Sunday, October 7, 2007

جدی نگیرید

- سلام خانوم میتونم وقتتون رو چند ختنه بگیرم.
- خواهش میکنم. رخت من متوحش به شماست.
- میخواستم بدونم شما قصد ازجماع ندارین؟
- من فعلا میخوام به درسم اماله بدم.
- الان مشغول مطالعه چه دروسپی هستین؟
- با دخول تخصصی شروع کردم بعدش به دخول عمومی میرسم.
- پس برای خواستمالی خدمت میرسیم.
- خشتک از ماست.

اضافات افاضات: پس از مطالعه وبلاگ یکی از حضرات اهل فن مهمل گویی، به قصد تفرج چند بیتی نیز ما سرودیم. زیاده عرضی نیست.

Wednesday, October 3, 2007

کلاژ سرنوشت

مدتی بود تصمیم گرفته بودم به زندگیم سر و سامونی بدم. برای همین چهار چشمی مراقب اوضاع بودم تا هیچ فرصتی رو از دست ندم.


تا اینکه بالاخره دست سرنوشت راه هدایت رو به من نشون داد.

البته اولش اونقدرها هم خوشایند به نظر نمی رسید.

اما نه تنها خوشایند بود بلکه خوان نعمتی بود گسترده.

در همون اولین قرار ملاقات حرفهای اصلی رو زدم.

بر اساس ادله محکمی به این نتیجه رسیدم که من و اون برای هم ساخته شدیم.

به دام افتادم.

چهره حقیقیش رو که دیدم.

عمیقا به فکر فرو رفتم.

بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم.

چون رد پا به جا گذاشته بودم گرفتار شدم.

نتیجه گیری پشت کامیونی: دنبالم نیا گرفتار میشی
نتیجه گیری ننه بزرگی: گیس بریده، الهی به زمین گرم بخوره بچه ام رو هلاک کرد
نتیجه گیری فمنیستی: به هیچ کدوم از مردها نمیشه اعتماد کرد همشون قاتل از آب درمیان
نتیجه گیری دین مدارانه: به ساحل لختی ها نرو که با نامحرم بیرون نری که گرفتار نکشی که قتل نکنی که تو زندان ترتیبت رو هر روز ندن. منظور از زندان جهنم میباشد و گرنه ما بهترین زندانهای جهان را داریم.
نتیجه گیری صدا سیمایی: پر واضح هست که قسمت عاشق شدن و کامجویی و ماه عسل و این حرفها به طور کل از داستان حذف شده (شما قبلا متوجه نشده بودید) این امر جهت آسایش شما و اجتناب از پت پت اینترنت زغالی انجام شده است وگرنه ما خودمون دیدیم خیلی هم با حال بود.