به دست و زن دو روز غذا نخورده تو مسیر هر روزه به پستم می خورن که اگه یه بنده واقعا نیاز به کمک داشته باشه من نمی تونم بهش کمک کنم چون اصل بر این شده که طرف دروغ میگه .

Tuesday, April 26, 2005

احترام

ممکنه تو کشور خودمون هر بلایی که دلمون بخواد سر گاو بیاریم اما وقتی هند هستیم نباید به گاو بی احترامی کنیم فقط و فقط به خاطر اینکه اون موجود مورد احترام یه عده آدمه دیگه است .
اگه تو معابد تایلند میمونها دوربین شما بدارند و ببرند بالای درخت شما حق ندارید به سمتشون چیزی پرتاب کنید چون اون میمونها مورد احترام آدمهای اونجا هستن
مکه که بودم چند نفر موقع طواف زیارت عاشورا می خوندن که اول و ثانی و ثالث رو لعن میکنه . اصلا نمی خوام تحلیل تاریخی کنم که چرا همچین رفتاری از بعضی ها سر میزنه . تنها حرفم اینه که اگه ابوبکر و عمر مورد احترام یه عده آدم هستن ما هم باید بهشون احترام بذاریم ( به خدا ابوبکر و عمر از صحابه های بزرگ پیامبر بودن ) .
بحث شیعه و سنی پر از تعصب ها و کج اندیشیهای بی منطقه . فکر می کنم در طول تاریخ اگه هر دو دسته به اعتقادات و مقدسات همدیگه احترام می ذاشتن و اگه از طرف مقابل بی احترامی میشد با بی احترامی جواب نمیدادن الان وضع مسلمونها خیلی بهتر از این ها بود .
من خودم باید یاد بگیرم به نظرات دیگران احترام بذارم .
من خودم باید یاد بگیرم به اعتقادات دیگران احترام بذارم .
من خودم باید یاد بگیرم به مقدسات دیگران احترام بذارم .

Monday, April 25, 2005

لامپ کم مصرف

مزخرف ترین اتفاقی که در لامپهای فیلمان تنگستن میافته اینه که تنها 13% انرژی برق مصرفی رو به نور تبدیل می کنه و بقیه اش گرما میشه . که تو فصل گرما از اتو هم بدتر بود . پس لامپ کم مصرف

Sunday, April 24, 2005

تاریخ

مسئول ازمایشگاه خواص مکانیکی می گفت سازمان میراث فرنگی یه قطعه ریخته گری دوران هخامنشی را آنالیز کرده ، نتیجه این بوده که از نظر خواص مکانیکی و فیزیکی و دونه بندی و ... مطابق استاندارد ASM است .
به نظرم اینها و خیلی چیزهای مشابه دیگه اصلا جای افتخار نیستن بلکه جای شرمندگین . جای شرمندگیه 2500 سال پیش با تکنولوژی اون دوران قطعات ما کیفیت بهتری از تولیدات امروز ما داشته باشن . اگه این تاریخ پر شکوه رو نداشتیم هر قدمی که بر می داشتیم مطمئنا پیشرفت بود اما با وجودش به مقدار پسرفت خودمون پی می بریم .

Saturday, April 23, 2005

تبلیغات ما

1- اگه 100 دلار سود کردی 99 دلار رو صرف تبلیغات کن . ( از کتاب امپریالیزم چگونه دنیا رو فتح کرد )
2- یه روز تو پارک که داشتم راه می رفتم از بلندگوها تبلیغ پخش میشد برام خیلی جالب بود که تبلیغات رادیویی ما همون تلوزیونی ها هستن فقط تصویر ندارن یعنی اگه ما تصویر تبلغات رو نبینیم خیلی چیز مهمی رو از دست ندایم . بعبارت اخری تبلیغات تلوزیونی ما اصلا از مدیوم تلوزیون استفاده نمی کنن .
3- خیلی از آدمهای مستعد سینمای امروز دنیا کار خودشون رو از تبلیغات تلوزیونی و ویدئو کلیپ ها شروع کردن به علاوه خیلی از آدمهای کت و کلفت تثبیت شده فعلی هم بعضا کارهای تبلیغاتی انجام میدن .
4- ما همه چیزمون به همه چیزمون باید بیاد . برای محصولات تولیدیمون همین تبلیغات خیلی هم متناسبه .

اضافات افاضات : این بنده خدا داریوش خندجی که برای خودش سالاریه تو ایران اصلا شناخته شده نیست . مسلما فیلمهای اتاق وحشت ( panic room ) - هفت ( seven ) - شهر بچه های گمشده ( the city of lost children ) رو خیلی از ایرانی ها دیدن اما به اسم فیلمبردارش دقت نکردن . اینها رو گفتم که بگم این بابا با کلی کبکبه و دبده کارهای تبلیغاتی مثل این می کنه + یک کم ایرانی بازی در اورده باشم .

Friday, April 22, 2005

ماشین لباسشویی خسته

تکنولوژی های مختلف وارد زندگی های ما میشن و به مرور زمان جای خود رو اونقدر مستحکم می کنن که بعد از یه مدت زندگی بدون اونها واقعا سخت میشه .
یه ماشین لباسشویی دوقلو توشیبا داشتیم که از سال 58 تا همین چند روز پیش عصای دستمون بود و عین خر ازش کار می کشیدیم ( غیر از فاصله زمانی سال 59 تا 61 که خرمشهر مونده بود و عراقی ها دو ترکش به پشتش حال داده بودن ) . اما دیگه نمیخواد کار کنه فکر کنم خسته شده باشه . تمام عمرم وقتی می خواستم یه چیز رو جنگی بشورم دست به دامنش میشدم اما امشب هرقدر اصرار کردم موتورش نچرخید حتی یه دور . برای سه جفت جوراب هم که نمیشه اون ایندیزیت خرسمبک رو روشن کرد در نتیجه با دست شستم همین دو تیکه عرق روی پیشونیم نشوند . با خودم گفتم این بدبخت حق داره خسته شده باشه .
وقتی فکر می کنم مادر بزرگهای ما با دست یه دنیا رخت میشستن و مادربزرگ مادربزرگهای ما به جای پودر لباسشویی از چوبک رحمت الله علیه استفاده می کردن احساس خستگی بهم دست میده .

Wednesday, April 20, 2005

حرفه - خواننده

دیروز با استاد بحث تقریبا خوبی داشتیم که یک نکته مهم برام داشت .
اگه یه کسی همینجوری برای خودش مطب بزنه و به ملت بگه من دکترم ، پدرش رو درمیارن .
اگه یه بابایی همین جوری دفتر وکالت بزنه بدبختش می کنن .
اگه بنده خدایی همین جوری لطف کنه نظرات کارشناسی مهندسی بده بعدا مادرش به عزاش میشینه .
...
با این تفاسیر و تفاصیل چه جوریه که هر ننه قمری صداش رو ول می کنه، خواننده و موزیسین میشه و هر مزخرفی که دلش میخواد به خورد خلق الله میده ، کسی هم نمیگه خرت به چند ؟

Tuesday, April 19, 2005

دردلهای شبانه

از ساعت 9 تا 12 یه ریز بحث کردم . خیلی دلم میخواد بنویسمشون اما حالش رو ندارم .وقتی با 3 نفر که سرشون به تنشون میارزه رو در رو بحث می کنی و چیزی عایدت نمیشه اختمالا نوشتن یه پست طولانی هم دردی از کسی دوا نمیکنه . به هر حال شعار این وبلاگ اینه که من برای خودم می نویسم نه برای دیگران .
شاید من خیلی دیدگاه های رادیکال دارم . شاید هنوز داغم . ممکنه تو زندگی روزمره گیر نکرده باشم . نمیدونم .
نمیدونم تا کی میتونم ایده ال هامو حفظ کنم . تا کی می تونم بگم هر کس هر کاری از دستش بر میاد باید بکنه . تا کی باید بگم لا یکلف الله نفسا الا وسعها مهمترین معنیش اینه که یکلف الله الناس بوسعهم . ماها به اندازه وسعمون تکلیف برای خودمون قائل نیستیم شاید اصلا برای خودمون تکلیف قائل نیستیم .
به نظرم یکی از مهمترین نمودهای حق الناس اینه که هر کس هر کاری می تونه برای بهبود جامعه اش انجام بده نباید دریغ کنه . اونهایی که به آخرتی اعتقاد دارن این قضیه رو جدی بگیرن و اونهایی که ندارن یادشون باشه خیلی وقتها اصلاح جمعی موجب راحت زندگی کردن فرد فرد اعضای جامعه میشه . خلاصه بیشترین نفع شخصی در نفع جمعی میتونه باشه .

Monday, April 18, 2005

چه جوری اینجا میان

بیشتر آدمهایی که اینجا میان توسط search.yahoo.com به این خراب شده راه پیدا می کنن . ( خدا همشون رو خیر بده که چراغ این کلبه رو روشن نگه میدارن ) .
به نظرم وبلاگها شبیه آژانس میمونن یه مسیر مشتری ثابت سوار می کنن موقع برگشت هم گذری ، اما وبلاگ من شبیه پیکانهای لگن مسافرکش میمونه که فقط گذری به ملت حال میدن ( که این از الطاف خفیه search.yahoo.com می باشد ) .
آخرین لغات کلیدی جستجو شده که منجر به فیض رسانیدن خلق الله شده است به شرح زیر می باشد :
1- سکسی با دخترهای کوچک 2- فیلم سکسی 3- فیلم سکسی ( این یکی رو parseek.com لطف کرده پیدا کرده ) 4- اصلاب 5- ایده های نو تبلیغات ( خداییش خیلی ضایع است من بالاتر از آچار فرانسه باشم ) 6- عملیات حرارتی 7- فیلم علمی تخیلی خارجی 8- مظفرالدین شاه ( خیلی مسخره است هرکسی تو دنیا این واژه رو سرچ کنه اولین لینکی که یاهو بهش میده همینجا باشه ) 9- قاتلین بالفطره 10- آموزش مبانی برق 11- آنتروپی 12- ترمودینامیک 13- زالزالک

نتیجه گیری آماری : 25% سرچها به زبان فارسی شامل کلیدواژه های غیر اخلاقی است .
نتیجه گیری اروتیک: از واژه سکس زیاد استفاده کنید تا عاقبت به خیر شوید .
نتیجه گیری وبلاگی : عمرا اطلاعات قابل استفاده به زبان فارسی تو شبکه جهانی پیدا نمیشه .
نتیجه گیری تاریخی : ماها چه قوم غالب باشیم چه مغلوب تاریخ نمی نویسیم .
نتیجه گیری شخصی : از وبلاگ نویسی داره خوشم میاد .

اضافات افاضات : خودم میدونم نتیجه گیری آماری می تونه غلط باشه چون اگه این واژه ها تو این وبلاگ نبود کسی هم اینجا نمی یومد پس لطفا گیر ندین .

Saturday, April 16, 2005

انواع توهین بی شعورها

شنیاکی دعوت نامه یاهو 360 برام فرستاده و احتمالا بعدها دیگران هم برام می فرستن .
هر چند وقت یه بار دوستهایی که تو ارکات add کرده بودم برام دعوت نامه قزاق gazzag می فرستن .
هنوز تو میل باکسم message های ارکات میاد .

هنوز اونهایی که فکر می کنن خیلی می فهمن دوست دارن برای من تصمیم بگیرن چی کار بکنم چی کار نکنم .
هنوز من نمی تونم به اونهایی که خیلی می فهمن بگم لطفا برای من تصمیم گیری نکنین .

لذا فعلا نه قزاق عضو میشم و نه یاهو 360 و نه هیچ قبرستون دیگه . چون دوست ندارم یه عده بیشعور به شعورم رسما توهین کنن .

اضافات افاضات : یه مشت بیشعور اونجوری به شعور آدم توهین می کنن از اون طرف یه بار یه بیشعور از عناصر جنس مخالف پیدا شده بود از عکس ارکاتم خوشش اومده بود می خواست همینجوری رفیق شیم . به نظرم نوع دوم ، توهین آمیزتر از نوع اوله . درنتیجه بیشعورهای دسته اول برای بیشعورهای دسته دوم خیلی هم خوب هستند .

Thursday, April 14, 2005

U = 0

ما در مقابل یک معادله دیفرانسیل سه روش کلی رو می تونیم پیش بگیریم . اول نادیده گرفتن صورت مساله ( بی خیال شدن ) . دوم نوشتن جواب بدیهی U = 0 و سوم تلاش برای حل معادله ( جواب می تونه صحیح یا غلط باشه ) .
به نظرم خیلی از موقعیت های زندگی اجتماعی شبیه حل معادله دیفرانسیل میمونه . متاسفانه ما بیشتر اوقات دو روش اول رو انتخاب می کنیم و خیلی هم از این رفتار خودمون راضی هستیم . خیلی خوشمون میاد یه پول یامفت از آسمون بیافته رو سرمون و دیگه کار نکنیم ( روش اول ) . اگه مجبور باشیم سر کار بریم سعی می کنیم خروجی یک روز تلاش صفر باشه ( روش دوم ) بعضی ها ( که عمدتا بی شعور تلقی میشن ) هم هستن که سعی می کنن واقعا کار کنن ( روش سوم ) .
35 دقیقه کار مفید در 8 ساعت فاجعه است . به نظرم این فاجعه ناشی از نحوه مواجهه ما با مسائل و کارهامونه .

Wednesday, April 13, 2005

حالم به هم میخوره

حالم به هم میخوره از اینکه یهودی به خاطر یهودی بودنش سوزونده بشه .
حالم به هم میخوره از اینکه سیاهپوست به خاطر رنگ پوستش مورد ظلم واقع بشه .
حالم به هم میخوره از اینکه مسلمون به واسطه دینش به چشم تروریست نگاه بشه .
حالم به هم میخوره از اینکه زن چون مرد نیست موجود درجه دوم خطاب بشه .
حالم به هم میخوره از اینکه آدمها به واسطه نحوه خلقتشون توسط خدا و عقایدی که دارن محکوم باشن .

حالم از خودم به هم میخوره که عمره از یهودی ها بی خود و بی جهت بدم میاد .

امیدوارم بتونم این حس رو تو خودم زنده نگه ندارم و فقط یه جرقه ناشی از دیدن فیلم پیانیست ( رومن پولانسکی ) نباشه .

Monday, April 11, 2005

خاتمی آنگونه که هست و آنگونه که دوست می داشتیم

برای تخریب یه آدم نسبتا بزرگ دو راه وجود داره . یکی اینکه در هر فرصت مناسبی ضربه بزنی تا طرف بشکنه راه دوم اینه که اون فرد رو بزرگ و بزرگتر از اون چیزی که هست نشون بدی و هی بادش کنی تا بالاخره به یه ضربه کوچیک بترکه .
متاسفانه آقای خاتمی از هر دوی این روش ها ضربه خورد یعنی جماعتی که از اول باهاش مشکل داشتند در هر فرصتی سنگ انداختن و مشکل درست کردن یه عده دیگه هم با ابزار و رسانه هاشون بزرگتر از آنچه که بود نشونش دادن یه جور حلال همه مشکلات شاید هم منجی . آخرش گفتن پیامبر دروغین بود همش حرف زد و عمل نکرد و خیلی چیزهای دیگه . اصلا نمی خوام بحث کنم امکانات آقای خاتمی با خواسته ها اصلا تطابق نداشت فقط حرفم اینه که یه عده ای با یا بی هدف این توقعات بی جا و خواسته های نامعقول رو بین طبقات مختلف رواج دادن بعد هم خودشون گفتن دیدین عمل نکرد دیدن حرف بود .
شاید این رخوت قبل از انتخابات آتی ناشی از همین باشه که خیلی ها هنوز فکر می کنن این بنده خدا که منجی بود و حلال تمام مشکلات کاری نکرد ، پس به بقیه هم امیدی نیست .
ای کاش خاتمی واقعی رو به جای خاتمی ساخته ذهن خودمون نمی کوبیدیم .

اضافات افاضات : خاتمی زمان خودش بهترین گزینه بود . اگه یه بنده خدای دیگه جاش می نشست لزوما همین شرایط فعلی رو هم نداشتیم .

Sunday, April 10, 2005

در نقد حسین درخشان

من هر چقدر گشتم هیچ عکسی از دست دادن خاتمی با کاتساو پیدا نکردم ( خیلی بعید می دونم با وجود کلی خبرنگار و عکاس که اونجا بودن این صحنه از دست همه در رفته باشه ) سایتهای الجزیره ، BBC ، اورشلیم پست و اسویشیتد پرس رو تقریبا دقیق خوندم هیچ کدوم همچین عکس ندارن همشون نوشتن کاتساو اینجوری و اونجوری گفته .
سر دبیر خودم با لحن بدی در رابطه با تکذیبیه آقای خاتمی نوشته بود " خاتمی تخمهایش را در رم جا گذاشت " . نمی دونم چرا بعد از خوندن تکذیبیه به نظرمون نرسید این یارو کاتساو برای مطرح کردن خودش نشسته دروغ سر هم کرده . اول از همه خودی رو نشونه گرفتیم چون غریبه هیچ وقت دروغ نمیگه ما هستیم که همیشه دروغ می گیم ما هستیم همیشه حقایق رو تکذیب می کنیم .
خرگوشه داشت از جنگل فرار می کرد . رفیقش ازش پرسید چرا فرار می کنی . گفت تو جنگل یه تخم اونهایی که 3 تا تخم دارن رو می کشن . رفیش پرسید تو که دوتا داری چرا در میری . گفت آخه اول می کشن بعد میشمرن . حکایت ما ما از این هم بدتره چون بعدا نگاه نمی کنیم کارمون درست بوده یا نه ( چون ما همیشه کارمون درسته )
به هر حال اگه کسی از این قضیه چیز خوبی پیدا کرد خوشحال میشم بخونم یا ببینم .

نتیجه گیری : انقدر خودمون رو ذلیل نکنیم و دیگران رو عزیز .

اضافات افاضات : تو این اینترنت بازی هام یه جا نوشته بود پاپ ژان پل دوم برای درگذشت آقای خمینی این پیام رو داده : It is necessary to state with great respect and with deep reflection his impact on his country and a considerable part of the world." اما آقای خامنه ای در برابر فوت پاپ سکوت کرده . از سیاست خیلی سر در نمیارم اما به نظرم میرسه یه پیام خشک و خالی به جایی لطمه نمیزد .

Saturday, April 9, 2005

تشعشعات یک ذهن مشعشع

یکی بود یکی نبود . یه هاتفی بود که به هاتف سیاسی می خواست مشهور بشه برای همین به چند نفر که صداهای بلندی داشتن گفت برای من داد بزنین هاتف هاتف ، من پولش رو هم میدم . بعد اون چند نفر داد زدن هاتف هاتف . برای چند نفر این سوال پیش اومد که این صدا بلندها چرا هاتف هاتف می کنن و رفتن پیش هاتف . چند نفر پرسیدن چرا هاتف هاتف می کنین چرا فاتح فاتح نمی کنین اون صدا بلندا گفتن چون هاتف پول میده . اما بقیه که خیلی هم بودن اصلا کاری به این هاتف نداشتن . یه روز هاتف گفت من به شما پول میدم داد بزنین چرا داد نمی زنین اونها هم گفتن ما داد می زنیم بیشتر از این نمی تونیم . هاتف گفت به من ربطی نداره . صدا بلندها با خودشون فکر کردن چی کار میشه کرد که آب باریکه هاتف کماکان برقرار باشه . دیدن هاتف خودش سیاسیه پس احتیاج به سیاسی بازی نداره پس بهتره قضیه رو سکسی کنیم اما نمیشد چون اونا صداشون بلند بود و خیلی ها میشنیدن اما به لطایف الحیل حرف سرخاب سفیداب زدن که به شقیقه هم خیلی ربط داره . اون موقع شلوغ بازی کردن این گفت من سرخاب دوست ندارم بقیه سرخاب دوست دارن یکی گفت من پول سرخابتو میدم در حالی که اون بنده خدا از اول گفته بود من سرخاب نمی خوام در عوض یکی دیگه گفت من پول سرخاب می خوام اما اون سیبیل داشت و معلوم بود که سرخاب به دردش نمی خوره . این وسط که صدا بلندها داشتن سرخاب بازی می کردن چندین نفر گفتن هاتف کیه این سرخاب بازی راه انداخته و رفتن پیشش و هاتف کلی خوشحال شد . کلاغه به خونش نرسید .

نتیجه 1 : این از تشعشعات ذهن مشعشع من بود .
نتیجه 2 : ماها کلا توهم توطئه داریم .
نتیجه 3 : هر چی استدلال غیر منطقی تر باشه برای ما ایرانی ها قابل باورتر میشه .
نتیجه 4 : سکس و سیاست حرف اول مراودات اجتماعی ماست .
نتیجه 5 : شاید صدابلندها قضیه سرخاب بازی رو با نیت راه ننداخته باشن اما خیلی ها پیش هاتف رفتن .


اگه هیچ چی از این داستان سر نیوردید اینجاها رو بخونید .
زننوشت - گردباد - یادداشتهای علی قدیمی

فیلم تراژیک

شیر سنگی رو برای دفع چندم از تلویزیون دیدم ( نقل شده که این فیلم رو من تو سینما هم دیدم اما چیزی یادم نمیاد ) به هر حال از این فیلم خیلی خوشم میاد . خیلی تاثیر گذاره . فکر می کنم فیلم تراژیک به این شکل خیلی کم داریم . فیلمی که آخرش اونجوری نباشه که دوست داری اما بتونی از کل فیلم یه چیزهایی برداشت کنی . حالم به هم می خوره از این فیلمهایی که خیلی مسخره همه چیز آخرش خوب و خوش میشه .
فیلمهای تراژیک را خیلی دوست دارم اما اگه فیلم تراژیک نیست ، بدم نمیاد کلک قهرمان یه جوری درست حسابی کنده شه . برای همینه که یه جورایی گوزنها ، سرب و سلطان کیمیایی رو دوست دارم ( هزاری هم که یه عده قیافه بگیرن بگن اینها پیف پیف بو میدن، اما من خوشم میاد ) .

Thursday, April 7, 2005

نخستین جشنواره دانشجویان وبلاگ نویس

یک بار از طریق سایت صبحانه از سایت " نخستین جشنواره دانشجویان وبلاگ نویس ایران " سر در آوردم و نامه دبیران جشواره به آقای خاتمی رو خوندم و یه خرده تو سایتشون چرخیدم . اساسا لزوم برگزاری و نتایج متصوره این جشنواره رو نفهمیدم . ( غیر از 4 روز اقامت در همدان و احتمالا بخور و بپاش ) .
به نظر من وبلاگ علی رغم کارکرد رسانه ای که می تونه داشته باشه بیشتر حوزه بروز " من " آدمهای مختلفه . هر کسی می تونه عقاید ، باور ها ، دغدغه های ذهنی ، نحوه زندگی روزمره و خیلی چیزهای رو برای خودش و دیگران بنویسه . وبلاگ یعنی من بدون نیاز به جلب نظر سردبیر ، ناشر ، تهیه کننده ، مدیر تولید، حتی حزب و ... حرفهای خودم رو بزنم . وبلاگ یعنی من زیر بلیط هیچ کس نیستم و فقط می خوام زیر بلیط خودم باشم . حال اگه قرار شد جشنواره ای برگزار شه و از این نوشته های پر از قلمبه سلمبه برای رئیس جمهور و آدمهای دیگه نوشته بشه و دبیران جشنواره اونو امضا کنن یعنی همون رفتن زیر بلیط دبیر جشنواره یعنی ما لطف می کنیم حرفای شما رو می زنیم . این یعنی پارادوکس . این یعنی جامعه ما که همه چیز رو یا سیاسی میبینه یا سکسی .
خسته شدم از سیاسی بازی ایرانی ها .

اضافات افاضات : امیدوارم حداقل یکی از 700 دانشجویی که تو این جشنواره ثبت نام کرده هدفش رو از شرکت در این جشنواره برام بنویسه .

Wednesday, April 6, 2005

تک نگاری شبانه

بالاخره لوگوی سجاد ( سامانه جامع اطلاعات دانشگاهی ) تایید شد و یه پولی اومد تو دست و بالم .
اگه من متالورژی می خونم و از راه طراحی لوگو پول در میارم حق ندارم اعتراض کنم اگه گرافیستی آبکاری کنه و پول دربیاره .
قرار بود از 2:30 یه چرت بزنم تا 3 بعد برم دانشگاه اما ساعت 7 از خواب پاشدم .
هر چند از ژرمنهای یخی خوشم نمیاد اما انگلیسی های گند دماغ بهترن .
فردا قرار پنجشنبه ها برقرار نیست ، موسسه هم نمیرم ، احتمال قوی کارهای دانشگاه رو هم انجام نمیدم . تنها اکسیژن رو به دی اکسید کربن تبدیل می کنم .
هنوز تکلیف خودم رو با این وبلاگ روشن نکردم که چی کارش می خوام بکنم چون اگه بخوام کاری بکنم باید وقت بذارم .

Sunday, April 3, 2005

ارزوهای بزرگ


خیلی مسخره است آدم روز 14 فروردین آرزوی شروع تابستون داشته باشه . دانشجویان بزرگ آرزوهای بزرگ در سر داردند .

Saturday, April 2, 2005

امید




اگه بعد از 100 سال فهمیدیم که میشه جعبه باقلوا تر و تمیز باشه و حداقل دست رو نبره یعنی می تونیم به خودمون امیدوار باشیم .

Friday, April 1, 2005

برای کی کجا بنویسیم

از اونجایی که هر کسی پیشنهادی برای دکتر معین یا مشکلی با قدیری ابیانه داره میتونه تو سردبیر خودم بنویسه و از اونجایی که همه چیز به همه چیز ربط داره و از اونجایی که من خیار شور دوست دارم موارد زیر به عموم ایرانیان پیشنهاد می شود :

هر کسی با هر جای نظام مشکل داره بره برای ابطحی فحش بنویسه
هر کسی با شهرداری و احمدی نژاد مشکل داره بره تبلیغ تخلیه چاه رو در خونه ها بچسبونه
هر کسی با لاریجانی مشکل داره برای تلویزیون های لس آنجلس نامه قدردانی بنویسه
هر کسی با معین مشکل داره بره روی دسته صندلی های دانشگاهها یادگاری بنویسه
هر کسی با خودش مشکل داره بره تو دستشویی های عمومی فحش خواهر مادر بنویسه
هر کسی با زنش مشکل داره برای دختر های خیابانی نامه فدایت شوم بنویسه
هر کسی با شوهرش مشکل بره تو زننوشت کامنت بنویسه
هر کسی با اسلام مشکل داره بره تو شطحیات ابو لهب یه شطحه بنویسه
هر کسی با هیچ جا مشکل نداره بره برای کیهان مقاله بنویسه

نتیجه منطقی : نوشتن خیلی از مشکلات رو حل میکنه
نتیجه ادبیات فولکلور : به شقیقه خیلی هم ربط داره
نتیجه وبلاگی : وبلاگ ها کلی از مشکلات نظام رو می تونن حل کنن
نتیجه انتخاباتی : نماینده ها نمی خواد سایت درست کنن از همین وبلاگها موجود استفاده کنن
نتیجه 118 : شماره تلفن های جدید رو اولین کاغذی که دم دستتونه بنویسین
نتیجه پایانی : هر چیز رو هر جا که دلتون می خواد بنویسین

اضافات افاضات : هر کسی با این نوشته مشکل داره یه میل بنویسه برای خودش forward کنه

کپی رایت : این عبارت " اضافات افاضات " به ذهن من رسیده پس هیچ کی دیگه حق نداره همچین چیزی به ذهنش برسه