Thursday, November 12, 2009

کلمه و ترکیب

آلت تناسلی آلتی است که به غیر از اجابت مزاج کاربرد یا کاربردهای دیگری نیز دارد.

Friday, October 9, 2009

خطی‌ عجیب در میانه یا آلت ختنه شده من

هنوز مدرسه نمیرفتم که متوجه شدم مرا ختنه کرده اند. حقیقت این است که آن‌ زمان نمی‌‌دانستم، ختنه کردن یعنی‌ چه، و آلت ختنه نشده چگونه است. در ذهن کوچکم تمام آلتها مانند مال خودم بودند. با خطی‌ عجیب در میانه. چه می‌دانستم مال همه اینطور نیست و مال خودم هم از اول اینطور نبوده است.

هنوز مدرسه نمیرفتم که متوجه شدم پسر همسایهٔ مادربزرگم در ۱۳ سالگی هنوز ختنه نشده و دردی بزرگ پیش رو دارد. هنوز نمیدانستم ختنه کردن واقعا یعنی‌ چه و چرا درد آور است، تنها می‌دانستم باید خوش‌حال باشم که پدر و‌ مادرم به فکر بوده اند و خیلی‌ زود و با دردی کمتر آنچه باید انجام می‌‌شده است را انجام داده اند.

در ذهن کوچکم خوش‌حال بودم، که ختنه شدم، آن‌ زمان این پرسش مطرح نبود که چرا دیگران برای آلت من تصمیم گرفته اند.

Friday, October 2, 2009

می‌ آید از دور صدای ساز مرد چوپان

در هر حال سازم رو با خودم برده بودم، تو همون چمدون سیاهش با مخمل چشم نواز قرمزش. خودم هم کت مخمل قهوه ای تنم بود و شلوار مخمل سبز. جشن تولدی بود و باید در خور لباس می پوشیدم. این زاغ و بورها هم که بی مناسبت از چشم و ابروی مشکی میترسن. چه برسه به اینکه یک شی سیاه یه متر و 20 سانتی هم دستت باشه کلی هم چسان فیسان کرده باشی. شاید هم ترس نبود؛ کنجکاو بودن. ولی انگار کنجکاوی هم نبودن، چون وقتی تو اتوبوس شروع کردم به زدن اون قدرها هم کسی وقعی نگذاشت. هرچند بهش به واسطه صدای رساش رشید میگم اما سه تار دیگه؛ بیشتر به درد دل خود آدم میخوره تا گوش مردم. هماوردش روح لطیف آدم هاست نه صدای نخراشیده موتور اتوبوس. راستش خیلی هم تو قید و بند توجه یا عدم توجه دیگران نبودم. بیشترک می خواستم مطمئن شم اون چیزی که میخوام بزم رو درست میزنم. چند باری هم قطعه رو تکرار کردم اما اونقدری که می بایست آماده نبودم.
یه هفته جسته گریخته سعی کرده بودم با گوش کردن آهنگ محسن نامجو ملودیش را در بیارم. آخر سر هم در نیومد. وقتی هم که به عنوان کادوی تولد زدمش کسی خرده نگرفت که چرا شبیه محسن نامجو نیست. اینقدر تپق و نت فالش زده بودم که دیگران به این صرافت بیافتن که همین دنگ دنگ همه ی زورم بوده.
البته که یه کادوی تولد هفته قبل به شکل سورپریز داده بودم. کلی هم خرج برداشت بود برام که اگه به تومن تبدیل کنم ... اووه. این ساز بردن بیشتر یه جور مبارزه درونی بود برای اینکه جلوی بقیه ساز بزنم. همین دنگ دنگ رو وقتی با خودم تنهام خیلی بهتر میزنم اما به محض اینکه چهار نفر دورم میشینن همه چی به هم میریزه نمی دونم چرا. نسخه ای که برا خودم پیچیدم اینه که انقدر جلوی دیگران بزنم تا بالاخره روان شه. این هم یه جوری اولین قدم بود. اولین باری که سازم رو دستم می گرفتم و می رفتم مهمونی بدین معنی که می خوام براتون ساز بزنم. نمیدونم برداشت دیگران سر جمع چی بود ولی خودم قانع نشدم. اگه خودم یه گوشه نشسته بودم یه نفر با اهن و تلپ سازش رو در میاورد و دنگ دنگ میکرد احتمالا قدری بور میشدم. به هر حال یکی همون وسط دیوان خواجه رو طلب کرد که تفالی بزنیم. نمیدانم اثر صدای ساز بود یا آن حس رقابت نرینگی که اگه تو ساز میزنی من هم شعر میخونم. هر آنچه که بود بی محلی شد به صدای ساز. توجه بیشتر به سخن خواجه بود تا دنگ دنگ. اونقدرها هم بهم بر نخورده بود که ساز زدن رو تعطیل کنم برای خودم شور و دشتی میزدم. فال همه گرفته شد و نوبت به من رسید گفتند که نیت کن. همه منتظرم بودند و هیچ نمی گفتند . از سکوت استفاده کردم و قدری با صلابت تر نواختم. به آخر ریز کش سلمک که رسیدم با اشاره سر نشان دادم که نیت کرده ام. بدان مفهوم نیتی هم نبود حواسم بیشتر به ساز بود تا نیت. موقع خواندن هم به ساز مشغول بودم اما خنده معنی دار دیگران توجهم را بیشتر و بیشتر جلب. لسان الغیب به جایی زد که نمی بایست. خنده معنی دار دیگران به معنای شعر حافظ پر بیراه هم نبود:

هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بیقرار من باشی

چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی

از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او
اگر کنم گله ای غم گسار من باشی

چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوندگار من باشی

در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی

شبی به کلبه احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوگوار من باشی

شود غزاله ی خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یکدم شکار من باشی

سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من
اگر ادا نکنی قرضدار من باشی

من این مراد بینم به خود که نیمشبی
به جای اشک روان در کنار من باشی

من ار چه حافظ شهرم جوی نمی ارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی

Monday, September 14, 2009

ای کاش

کاش کلمه بودم تا بر لبانت جاری باشم
یا خنده

کاش باد بودم تا تار موهایت را بنوازم
یا باران که اندامت را لمس کنم
یا صدای رود
برف
هوا
نور مهتاب
یا حتی برگهای خشک پاییزی

کاش ساعتی بودم که دست در دست تو دارد
یا لباسهایی که بر تن توست
گردنبند
انگشتر
کفش

سایه
مداد چشم
رژ لب و گونه
کیف آرایش

ناز بالش
تشک
روانداز

روانداز

رو-انداز
رو-انداز
...

Thursday, August 27, 2009

تکمضراب

سربالایی های نفس گیر شهر دوچرخه ها بدآیندم بود تا ترک نشستی و در آغوشم گرفتی.

Thursday, August 13, 2009

به کجا چنین شتابان

قسمت شمالی پارک لاله گوشه دنجی است برای پدربزرگها. پیاده ها را آرام آرام به آخر صفحه می برند و وزیر می کنند. حال که قبحش ریخته است تخته نرد هم بازی می کنند. سر صحبت اگر باز شود سخن از آنچه گذشت و شاه قلعه شده هم به میان است.حرف از قدیم ندیم ها و کافه ها و کاباره ها. نقل از خوشی هایی بود و دیگر نیست.

ابراهیم گلستان در مصاحبه ای که با مسعود بهنود سال 1387 داشت. با چشم تر خاطره ای از ملاقاتش با محمدرضا پهلوی نقل کرد و سخن او را این چنین بازگفت که تا من زنده هستم نمی گذارم شیار کف آلود نصیب این مردم شود.

شیخ حسین انصاری می گفت که قدیم تر ها حرف مردم حجت بود. زمانی که چک و سفته در کار نبود روی تیکه ای کاغذ مینوشتند تقی به نقی 100 تومن بدهکار است و همین کافی بود. یا خودش دینش را ادا می کرد یا فرزندانش. میگفت دروغ بود اما این چنین همه گیر نبود. کلک باز بود اما اصل بر اعتماد بود.

بعد از پخش دادگاه ابطحی فیلمی از گلسرخی بر روی صفحات فیسبوک دست به دست شد. جایی که مخالف، مخالف ماند. دردش را، داستانش را ایستاده در دادگاه نظامی گفت و این اندوه ماند که بر ابطحی چه رفته است که اینگونه از خود بی خود می نماید.

ابراهیم نبوی با نثر خاص خود محاسن هویدا و معایب احمدی نژاد را بر شمرد. برتری ساواک بر اطلاعات حال حاضر را یادآور شد. تغییر وضع روزنامه نگاری مانند مسعود بهنود از آن دوران به این دوران و اینکه حال نمی تواند به خاک مادری اش بازگردد را باز گفت.

کدیور اشاره کرد که در زمان شاه حق برپایی نماز عید غیر دولتی بود اما حالا نیست. قاضی های دادگستری پهلوی آنقدر مستقل بودند که به خود اجازه محاکمه طالقانی را ندهند و دادگاه نظامی عهده دار این امر شود.

هر از چندگاهی بزرگی کوچکی نامداری بی نامی با نشان و نشان طعنه می زند که بازنده بازی هستید. انقلابی که در زمان جنگ سرد و دنیای دو قطبی شعارش نه شرقی و نه غربی و خواستگاهش خیزش آحاد جامعه بود به کجا میرود. آمال مردمش، آنچه 30 سال پیش علیه اش قیام کردند شده است. به فارسی سلیس می گویند تاج را برنداشتیم که جایش عمامه بگذاریم.اگر این تراژدی ملتی است که خودم را از ایشان میدانم. بگویید تا بگریم و اگر کمدی است لبخند تلخی را به صورت بنشانم. هرچه باشد از این بهت بهتر است.

Monday, August 10, 2009

تکمضراب

وقت تنگ شد با تنت تیمم کردم

Tuesday, June 30, 2009

خیلی‌ چاکریم

سلام آقا
خيلی چاکريم
اميد وارم به سلامتی دفاع کنی و يک 20 بگيری
------------
با عرض معذرت بابت بحث انحرافی
به نظرم «چاکر» صفت نباشد که با «خیلی» همراه بشود و در نتیجه عبارت مجعول «خیلی چاکریم» صحیح نیست
------------
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی‌

پیرو بحث انحرافی آقای ... مبنی بر مجعول بودن عبارت " خیلی‌ چاکریم" یا به دیگر کلام " ما خیلی‌ چاکر هستیم" باید بیان کنم که بنده با ایشان همداستان هستم. از این منظر که ساختار دستوری عبارت نقل شده چندان مالوف نمیباشد. ساختاری که در آن از نهاد + اسم + فعل اسنادی استفاده شده باشد. اما تا آنجا که ذهن بنده یاریگر است زبان فارسی‌ از این ساختار کم بی‌ بهره نیست. "او خیلی‌ گاو است". "آن دخترها خیلی‌ جیگر هستند"."حسن خیلی‌ آجر است". و مشابه اینها بین اهل زبان رایج بوده و بهره‌مند از همین سختار نامالوف میباشند. علاوه بر این دسته ای از ناسزا‌ها با غلظت بالا هستند که با همین ساختار ساخته میشوند. مانند " فلانی‌ خیلی‌ جاکش است". و مشابه این که جهت حفظ عفت عمومی از به کار بردن آن اجتناب میشود.

پس نشان دادیم که چنین ساختاری منحصر به مورد ذکر شده نیست و در بین اهل زبان کاربرد گسترده تری دارد.

شایسته است بدین نکته اشاره کنم که در این سخن کوتاه در باب پذیرش یا اصلاح ساختار مورد استفاده اهل زبان اما مغایر با ساختار دستوری مالوف، کلامی رانده نشد. که آن را به زمانی‌ مقتضی میگذاریم.

با آرزوی سلامتی و موفقیت برای دوستان

اکساویچه

Thursday, May 14, 2009

سخنی از بزرگان

همه از آدم خایه دار حساب میبرن - قلعهٔ مالویل (۳۷۵)

روبر مرل - ترجمهٔ محمد قاضی

Sunday, April 19, 2009

Saturday, March 28, 2009

لاست

به علت لاست زدگی مزمن، به روز رسانی این وبلاگ دچار اختلال شده است.

Tuesday, February 24, 2009

قضا و قدر

بالاخره نفهمیدم کاندومی که نم پس داده خواست خداست بوده یا ضعف تکنولوژی

اضافات افاضات: علاج واقعه رو قبل از وقوع کنید.

Saturday, February 21, 2009

هرزخانه

هرزخانه شده است جایی که مردمانش معتقدند، کار از محکم کاری عیب نمی کند. شگفتا که به پیچ خرده می گیرند نه بر خود، که حق زورمندی را به جای نمی آرند.

Thursday, February 12, 2009

yes/no question

Have you engaged in any other activities that might indicate that you may not be considered a person of good character? YesO NoO

یکی از سوالهای فرم تقاضای ویزا برای انگلیس

Wednesday, February 11, 2009

گوگل هم آره

گوگل هم جواد و زرد شد.

Monday, February 9, 2009

Friday, February 6, 2009

بیضه و چکمه

خواهشمند است جهت حفظ بیضه اسلام آن را قایم به چکمه نکوبید.
برای مطالعه بیشتر

Sunday, February 1, 2009

هشدار برای صغری 2

اگر تمایل به رابطه جنسی متنوع و متکثر دارید به زنبارگی مبتلا شده اید.
اگر تمایل به رابطه جنسی متعدد و متوحش دارید به زنپارگی مبتلا میشوید.

Sunday, January 25, 2009

هشدار برای صغری

س.ک.س فانتزی های خود را برای دیگران تعریف نکنید. آنهایی که خلاقیت ذهنی چندانی ندارند عمدتا اهل عمل هستند.

Saturday, January 24, 2009

ناممکن عقلی

اون با زنش زنا کنه -- با دیگران چه ها کنه

مگه پولت دادن ضرب المثلی که بلد نیستی، استفاده کنی. اگه خدا سنگی ساخت که خودش نتونست بلد کنه؛ یکی هم پیدا میشه که با زنش زنا کنه.

اضافات افاضات: اون با ننه اش زنا کنه -- با دیگران چه ها کنه
حالا این شد حرف حساب

Tuesday, January 20, 2009

راهی برای رسیدن به خدا


An American soldier holds a U.S. Army hand grenade on which a soldier wrote “One free trip to Allah” while at an observation post in the Paktika province of Afghanistan Oct. 20, 2006 overlooking the Afghanistan-Pakistan border

Monday, January 19, 2009

تصویری از انسان 2

دل نگران

تو زمستون لباسها رو بیشتر اتو کنین تا سرما نخورن.

Sunday, January 11, 2009

امان-امان

امان از آن پنجره رو به آفتاب
هیهات از آن دامن نازک حریرت