Friday, March 31, 2006

اصلاح

پنج شنبه صبح ساعت هشت تلفن منزل شروع کرد به زنگ زدن. می دانستم که مخاطب این تماس من هستم. با اولین زنگ گوشی را برداشتم تا دیگران از خواب بلند نشوند. سید بود. بعد از سلام و احوالپرسی کوتاه گفت الان ساعت هشته، ولی من فکر کردم ساعت هفته، ساعت نه میام سر قرار همیشگی. هرچند که توالی این عبارات خنده دار به نظر میرسید اما 45 دقیقه خوابیدن برای من که شب قبل تا ساعت 3خوابم نبرده بود، نعمتی بود.

طبق عادت همیشگی مسیر شرکت را پیاده گز کردیم حین پیاده روی راجع به داستان شب قبل، گفتم که چگونه خواب نازنین شهید شد و طبق عادت همیشگی بحث از بررسی یک مثال خاص تبدیل به تحلیل شرایط کلی جامعه شد. سید اعتقاد داشت که هر آنچه نارسایی در جامعه دیده میشود ناشی از عدم توجه ما یا پدران ما در جهت اصلاح آن است. بحث به نظر مختومه میرسید چرا که در این باب اختلاف نظر چندانی احساس نمی کردم. تا ساعت ساعت 2:30  حرف هایی که را که زده بودیم چند بار مرور کردم. به نظرم درست می آمد اما ایده آل و نه اجرایی. هر کس باید با ابزارهایی که در اختیار دارد در جهت رفع نواقص تلاش کند تا جامعه ای بهتر برای خودش و دیگران حاصل شود اما گاهی هزینه این عمل اصلاحی بسیار بیشتر از آن سودی است که حاصل میشود. به نظرم این موضوع باید طرح میشد به همین دلیل به سید یادآوری کردم که خود تو زمانی که با خط تالیا مشکل داشتی جهت رفع نواقص جامعه و اصلاح فردی که برخورد مناسب با مشتری را نیاموخته بود اقدام نکردی. بحث طولانی شد و اشاره کرد که این امر بستگی شرایط هم دارد اما پافشاری میکرد که حتی اگر حرکت اصلاحی منجر به مرگ هم شود به هر حال صرف مقابل تعدی ایستادن ارزشمند است. من این حرفها را ایده ال می دانستم و او می گفت عملی است همانطور تا به حال عمل کرده ام. چون مباحث متعددی باز شده بود و بستن همه آنها مقدور نبود به این مورد چندان توجه نکردم اما به نظرم میرسید واضح است که اصلاح حاکم یک جامعه حتی اگر به مرگ مصلح منجر شود ارزشمند است اما اگر اطلاح مامور شهرداری که صبح ها دیر وقت جارو میکشد به جراحتی منجر شود عین حماقت. با تمام این اوصاف تصمیم گرفتم شب حرکت اصلاحی خودم را انجام بدهم چند تماس تلفنی که ضرری برای من نداشت.

از زمانی که تصمیم گرفتم با 137 تماس بگیرم با خودم عهد کردم که هر آنچه می توانم انجام دهم و اگر جایی جواب منفی شنیدم به خودم آفرین نگویم که بارکالله همانطور که گفتی شد و در این جامعه حرکت اصلاحی ناخن به فولاد کشیدن است. ساعت 10 با اپراتور 180 صحبت کردم و ایجاد مزاحمت را اعلام کردم زمانی که آدرس را تایپ میکرد صدای فشرده شدن کلیدها اینگونه نشان میداد که نهایتا از دو انگشت اشاره خود را استفاده میکند که بیشتر با تمرکز بر روی تایپ کردن همراه است تا آدرسی که من میگویم به هر حال یک شماره هفت رقمی برای پیگیری این مورد به من داد. ساعت 11:30 شده بود و صداها تبدیل به لرزش ساختمان شده بودند. مجددا تماس گرفتم و با اپراتور 177 مشغول صحبت شدم با اعلام شماره پیگیری فرمودند که تذکر داده اند که با صدای کمتری کارهای ساختمانی انجام شود آنچه که در باب حق استراحت کردن و ... بین من و او رد وبدل شد چندان پیچیده نبود. به هر حال حرف آخر را زد و گفت کاری نمی توان کرد ماشینهای سنگین تنها در فاصله زمانی 11 شب تا 6 صبح کار میکنند که در غیر این صورت صبح ها ترافیک سنگینی بر شهر حاکم میشود و اعلام کرد که تماس مجدد من را ثبت کرده است. هر چند که حرفها منطقی بود اما حق خوابیدن شبانه من پایمال میشد. برای اینکه وجدانم راحت باشد با 110 تماس گرفتم به محض اعلام علت تماس فرمودند با 137 تماس بگیرید. گفتم گرفته ام نتیجه ای حاصل نشده است. فرمودند از نیروی انتظانی کاری ساخته نیست چرا مجوز از شهرداری دارند. برای اینکه بعدها وجدان راحتی داشته باشم شروع به بحث کردن و بیان حق و حقوق پایمال شده و ... کردم؛ نحوه حرف زدن طرف مقابل به نحوی بود که درک کردم از بالا دستور اکید داده اند به هیچ وجه تماس تلفنی را قطع نکنید. به نحوی سعی میکرد اعلام کند کاری نمی تواند بکند و من کماکان بیانیه صادر میکردم. با اتمام بیانات من تماس قطع شد. مجدد با 137 تماس گرفتم و از بخت خوش به اپراتور 177 وصل شدم. با صدور بیاناتی دیگر حرف آخرم را زدم که من از این وضعیت ناراحت هستم از چه کسی به کجا باید شکایت کنم پس از کمی گفت و شنود نتیجه بر این شد که باید از شهرداری منطقه شکایت کنم.  متوجه نشدم که به شهرداری باید شکایت ببرم یا از شهرداری از طریق مراجع قضایی شکایت کنم.)

این ساختمان  ساخته خواهد شد و حق بنده و دیگر همسایه ها پایمال میشود. علت آن است که پذیرفته ایم با هم زندگی کنیم و در زندگی جمعی بخشی از راحتی های خود را از دست خواهیم داد تا از منافع با هم زندگی مردن بهره مند شویم اما خواب شیرین من دو شب است که شهید میشود و این امر نه تنها برای من ضرر دارد بلکه برای جامعه ای که در آن زندگی می کنم نیز تبعاتی به همراه خواهد اشت. همه با هم زندگی می کنیم هر قدر از کنار هم بودن منافع بیشتری ببریم لطمات با هم بودن کمتر به چشم می آید اما اگر عمده افراد جامعه احساس کردند که لطمات بیشتر از منافع است شرکت کنندگان در لاتاری گرین کارت جامعه رویایی آمریکا همه خواهند بود. همه.

Tuesday, March 28, 2006

جنگ جنگ تا پیروزی

1- از زمان آغاز جنگ آمریکا علیه عراق 3 سال میگذره ( آغاز جنگ فروردین سال 82 بود) طبق آمار منتشر شده در این 3 سال 33661 نفر عراقی جان خودشون رو به واسطه جنگ از دست دادن. با توجه به اینکه جمعیت عراق حدود 26 میلیون نفر گزارش شده میشه نتیجه گرفت در طی این سه سال از هر 1000 نفر 1.294 نفر کشته شده اند.
2- اگر فرض کنیم این اطلاعات ارائه شده درست باشه و سالانه در ایران 27000 نفر در اثر تصادف رانندگی جان خود را از دست بدهند (به عبارتی دیگر در این 3 سال 81000 نفر) با توجه به جمعیت 68 میلیون نفری ایران طی این سه سال از هر 1000 نفر ایرانی 1.191 نفر دار فانی را توی اتومبیل وداع گفته اند.
3- این آمار بالا همین جوریش خیلی فاجعه است . اما اگه سال سوم که اوضاع عراق نسبت به دو سال اول خیلی خیلی آرامتر بود رو حذف کنیم و شرایط جنگی واقعی عراق رو با آمار کشته های تصادفات رانندگی ایران مقایسه کنیم به طور حتم ایران جنگی تر از عراق بوده.
4- برای اینکه قوت قلب پیدا کنید، با خبر باشید که سالانه میزان استفاده خودرو در ایران 17% و طول جاده های تنها 2% افزایش پیدا میکنه برای همین تا سال 1400 سالانه 50 هزار نفر در اثر تصادف رانندگی جان خودشون رو از دست میدن.
5- ما فی المجلس با خودمون داریم میجنگیم نیازی به آمریکای جهانخوار و همپیمانان استکباریش هم نداریم.

اضافات افاضات: خداییش خیلی می خوام مثبت بنویسم و این احساس بدبینی رو از خودم دور کنم اما بعضی از اتفاقاتی که تو جامعه ما میافته اجازه نمیده خودم رو به خریت بزنم.

Saturday, March 25, 2006

یک کم لینک برای رفع تنوع

یک کم لینک برای رفع تنوع!!!

1- یه مدت دوستان بحث میکردند که آقا این تبلیغات مزخرف چیه تو ایران اولین، بزرگترین، تنهاترین، بی رقیب ترین و ... . این آدم های قشنگ ادعا میکنند طولانی ترین آدرس ایمیل موجود در شبکه رو ارائه میکنند. واقعا دستشون درد نکنه. خلاصه اگه به دراز ترین علاقه مندین یا علی!

2- احتمالا زیاد پیش اومده سایتی رفتین که ایمیل خواسته تا activation key و اینجور چیزها رو بهتون بده، بعد که دادین spamخور ایمیلتون زیاد شده. بعضا یه ایمیل درست کردین برای همینجور کارها. این عزیزان دل به شما ایمیل میدن که به انتخاب شما از 30 دقیقه تا 1 سال اعتبار داره و بعد از بین میره. جون میده برای این سایتهای دری وری که ایمیل می خوان. استفاده اش ضرر نداره.

3- پیش اومده با دوستان چت میکنید، میخواد یه فایل بفرسید گیر میده، error میده، زر زیادی میزنه و از این جور کارها. یا یه فایل 8 مگی رو با دایل آپ برای یکی میل میکنید و بعد از 4 ساعت عروگوز کردن میبینید آپلود نشده و فایل corrupt گشته اینجاست که این آدمها گل به کمک شما میان عین بچه آدم با سرعت بالا فایل رو خودش تکه تکه میکنه و می چسبونه میده به آدرس میل طرف فقط بعد از 7 روز هم از بین میره. عین شیر مقوی اما زود فاسد شدنی.

4- با بعضی از کارشناسان امر ساعتها بحث و گفتگو کردیم به این تنیجه رسیدیم که بروبکس بیل گیتس دو تا نرم افزار خوب تو عمرشون نوشتن یکی media player دیگری notepad و ما بقی کشکه. همین عزیزان اتفاق نظر داشتند که IE اول یه سولاخ بوده بعد یه مشت خل و چل با کلی عملیات متحیر العقول هر چند وقت یکبار جاهایی ( دقت کنید همه جا نه!! فقط جاهایی) از این سولاخ رو با آبکش میبندن و بعد سوراخهای آبکش (یکی سوراخه نه سولاخ) را با لولهای نازک پر میکنن و الی آخر؛ خلاصه:

5- این اکستنشن فایر فاکس (Tab X ) از واجباته . لطف میکنه برای هر تب یه جا برای کلیک کلوز میذاره. من که خیلی خوشم میاد.

Wednesday, March 22, 2006

حق با شماست قیچی بزنید حذف کنید

فیلم خیلی دور خیلی نزدیک رو مجددا از سیما دیدم. فیلم حداقل در سه مقطع قیچی خورده بود. اول: در نسخه اصلی دکتر عالم به دکتر ثابتی میگه: دیگه به منشی من نگو عزیزم! اما نسخه پخش شده از سیما واژه منشی حذف شده و به عبارت: دیگه نگو عزیزم! تبدیل گردیده. دوم: دکتر عالم مشغول دیدن فیلم جشن شب قبل، از نگین میپرسه: تو کدوم یکشیونی و نگین میگه: اونی که روسری سبز داره و دکتر تو فیلم پیداش میکنه و روی چهره نگین فیلم متوقف میشه که این قسمت هم نتونسته بود از سیما به سلامتی گذر کنه. سوم: سکانس پایانی دکتر فیلم زمان بچگی سامان را می بینه که بعضی از قسمتهای آن پخش نشد (در فیلم مادر سوئدی سامان بی حجابه) البته شاید موارد دیگری هم باشه که حافظه من مرا یاری نکرده.
در هر سه مورد حضور زن حذف شده. مورد اول منشی زن است. مورد دوم نگین در مهمانی. و مورد سوم مادر سامان. به علاوه بخشی از حقایق جامعه ما نادیده گرفته شده. نگاه هرزه برخی از مردان به زنان و حضور دختر در کنار پسرها در مهمانی های خصوصی. مورد سوم که از بدایع روزگار بوده و خود عزیزان میدانند که چه چیز را نباید میدیدم. حذف کردن ساده ترین و روزمره ترین اتفاقاتی که حقیقتا به هیچ جا لطمه نمیزنه تنها نشانه کج سلیقگی عده ایه که می خواهند همه چیز را آنگونه که خودشون می پسندند نشان بدهند.
از سیما فیلم درجه R فراوون پخش میشه فقط یه خرده خانمها رو کم میکنن. این خط قرمز که ملت تحریک نشن تنها خط قرمز سینما و سیمای جمهوریه اسلامیه که هیچ کس حق نداره بهش نزدیک بشه ( به سیاست یه خرده میشه نزدیک نشد فقط کار خیلی بالا نگیره) . آقایون فیلمی که با خاطر خشونت درجه R گرفته رو با حذف خانمها پخش میکنن در حالیکه صحنه های خون و خونریزی و ترکیدن به سادگی نشون داده میشه. ماتریکس(1) با حذف بازوهای برهنه ترینیتی و تنها صحنه معاشقه از شبکه 4 سیما پخش شد در حالی که بچه های 6-7 ساله کشته شدن یه لشگر پلیس رو دیدن.
اساسا این که سینما و سیمای ما درجه بندی نداره و فیلم برای همه بزرگ و کوچیک یکسان پخش میشه خطرناکه ( من به عبارت این فیلم برای افراد کمتر از 15 سال توصیه نمیشود درجه بندی نمیگم) همه را با یه چوب روندن خطرناکه. دیدن صحنه های خشن برای بچه های کم سن و سال خطرناکه. مردهای گنده تو شرکت و اداره با استفاده از اینترنت دنبال فیلمهای چند دقیقه ای آنچنانی باشن هم خطرناکه. حذف حقایق جامعه و نادیده گرفتن ساده ترین اتفاقاتی که کنار ما میگذره تنها به احمق جلوه کردن جامعه ما کمک میکنه.
در چند سال اخیر رویه پخش فیلم سیما تغییر کرده اما آنچه بیشتر دیده میشه خشونت و خشونته. سکس ( شرمنده از بشریت که میگم سکس اما منظورم لباس آستین حلقه ایه خانمهاست) از فیلمها دراومده رفته تو کامپیوتر و بازارهای سیاه پخش فیلم. تئوری نمیدم عزیزان فلانجور فیلم پخش کنید که ملت تمام مشکلاتشون رفع بشه و همه به خوبی و خوشی زندگی کنن حرفم اینه که این روش غلطه. از نتایجش واضحه که غلطه. میگید نه حق با شماست قیچی بزنید حذف کنید.

Tuesday, March 21, 2006

breaking the habit

امسال هیچ پیغام سال نو مبارک برای هیچ کس نفرستادم، حتی برای دوستان و آشنایانی که اونور آب زندگی می کنند. علاوه بر اون میل های دیگران که send to everyone بودند رو هم بدون پاسخ گذاشتم کمی هم بیشتر لینک های سایت های greeting رو اصلا کلیک نکردم (بعضی از این سایتهای greeting قابلیتی دارن که وقتی صفحه مورد نظر دیده میشه به فرستنده میل میزنن که کارت شما توسط فلانی دیده شد؛ در نتیجه کلیک نمی کنم تا بدونن کارتشون رو نگرفتم.)
به هیچ وجه قصدم بی احترامی به دیگران نیست. بی احترامی به دوستانی که بعضا وقت گذاشته اند و مطلبی درخور نوشته اند یا به سایت greeting رفته اند و مطلبی برای شخص من نوشته اند را هرگز نمی پسندم. من متوجه هستم که این عملشان نشان دهنده توجه ایشان به بنده است اما خسته شده ام از کلیشه ی تکرار شونده هر ساله. آیا واقعا متد و روش دیگری برای ابراز صمیمت و علاقه وجود ندارد. من به یاد شما هستم را نمی توان به روز دیگری غیر از اول فروردین موکول کرد. خودمان هم می دانیم آرزوی سال خوش و پر از موفقیت و بهروزی و ... در بیشتر مواقع از دل نیامده است، تنها زبان کمکی جنبیده یا انگشتان به رخوت چند کلیدی را فشار داده اند.
امسال سعی کردم تمام دوستان را تک تک به خاطر بیاورم و دعای سال خوب را از قلبم بگذارانم عده ای هم به یادم نیامدند که هیچ. این روش چون صورت ندارد دیگران از آن چیزی نمی فهمند اما این کار را ترجیح میدم به تبریک پر صورت بی سیرت.

اضافات افاضات: سال پر از انرژی هسته ای حق مسلم ماست داشته باشید.

Monday, March 20, 2006

امتحانی

هم امتحان دیگه برای اطمینان از درستی English for check این یارو میکروسافت ورد.!!

Saturday, March 18, 2006

اراده می کنم که دیگر اراده ای نکنم

هرچند شما نمی توانید مرا ببینید من همواره به تماشای شما نشسته ام .
از آنچه مادر میگوید تبعیت کنید و او را به زحمت نیاندازید.
اگر هر دو بزرگ شدید مناسب ترین راه برای خود بجویید و ژاپنی های خوبی شوید.
به پدر دیگران حسادت مورزید؛ پدر شما الهه ای خواهد شد و همیشه مراقب شما خواهد بود.
در کنار هم به خوبی به سر برید، درس بخوانید و به مادرتان کمک کنید.
نمی توانم اسب شوم تا با شما بازی کنم، اما در کنار هم به خوبی به سر برید.
پدر شما مردی نیرومند بود که با بمب افکنی سنگین پرواز میکرد و تمامی دشمنان را شکست میداد.
همانند پدرتان بزرگ شوید و خوانخواه مرگ من.

از طرف پدرتان
به ماسانوری و کیوکو
(متن آخرین نوشته ناوبان یکم ماسونوبو کونو به فرزندانش)

چون نوشته از ژاپنی به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی ترجمه شده احتمالا خیلی از حس و حال متن اصلی از بین رفته. علاوه بر این متن انگلیسی بسیار ساده است. ( مترجم انگلیسی اشاره کرده که متن خطاب به بچه های 2 و 5 ساله است و بسیار ساده نوشته شده اما من آگاهانه در ترجمه به فارسی قدری متن رو فاخرتر نوشتم)

از اونجایی که مساله اراده برام خیلی مهمه و فکر میکنم دنیا چیزی جز مجموعه اراده های بشری و الهی نیست چند مدتیه برای خودم یه پروژه مانند تعریف کردم با عنوان " اراده می کنم که دیگر اراده ای نکنم" بیشتر نگاهم متوجه کسایی که برای اعتقادشون حاضرن همه چیزشون رو فدا کنن. از اول بررسی گفته های سه گروه عمده تو ذهنم بود . 1- گروههای معروف کیمیکازه ژاپنی که در جنگ جهانی دوم با هواپیما خودشون رو به ناوهای آمریکایی می زدن 2- شهدای جنگ تحمیلی خودمون و 3- شهدای فلسطینی. اگه تونستم به هیتلر هم می پردازم چرا که اراده پولادینش منو شیفته خودش کرده ( از هیتلر خوشم میاد خیلی زیاد هم خوشم میاد ).
فعلا مشغول گروه اول هستم که حدودا اطلاعات به درد بخوری پیدا کردم. متاسفانه از وصایای شهدای خودمون چیز زیادی رو وب پیدا نکردم ( اول فکر می کردم کلی مطلب دم دسته اما انگار اینطور نیست نمی دونم با وجود این همه خرج و برج برای حفظ ارزشهای دفاع مقدس نمیشد ده تا وصیتنامه اسکن بشه - تایپ کردن پیشکش) از گروه سوم هم منطقا اطلاعات به سختی به دست خواهد آمد. امیدوارم عین خیلی از این پروژه ها که شروعش سریع پیش میرم وسطش بی خیال نشم.

اضافات افاضات : اگر منبعی برای وصایای شهدای خودمون سراغ دارید (ترجیحا روی وب) به بنده خبر بدین.

Thursday, March 16, 2006

دیگی که برای ما نجوشه سر سگ توش بجوشه

دیشب سیما گزارشی از پیشرفت چشمگیر ایرانیان در زمینه پزشکی پخش کرد و اعلام کرد که ایرانیان به تکنولوژی (Somatic cell nuclear transfer) دست پیدا کرده اند ( ترجمه دقیق رو باید از 1پزشک بپرسید اما کاربردش میشه تولید موجودات زنده به صورت مصنوعی) با پزشکان مختلفی هم که درگیر این پروژه بودند مصاحبه کرد. و توضیح مختصری راجع به اهمیت این موضوع دادند. نهایتا اینکه ایران هشتمین کشوریه که اقدام به همچین کاری کرده که در کنار فناوری سلولهای بنیادین، توانایی محققین ایرانی در زمینه پزشکی رو نشون میده.
اینجا می تونید اسامی موجوداتی که به این روش تولید شده اند رو ببینید. معروف ترین موجود این لیست دالی گوسفند معروف بریتانیایی است. که عکش بر روی بسیاری از مجلات معتبر جهان چاپ شد. دالی به واسطه اینکه اولین پستانداری بود که به این روش تولید شده بود بسیار مورد توجه قرار گرفت. - مختصر زندگی دالی-
موقعی که دالی بحث روز جهان شده بود سیمای ایران به شدت با انجام چنین فعالیتهایی مخالفت کرد و اعلام کرد که پاپ ژان پل دوم (خدا بیامرز) هم گفته از این کارها نکنید و کلی حکایت که نباید در صنع خدا دست برد و از این داستانها. حالا همین سیما خبرنگارش رو فرستاده تو آغل میش هایی که در رحمشون سلولهای خاص گذاشته شده و آقای خبرنگار با شور خاصی میگه یکی از این میشها خبرساز ترین موجود سال آینده ایران خواهد بود.
چرخش موضع در کمتر از 10 سال ناشی از یه حقیقت ساده است. دیگی که برای ما نجوشه سر سگ توش بجوشه. مگه در تاریخ ما نیومده که وقتی میکروفون و بلند گو پاشون رو تو این مملکت گذاشتن آقایون گفتن استفاده از این ابزار حرامه یعنی هر کی استفاده کنه با خدا مخالفت کرده اما حالا نمیشه میکروفون رو از دستهای مبارکشون گرفت. داستان تکنولوژی های دیگه هم همینه اگه ما منتفع میشیم خوبه اما اگه نشیم بهتره هیچ کس دیگه هم منتفع نشه.
به هر حال به همه محققین عزیز خسته نباشید میگم.

اضافات افاضات: خوندن این مطلب هم خالی از لطف نیست.

Tuesday, March 14, 2006

چهار شنبه سوری

1- مامان جون که از آمریکا برگشته بود می گفت تو حاشیه شهرهای آمریکا مکانهایی وجود داره که آدمها حق دارن هر کاری دلشون می خواد بکنن. لخت بشن، گروپ سکس علنی داشته باشن، ساکسیفون بزن و هر چی که میشه تصور کرد.
2- راجع به هاید پارک لندن کمابیش شنیدیم که هر کی هر چی دلش می خواد می تونه بگه راجع به هر موضوعی می خواد راحت اظهار نظر بکنه بدون اینکه به تریش قبای کسی بر بخوره.
3- فارغ از اینکه هر حکومتی یه عده همیشه مخالف داره عموم مردم از آدمهای حکومتی خوششون نمیاد حتی اونهایی که خودشون انتخاب کردن، چون صاحب قدرت شده اند و معمولا مردم قدرت رو برای خوشون می پسندن و نه دیگران برای همین همیشه باید فضایی برای ابراز این عدم رضایت وجود داشته باشه، متداول ترین راه کاریکاتوره یعنی اغراق کردن در زشتی های فرد مذکور. که فراوون تا حالا دیدیم. تو بعضی از کارهای روان اتکینسون ( مستر بین ) شوخی با خانواده سلطنتی صریح ترین شکل رو به خودش میگیره بریدن سر پرنس چالرز یا بررسی ماتحت ملکه برای تعیین هویت و امثالهم.
4- جامعه نیاز به شادی و امیدواری داره. باید همواره دلیلی برای شادی مردم وجود داشته باشه. مهم نیست بهونه اش چیه مهم اینه که باید وجود داشته باشه. باید این امکان وجود داشته باشه خانواده در کنار هم باشن و از اوقات خودشون لذت ببیرن .بزنن برقصن دور هم باشن و ...

جامعه ما جایی نداره که اگه خواستی عربده بکشی راحت باشی و کسی به کارت کاری نداشته باشه. تو این جامعه حق انتقاد به آدمها داده نشده ( به نظرم جامعه علاوه بر انتقاد نیاز به فحش دادن هم داره - البته با رعایت یه سری چارچوبها ) وبلاگی که روزی 2 نفر هم خواننده نداره با اسم مستعار مینویسه که نکنه یه روزی بلایی سرش بیاد. تو جامعه ما اجازه شوخی کردن با مقامات وجود نداره و اگر هم با ایما و اشاره تمساح و مارمولک و خرچسونه بکشی رو سرت خراب میشن. جامعه ما فضایی برای شادی دسته جمعی کمپینگ و با هم بودن نداره.
اما اینکه این فضاها وجود نداره معنیش این نیست که نیاز به عربده کشیدن، انتقاد کردن، شوخی کردن و با هم شاد بودن از بین رفته معنیش اینه که آدمها تمام کارهاشون میذارن برای اولین فرصتی که گیر میارن و تمام نیازها رو همزمان با هم پاسخ میدن و برای همین اوضاع از کنترل خارج میشه همه چیز با همه چیز قاطی میشه و ملت نمی فهمن آخر سر چه غلطی می خوان بکنن. به نظر من عمده رفتار نابهنجار تو جامعه ناشی از اینه که راه به هنجاری براش وجود نداشته و اگه چهارشنبه سوری به این شکل دراومده ناشی از فضای تنگیه که فشار بسیار بالایی داره و وقتی همه فشار ناگهان می خواد آزاد بشه تبدیل به انفجار میشه چهارشنبه سوری میشه.

Saturday, March 11, 2006

آرامش و آسایش


1- چند سال پیش دو واحد اخلاق پاس کردم؛ از اونجایی که سر استادش به تنش میارزید یه چیزهایی یاد گرفتم که فکر میکنم تو زندگیم به درد می خوره. چند جلسه اول بحث راجع به این بود که انسان تو زندگیش دنبال چیه؛ اون چیه که به حرکت انسان معنی میده. یکی از مواردی که مورد توجه قرار گرفت «آرامش و آسایش» بود. هر چند برای ارائه تعریفی جامع و مانع از آرامش و آسایش، گشایشی حاصل نشد اما اکثریت توافق داشتند که آرامش و آسایش می تونه غایت زندگی بشر باشه. به نظر بعضی ها اگه تو این جهان آرامش و آسایش به کمال وجود می داشت دیگه نیازی به بهشت نبود. اما به نظر میرسه تو این دنیا هیچ وقت رضایت صددرصدی از زندگی حاصل نمیشه و برای همینه که همیشه تلاش برای ایجاد وضعیت بهتر وجود داره.
2- اینکه خیلی ها از دارا و ندار - فرهنگی و غیر فرهنگی - با سواد و بی سواد می خوان این کشور رو ترک کنند به این بر میگرده که تو این کشور آرامش وجود نداره. کوچیکترین کاری که قراره انجام بشه با کلی اصطکاک و کنتاکت پیش میره. یه بخشی از فرار مغزها به کمبود امکانات بر میگرده اما به نظرم دلیل اصلیش اینه که نمی تونن یه کار رو با آرامش و آسایش انجام بدن.
3- به شخصه برای اینکه بردار مکان خودم رو تو این شهر و بی درو پیکر تغییر بدم با کلی مشکل مواجه میشم. اگه پیاده برم فارغ از هوای گندی که باید تنفس کنم هر صد متر یه بار یه چهره رنگ و رو پریده ازم پول می خواد یا یکی نشسته پای زخم و زیلیش رو هوا کرده چه می دونم سر ظهر مامور شهرداری جارو کردنش گرفته خاک هوا میکنه و هزار جور کوفت و زهر کار دیگه. اگه با اتوبوس برم دو حالت پیش میاد حالت اول: اتوبوس ایکاروس ( همین آکاردئونی ها) سوار میشم که به سلامتی صدی نود دود رو تو می دن و دقیقا مونو کسید و دی اکسید کربن وارد ریه ها میشه که موجب سردرد واحساس خستگی میشه؛ حالت دوم: اتوبوس ایران خودرو دیزل سوار میشم که وسطش جای یه آدم اسلیم (slim) بیشتر نیست و وقتی هیکلهای دو ایکس لارژ ایرانی سوار و پیاده میشن به سلامتی هر کروم یه حالی به آلت تناسلیشون میدن و رد میشن خلاصه فیضیه است تا اتوبوس. با تاکسی که اینور اونور میری دقیقا حس میکنی که یارو داره سرت رو کلاه میزاره و هر گهی که دلش می خواد حق داره بخوره. یا باید بذاری حقت رو بخوره یا ارزش خودت رو بیاری پایین با یه بی شعور وسط خیابون دعوا کنی ( یه بازی بازنده - بازنده واقعی). زمانی که رانندگی می کنی یا باید بپذیری که من یه آدم هستم اما رانندگی تو این شهر فقط شتری امکان داره یا قوانین رو عین بچه آدم رعایت کنی و دیگران به چشم گوساله نگاهت کنن و بوقهای ممتدی رو که میزنن نشنیده بگیری.

واقعا برام مساله است آیا تو این شهر میشه با یه مکانیزمی از یه نقطه به یه نقطه دیگه رفت بدون اینکه اعصاب خردی به وجود بیاد ! نه واقعا میشه ! این آرامش و آسایش به نظرم مهمتر از اونیه که از کنارش راحت رد بشیم. چه برسه به اینکه هر روز با تانک از روش رد بشن.

Wednesday, March 8, 2006

پارادوکس


می خواستم یه مطلب در مورد فمنیسم ایرانی بنویسم اما چیزهایی که تو ذهنمه جفت و جور نشدن. برای اینکه عریضه 8 مارسی خالی نباشه عکس بالا را گذاشتم. پارادوکسی تو این اثر هست که خیلی توجه منو جلب کرده.

Sunday, March 5, 2006

سوال مدت دار


سر جلسه کنکور چندین بار این عبارت تو ذهنم تکرار شد:
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی نور
(خدا ولی کسانی است که ایمان آورده اند ایشان را از تاریکی به نور هدایت میکند)
این دو روزه تو این فکرم که چرا این به ذهنم می رسید و من باید چه نتیجه ای از این داستان بگیرم .
از اون سوالهایی که حداقل چند مدت باید بگذره تا جوابش رو پیدا کنم.