Wednesday, September 28, 2011

حکایت آن مردم که موش شدند

می پرسم شما بی بی سی میگیرین یا پارازیت داره؟
میگه والله چند روز پیش اومدن کلی از ماهواره های دور و بر ما رو بردن.
می پرسم کاماندوها پس به شما هم رسیدن.
میگه من که نبودم ولی انگار کاماندو نبودن، دزد بودن. چون انگار کاماندوها با قیچی آهن بر میزنن همه چی رو خراب مبکنن اما اینها چیزی رو خراب نکردن.

گویند که دورانها سالی بشود آخر
کو باز نشاید گفت دزد از عسس و قاضی

بر مال چو دست افکند غارتگر و داروغه
هین مردم شهر من بر صدمت کم راضی

میگم مدیریت امام زمان دیگه ، نتیجه کار دزدها و پلیسها یکیه.
میگه کفر نگو پسر (منظورش اینه که دیوار موش داره موشم گوش داره).

زاهد به تنش باشد آن خرقه سالوسی
چون جهد به کاری برد، نمامی و جاسوسی

چون پرده دری کرده است صنعت به زمان خود
وحشت زده این مردم در خوابی و کابوسی

و این حکایت آن مردمی است که موش شده اند.

Tuesday, September 20, 2011

دیالوگ زندگی‌

ماتیلدا: زندگی‌ همیشه انقدر سخته، یا فقط وقتی‌ که بچه هستی‌ اینجوریه.
لئون: همیشه اینجوریه.

لئون: نگهش دار (دستمال رو)

Friday, September 9, 2011

سریالهایی برای دیدن

اخیرا مشغول دیدن سریال Mad Men هستم، دیدنش توصیه می‌شه.
فصل چهار Breaking Bad هم در حال پخشه، اون رو هم دنبال کنید.
دو فصل اول Bored To Death هم خوب بود، فضای فانتزیه باحالی داره.
اگه فصل یک Shameless رو ندید، ببینید که ژانویه فصل ۲ قراره بیاد .
اگه جنس مرغوب سراغ دارید ما رو هم در جریان بذارید.

Friday, September 2, 2011

مونولوگ - خدا از نگاه شیطان

خدا! همینه؟ خدا! حالا بهت میگم. بذار یه خورده اطلاعات محرمانه در مورد خدا بهت بدم. خدا دوست داره نگاه کنه. اون سر کار میذاره. بهش فکر کن. اون به آدم غریزها رو میده. اون به تو این هدیه خارق العاده رو میده، بعدش چی‌ کار می‌کنه. قسم میخورم که برای سرگرمی‌ خودش، برای مجموعه ی شخصی‌ سوتی‌های عالم، قوانین معارض وضع می‌کنه. این احمقانه‌ترین اتفاق تمام دوران هاست. ببین ولی‌ دست نزن. دست بزن ولی‌ مزه نکن. مزه کن ولی‌ قورت نده. ‌ها ها ها! و وقتی‌ تو این داری از این پات به اون پات می‌‌پری، اون چی‌ کار می‌کنه؟ اون از ته دل کثافتش میخنده. اون یه ازگله. اون یه دیگر آزاره. اون صاحب منزلی که هیچوقت توش نیست. عبادتش کنی‌. هرگز.
من روی این زمین بودم و از همه چیزش خبر دارم از زمانی‌ که همه چی‌ شروع شد. من هر حسی رو که آدم می‌خواست تجربه کنه پرورش دادم. برای من مهم بود که چی‌ می‌خواد و هیچ وقت در موردش قضاوت نکردم. چرا؟ برا اینکه من هیچ وقت پس نزدمش. با وجود همه نواقصش من طرفدار آدم هستم.