Friday, December 14, 2007

یک سوال و دو پاسخ

سوال در باب همجنس گرایان یا همجنس بازان در ایران
پاسخ رییس جمهور فعلی


پاسخ رییس جمهور پیشین


نتیجه گیری با خودتان

Saturday, December 1, 2007

بهره مندی بشری

من هر وقت اون پیرهنی که سر آستینش کشیده است و دو دکمه بالا پایین هم داره رو می پوشم، نظرات جهان شمول و پر تمطراقی میدم. احتمالا اگه هر روز بپوشمش بشریت بیشتر از وجود من بهره مند میشه.

Thursday, November 29, 2007

درست استفاده کنید

اگر درست استفاده کنید کچل خندانی خواهید بود.

Monday, November 26, 2007

مونولوگ

اگه پاتو از رو دم ما ورداری میبینی که بلدیم باهاش گردو هم بشکنیم.

Sunday, November 25, 2007

صبحانه مردافکن من

شیرنسکافه، نون، کره، پنیر، مربای توت فرنگی، عسل و شکلات اجزای صبحونه استاندارد منه. معمولا آب سیب یا آب پرتقال روی همه اینها میریزم تا راه نفس باز شه. خلاصه که بیشتر شبیه صبحونه مفتی های هتل میمونه که خلق الله تا بلغ الحلقوم پر میکنن یه وقت پولی که دادن حروم نشه. مشغول وبگردی بودم به این پروژه صبحونه -breakfast- برخوردم (اساسا از سبک پروژه های صالح پسنده). هرقدر بالا پایین کردم هیچ بنی بشری یافت نشد که تو ابعاد من صبحونه بخوره و نتیجه گرفتم که تمام اینها یه چیزیشون میشه.

Saturday, November 24, 2007

مونولوگ


یه وقتی فکر نکنی اونقزه تو کف موندیم که کارمون به طویله و سولدونی کشیده باشه ها.
به مولا لوله اگزوزش شرف داره به اون نانجیبی که بوی دوتا مرد دیگه رو میده.

Monday, November 19, 2007

Powerfull Petition

خیلی ها اعتقاد دارن کلیک کردن و پر کردن دادخواست های - اعتراض های - اینترنتی (E-petition) هیچ تاثیری بر هیچ جا نداره. عده ای هم مثال میارن که در مورد نشنال جئوگرافی و خلیج فارس کردیم و دیدید که شد. داستان اعتراض 1.7-1.8 میلیون نفر به دولت تونی بلر و پاسخ رسمی او احتمالا شاخص ترین مثال در این حیطه است.
معتقدم با شرایط فعلی فارسی زبانان موجود در شبکه اینترنت پتانسیل خوبی برای فعالیتهای بین المللی از این دست دارن اما در مورد مسائل داخلی ایران انتظار نتایج جدی گرفتن از این مکانیزم چندان واقع بینانه نیست.
تبلیغ زیر ما رو دعوت میکنه به دادخواست پر کردن و تلاش برای بهبود مسائل پیرامونمون. دیدنش خالی از لطف نیست.

Monday, November 12, 2007

دیالوگ

نصرالله خان برد آب توبه سرش بریزه. بزرگتر ندیده به خودش. غریبه باس براش بزرگی کنه.

خبط کردن. اون دختر رو باید برد حموم جهودها بلکم بختش وا شه، یه عقل گردی شب زفاف دختر ناباکره بغل خواب کنه.
گیس بریده ی میون ابرو ندار رو آخه چه به توبه.

خوفت از خدا نمیاد پشت سر بنده اش لیچار بار میکنی.

پاچه ورمالیده رسوای هفت محله است. غیبت نداره. هر لندهوری که خانوم خانوما بهش پشت میکنه سرش رو تو دومن خاله شلیته گلی میذاره.

Sunday, November 11, 2007

سیگار، اینترنت، قهوه، عشق و از این دست ...

بعضی ها اسمشو می ذارن سیگار هر روز بهش پک میزنن
یه عده بهش میگن اینترنت، صبح تا شب پاش میشینن
اسمش رو چایی یا قهوه هم گذاشتن طعم تلخشو هر شب می چشن
شاید هم عشق باشه؛ اونی هر روز و شب بهش فکر میکنی و حتی یک لحظه هم تنهات نمیذاره.
شاید برای شما کتاب باشه یا فیلم. خودشون یا ژست روشنفکری با اینها گرفتن. وبلاگ چی؟ خیلی احتمالش زیاده
چه میدونم تریاک و حشیش و جوینت و هزار کوفت زهر مار دیگه هم از همین قماش هستن.

آدمها دوست دارن به یه چیزی عادت کنن. شکلش فرق میکنه اما ذاتش یکیه. ما همه معتادیم. همه خماری میکشیم. خماری عشق، خماری کتاب یا فیلم خوب، خماری خماریه دیگه. نشئه هم میشیم. همه دوستش داریم.

آدم خیلی ساده عادت میکنه اما ترک عادت خیلی سخته.

عین مردن میمونه دل بریدن
اما دل بستن آسونه شقایق

Sunday, November 4, 2007

روزهای بی خاطره

گلی به جمال دوست نادیده عزیز که احوالی از ما پرسید. خیلی شرمنده شدم. شرمنده تر میشدم اگه این دو خط رو هم نمی نوشتم.

Sunday, October 7, 2007

جدی نگیرید

- سلام خانوم میتونم وقتتون رو چند ختنه بگیرم.
- خواهش میکنم. رخت من متوحش به شماست.
- میخواستم بدونم شما قصد ازجماع ندارین؟
- من فعلا میخوام به درسم اماله بدم.
- الان مشغول مطالعه چه دروسپی هستین؟
- با دخول تخصصی شروع کردم بعدش به دخول عمومی میرسم.
- پس برای خواستمالی خدمت میرسیم.
- خشتک از ماست.

اضافات افاضات: پس از مطالعه وبلاگ یکی از حضرات اهل فن مهمل گویی، به قصد تفرج چند بیتی نیز ما سرودیم. زیاده عرضی نیست.

Wednesday, October 3, 2007

کلاژ سرنوشت

مدتی بود تصمیم گرفته بودم به زندگیم سر و سامونی بدم. برای همین چهار چشمی مراقب اوضاع بودم تا هیچ فرصتی رو از دست ندم.


تا اینکه بالاخره دست سرنوشت راه هدایت رو به من نشون داد.

البته اولش اونقدرها هم خوشایند به نظر نمی رسید.

اما نه تنها خوشایند بود بلکه خوان نعمتی بود گسترده.

در همون اولین قرار ملاقات حرفهای اصلی رو زدم.

بر اساس ادله محکمی به این نتیجه رسیدم که من و اون برای هم ساخته شدیم.

به دام افتادم.

چهره حقیقیش رو که دیدم.

عمیقا به فکر فرو رفتم.

بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم.

چون رد پا به جا گذاشته بودم گرفتار شدم.

نتیجه گیری پشت کامیونی: دنبالم نیا گرفتار میشی
نتیجه گیری ننه بزرگی: گیس بریده، الهی به زمین گرم بخوره بچه ام رو هلاک کرد
نتیجه گیری فمنیستی: به هیچ کدوم از مردها نمیشه اعتماد کرد همشون قاتل از آب درمیان
نتیجه گیری دین مدارانه: به ساحل لختی ها نرو که با نامحرم بیرون نری که گرفتار نکشی که قتل نکنی که تو زندان ترتیبت رو هر روز ندن. منظور از زندان جهنم میباشد و گرنه ما بهترین زندانهای جهان را داریم.
نتیجه گیری صدا سیمایی: پر واضح هست که قسمت عاشق شدن و کامجویی و ماه عسل و این حرفها به طور کل از داستان حذف شده (شما قبلا متوجه نشده بودید) این امر جهت آسایش شما و اجتناب از پت پت اینترنت زغالی انجام شده است وگرنه ما خودمون دیدیم خیلی هم با حال بود.

Saturday, September 29, 2007

هویت

تا اونجا که من در جریانم 6 نفر از هویت واقعی اکساویچه که ایده های کوچک من رو می نویسه مطلع هستند. شایان ذکر است که هیچ کدومشون برادر و دخترخاله و دوست دختر و امثالهم نیستند. شاید اگه به اینجا دلبسته نبودم یه وبلاگ دیگه رو شروع میکردم که هیچ کس هویت واقعی ام رو ندونه. اون موقع خیلی راحت تر مینوشتم و دلواپس از این نمیشدم که ممکنه نوشته های من دیگران رو نگران بکنه. حقیقت اینکه که نه میخوام دیگران نگران بشن و نه میخوام کسی نگرانم باشه. هیچ کدوم.

اضافات افاضات: اگر جز افرادی هستید که هویت واقعی من رو میدونید خیلی به دل نگیرید.

Thursday, September 20, 2007

انزال در ماه نزول

ماه رمضان ماه نزول برکت و نعمت است، درست. اما یک مصیبت سترگ هم داره که همانا مشاهده فیلمهای ددم وای تو خوابه. عارضم که تجربه شخصی من نشون داده نه تنها با صحنه های ددم وای بلکه با هر چیز بی ربط دیگه ای هم یک احساس و چند مایع فوران میکنه. اگه فوران ناشی از بوسی و کناری باشه که چه بهتر اما اگه کار با فرو کردن چوب تو ما تحت گربه همسایه بیخ پیدا کرده باشه یک فرصت طلایی از دست رفته و کل روز تو خماری میگذره. از اصل مطلب دور نشیم. قبل سحر از خواب بیدارت میکنن پا میشی می بینی جا تر و غسل واجب. این غسل واجب قبل از سحر از اعتراف جلوی دوست دختر تازه در مورد صکص های قدیمی هم بدتره. هم فرصت بخور بخور سحر هدر میره هم تابلو میشه که گل پسر ترتیب یکی رو تو خواب داده. چه با چوب، گربه همسایه رو؛ چه با چیز، دختر همسایه رو. خلاصه که آدم شرمنده و خجالت زده باید جنگی دوش بگیره و با سری افکنده بدون اینکه تو چشم بقیه نگاه کنه، باقیمونده سحری رو بریزه تو خندق بلا. وای به اون روزی که نگاهت بیافته تو چشم مادر هول بشی بگی به خدا دختر خاله نبود گربه ی همسایه بود. بد هم ببینی سوتی دادی بخوای ماست مالی کنی بگی با چیز نکردم با چوب کردم. القصه چیزی به روت نمیارن اما بهتره خودت درس خوندن رو بهانه کنی و تا اطلاع ثانوی دور مهمونی خونه خاله رو قلم بکشی. خوان نعمت منزل خاله به خاطر گربه همسایه فنا شد. فاتحه مع الصلوات.
یکی از بزرگترین لذتهای ماه مبارک اقامه نماز ظهر و عصر با غسل جنابت ناشی از خوابی سرشار از مغازله و معاشقه با زیبارویان است. آی این نماز حال میده. آی این نماز حال میده. فرشته ها صف میکشن نیش تا بناگوش باز این بنده مومن رو تماشا کنن.

پی نوشت: غیبت داشتم یه مدت بنا به دلایل ننه من غریبم که بهتره برای خودم نگه دارم. اینکه طنز نوشتم یعنی اوضاع داره بهتر میشه. دعا کنید همه چی رو به راه بشه. و آخر سر اگه با اسلام و ماه رمضون و دادن و کردن با من هم عقیده نیستید لطف کنید کامنت نذارید چون تازه دارم خوب میشم و حوصله اوقات تلخی ندارم.

Monday, September 10, 2007

ایستاده ام


ایستاده ام
تمام قد
با باری گران بر شانه
و خنجری در پشت
و آهی سرد

ایستاده ام
تمام قد
با تجربه ای گرانسنگ
و چشم اندوخته به افق های دور
در آرزوی آرامش

ایستاده ام
تا سفری آغاز کنم
مقصدم شاید الدورادو باشد
شاید پرادایز
کوه قاف
نیستان
خواهم یافت
ناکجا آبادم را

ایستاده ام
تا دیگران ببینند هنوز ایستاده ام
تا یادم بماند که ایستاده ام

ایستاده ام
...

Tuesday, September 4, 2007

دیگ مال ما از بهترون است

دوستان فرمودند دیگ مال ما نیست. عارضم نه تنها دیگ بلکه دیگچه و دیگبر بر هم برای من نیست.

Thursday, August 30, 2007

I have no idea

Every physical illness is a sign of spiritual weakness.
I have no idea how these strange-name chemicals treat my soul.

Sunday, August 19, 2007

بالاترین و رضایت کاربران

در نوشته قبلی به این موضوع پرداختم که سیستم بالاترین در مواردی انحراف از حالت ایده آل را نشان میدهد. لینک این مطلب در لحظه نگارش چنین شرایطی را در سایت بالاترین دارد:

0- چقدر سیستم بالاترین با ایده آل ممکن فاصله دارد ، امتیاز 50، 50 کلیک، 21 ساعت پس از ارتقا به صفحه اول

دو لینک با شرایط نسبتا مشابه در صفحه بهترین های امروز دیده میشود:

1- دیدار دو رییس جمهور و سوسک در پاچه ی شلوار ابطحی، امتیاز 52، 226 کلیک، 16 ساعت پس از ارتقا به صفحه اول
2- اصل فقهی: اگر زن حاضر به همخوابگی با شوهرش نشد، میتوان او را با "چوبي بسيار نازك و سبك" کتک زد! ، امتیاز 51، 255 کلیک، 21 ساعت پس از ارتقا به صفحه اول

به سادگی میتوان گفت تعداد 50 کلیک برای لینکی با امتیاز نسبتا بالا ناچیز است و شاید 20% مقدار نرمال لینکهایی با شرایط مشابه باشد (نویسنده اذعان دارد برای تحلیل آماری به نمونه های بسیار بیش از این نیاز است، با این حال تعداد کم کلیک امری است واضح) این امر نشانه ی چیست.
در مورد سیستم انتخابات آمریکا نقدهای جدی وجود دارد که چرا به جای شمارش رای مردم، تعداد رای های electoral ایالتها برای تعیین رییس جمهور شمرده میشود. اما برای عموم مردم آمریکا این مساله چندان جدی نیست. چرا که از نظر آنها سیستم فعلی علی رغم ضعفهای موجود عملکرد خوبی دارد و منجر به مشکل حادی نشده است. زمانی به بررسی اصل سیستم علاقه مند میشوند که احساس کنند عملکرد ضعیف ناشی از اصول نادرست است.
به نظر میرسد عمده کاربران بالاترین از عملکرد آن رضایت قابل قبولی دارند و به همین دلیل بررسی میزان ایده آل بودن سیستم جذابیت چندانی برایشان ندارد. سیستم فعلی با نواقص موجود پاسخگوی نیازهای کاربران خود است. این مساله برای مدیران سایت علامت خوبی است و نشان میدهد درکار خود موفق بوده اند اما این امر نباید مانع از تلاش ایشان برای بهبود شرایط فعلی شود.

Saturday, August 18, 2007

بالاترین ایده آل

شاید بشه گفت این هدیه من به بالاترین به مناسبت یک ساله شدنش باشه. هرچند خیلی شبیه هدیه نمیمونه.
قصدم تخطئه سیستم بالاترین نیست چرا که خودم هر روز از این سایت استفاده میکنم از منافعش بهره مند میشم، اما دوست دارم به این نکته اشاره کنم که حداقل در بعضی موارد سیستم بالاترین نسبت به ایده الی که برای اینگونه سایتها میشه متصور بود فاصله داره.
ایده آل اینه که لینکهای ارسالی تنها بر اساس کیفیتشون به صفحه اول برن و تابعی از زمان ارسال و شخص ارسال کننده نباشن.

به این دو نمونه توجه کنید:
1- لینک ارسالی من
عنوان: دستور طبخ موسیقی یا این صداها رو از کجا درمیاری ، امتیاز : 1 ، تعداد کلیک : 4
خب این به خودی خود اشکالی نداره که یک لینک کلیک نشه و یا به صفحه لینکهای داغ نره. اما سیستم ایده آل باید در مقابل لینکهای مشابه رفتار یکسانی رو نشون بده که بعضا اینطور نیست:
لینک ارسالی از عزیز:
عنوان: این صداها رو چه‌جوری تنها با دهان درمی‌آورد؟ ، امتیاز: 10 ، تعداد کلیک 204
به سادگی میتوان گفت سیستم تابعی از شخص ارسال کننده است. هرچند این امر در سیستمهای انسانی کاملا طبیعی است اما میتوان آن را دوری از حالت ایده آل تلقی کرد.

2- لینک ارسالی من
عنوان: اولین کنترل از راه دور ساخت بشر ، امتیاز : -3 ، تعداد کلیک 57
لینک ارسالی از پدرخوانده
عنوان : ريموت کنترل مردانه (+18) ، امتیاز 11 ، تعداد کلیک 489
در کامنتهای لینک پدر خوانده آمده است:
18+ نیست.
علم و تکنولوژی نیست
تیتر گول زنک هست
که هیچ کدام از این معایب در لینک من دیده نمیشود. به نظر میرسد این لینک در زمان مناسبی ارسال شده است که به صفحه لینکهای داغ راه یافته و یا اینکه ذائقه عمومی بالاترین در این چند ماه تغییر کرده است. هر کدام که باشد نشان میدهد سیستم بالاترین در حال حاضر تابعی از زمان است که مجددا ذاتا طبیعی است اما دوری از حالت ایده آل را نشان میدهد.

شاید مناسب تر بود مقایسه ای بین رفتار سیستم بالاترین و نمونه های مشابه خارجی میکردم تا مشخص شود این دوری از حالت ایده آل تا چه اندازه بین اینگونه سایتها شایع است اما متاسفانه این کار از عهده من خارج است.

امیدوارم بالاترین سالی ایده آل در پیش رو داشته باشه

اکساویچه سیمپسونایز شده با سس تاتار

صالح در نوشته ای با عنوان و محتوی بسیار مشکوک از میان تمامی 124000 پیامبر موجود در وبلاگستان فارسی جرجیس را انتخاب کرده مرقوم کرد:
شخصا دوست دارم اکساویچه سیمسونایز شده را ببینم.

از همین تریبون اعلام میدارم بنده شتر صالح رو پی نکردم و هیچ گونه خصومت شخصی با هیچ کس ندارم. حالا اگر کسی ما رو زرد و زیمبیل و یعجوج معجوج میخواد ببینه از سر صمیمت و صدق و صفا است.
اونهایی که منو دیدن و زنده موندن واقف هستند که من خیلی دخترکشم.

بابا قاتل
بابا آجیل تواضع

خلاصه این هم سیمپسونایز شده اکساویچه

میتوانید در این ناحیت سمپسونایز شوید

Thursday, August 16, 2007

پنج شنبه

چه خوبه پنج شنبه ها
دوسش دارن بچه ها
شبش رو زود می خوابن
به انتظار فردا

Tuesday, July 31, 2007

فوتبالیه

1- قبل از بازی ایران-چین به دوستان پیشنهاد کردم یه برنامه بریزم که اتباع محترم ایران و چین با هم دیگه فوتبال رو ببینن. میدونستم احتمالا دیگه همچین فرصتی دست نمیده و شاید تجربه ی باحالی از آب دربیاد. دوستان ایرانی مخالفت کردن و متوجه شدم که چینی ها هم راغب به همچین برنامه ای نیستن. تفاوت من با بقیه در این بود که من ترجیح میدادم چین برنده بازی باشه نه ایران. وقتی به یکی از چینی ها این موضوع رو گفتم کلی تعجب کرد (از تفاوت حرفهای من با ابقیه ایرانی ها میشه حدس زد که تا حالا ایرانی ناسیونالیست مثل من ندیده) پرسید چرا دوست داری کشورت بازنده باشه؟ گفتم من نمیخوام کشورم بازنده باشه.
من دوست دارم کشورم راه درست پیروز شدن رو یاد بگیره.

2- یکی از بچه ها ازم پرسید دیشب 90 رو دیدی؟ گفتم نه! گفت مرتیکه اومده ...
انگار ما نمیخوایم راه درست پیروز شدن رو یاد بگیریم.

3- هر قدر گه رو بیشتر هم بزنی، بوش بیشتر در میاد.

Monday, July 23, 2007

تلاوت قرآن عبدالباسط

هرچند تلاوت عبدالباسط عبدالصمد روی اینترنت موجود هست اما متاسفانه یا خوشبختانه گوگل این وبلاگ رو برای تلاوت عبدالباسط پیشنهاد میکنه که متاسفانه مطلب قابل استفاده ای تا به حال در این مورد نداشتم. mp3 کامل قرآن با تلاوت عبدالباسط رو برای دانلود گذاشتم تا شاید کار خیری کرده باشم.

سوره فاتحه
سوره بقره بخش 1 - سوره بقره بخش 2 - سوره بقره بخش 3 - سوره بقره بخش 4 - سوره بقره بخش 5 - سوره بقره بخش 6 - سوره بقره بخش 7
سوره آل عمران بخش 1 - سوره آل عمران بخش 2 - سوره آل عمران بخش 3 - سوره آل عمران بخش 4
سوره نسا بخش 1 - سوره نسا بخش 2 - سوره نسا بخش 3 - سوره نسا بخش 4
سوره انعام بخش1 - سوره انعام بخش 2- سوره انعام بخش 3 - سوره انعام بخش 4
سوره مائده بخش 1 - سوره مائده بخش 2 - سوره مائده بخش 3 - سوره مائده بخش 4
سوره اعراف بخش 1 - سوره اعراف بخش 2 - سوره اعراف بخش 3 - سوره اعراف بخش 4
سوره انفال بخش 1 - سوره انفال بخش 2
سوره توبه بخش 1 - سوره توبه بخش 2 - سوره توبه بخش 3
سوره یونس بخش 1 - سوره یونس بخش 2
سوره هود بخش 1 - سوره هود بخش 2 - سوره هود بخش 3
سوره یوسف بخش 1 - سوره یوسف بخش 2
سوره رعد
سوره ابراهیم
سوره حجر
سوره نحل بخش 1 - سوره نحل بخش 2
سوره اسرا بخش 1 - سوره اسرا بخش 2
سوره کهف بخش 1 - سوره کهف بخش 2
سوره مریم
سوره طه بخش 1 - سوره طه بخش 2
سوره انبیا بخش 1 - سوره انبیا بخش 2
سوره حج بخش 1 - سوره حج بخش 2
سوره مومنون بخش 1 - سوره مومنون بخش 2
سوره نور بخش 1 - سوره نور بخش 2
سوره فرقان
سوره شعرا بخش 1 - سوره شعرا بخش 2
سوره نمل بخش 1 - سوره نمل بخش 2
سوره قصص بخش 1 - سوره قصص بخش 2
سوره عنکبوت بخش 1 - سوره عنکبوت بخش 2
سوره روم
سوره لقمان
سوره سجده
سوره احزاب بخش 1 - سوره احزاب بخش 2
سوره سبا
سوره فاطر
سوره یاسین
سوره صافات بخش 1 - سوره صافات بخش 2
سوره ص
سوره زمر بخش 1 - سوره زمر بخش 2
سوره غافر بخش 1 - سوره غافر بخش 2
سوره فصلت
سوره شورا
سوره زخرف
سوره دخان
سوره جاثیه
سوره احقاف
سوره محمد
سوره فتح
سوره حجرات
سوره ق
سوره ذاریات
سوره طور
سوره نجم
سوره قمر
سوره الرحمن
سوره واقعه
سوره حدید
سوره مجادله
سوره حشر
سوره ممتحنه
سوره صف
سوره جمعه
سوره منافقون
سوره تغابن
سوره طلاق
سوره تحریم
سوره ملک
سوره قلم
سوره حاقه
سوره معارج
سوره نوح
سوره جن
سوره مزمل
سوره مدثر
سورع قیامه
سوره انسان
سوره مرسلات
سوره نبا
سوره نازعات
سوره عبس
سوره تکویر
سوره انفطار
سوره مطففین
سوره انشقاق
سوره بروج
سوره طارق
سوره اعلی
سوره غاشیه
سوره فجر
سوره بلد
سوره شمس
سوره لیل
سوره ضحی
سوره شرح
سوره تین
سوره علق
سوره قدر
سوره بینه
سوره زلزله
سوره عادیات
سوره قارعه
سوره تکاثر
سوره عصر
سوره همزه
سوره فیل
سوره قریش
سوره ماعون
سوره کوثر
سوره کافرون
سوره نصر
سوره مسد
سوره اخلاص
سوره فلق
سوره ناس

از همه عزیزان تقاضا دارم اگر متوجه اشتباهی یا نقصی در فایلها شدند حتما بنده را در جریان بگذارند.

Saturday, July 21, 2007

واگویه های و خدا بر در میکوبد

دوستان پرسیدند که خدا چه جوری خودش رو نشون داد. عرض شود:

مرا رازی است اندر دل اگر گويم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد

البته فقط مصرع اول مصداق داره و مصرع دوم تنها برای حفظ زیبایی هنری نوشته شده.
دوستان بر من میبخشند که بلد نیستم برای داشتن یک وبلاگ موفق تعامل مناسب با مخاطب وبلاگ داشته باشم و جواب سوال رو با شعر میدم.

Tuesday, July 17, 2007

و خدا بر در میکوبد

فرق من خدا باور با دیگران غیر خدا باور در این نیست که مکانیزم وقوع اتفاقات روزانه رو با علم بشری تبیین نمی کنم؛ بلکه تو ذات برخی وقایع، پیامهایی بر اساس عملکردم دریافت میکنم. بعضی وقتها اونقدر شخصیه که به هیچ کس نمیشه توضیح داد. بعضی وقتها قضیه از پیام بالاتر میره. عین دیروز که خدا خودش رو نشون داد.

Monday, July 9, 2007

گذران زندگی

بلاخره زندگیه دیگه. یه جورایی باید گذروند. شما حال و حوصله نک و نال ندارین من هم حس نوشتنش رو ندارم. من نمیخوام سفره دلم رو باز کنم شما هم علاقه ای به دیدن دل و جیگر سیراب شیردون ندارین. اینجوری با هم بی حسابیم.
کماکان به آشپزی ادامه میدم. بعضی روزها سعی میکنم برنامه ویژه داشته باشم. چند روز پیش میگو درست کردم. هرچند خیلی وقت گرفت و کلی روغن به سر و کله ام پاشید و یه گاز پاک کردن علاوه بر آشپزی رفت تو نامه اعمالم اما نتیجه خیلی خوب شده بود. هر روز بیشتر و بیشتر به خودم امیدوار میشم.

برای خودم گل میچینم سفید. میذارمش تو گلدون قرمز کوکاکولایی. ازش عکس میگیرم جاش میدم روی میزم یه خرده دلم وا شه. اما چه فایده! به قول یارو که میگفت: دیگه این دل واسه ما دل نمیشه.

بلاخره زندگی دیگه. یه جورایی باید گذروند.

Friday, July 6, 2007

تهیه نسخه پشتیبان از بلاگر

آقا سید این نرم افزار رو برای تهیه نسخه پشتیبان از بلاگر پیشنهاد کرده بودند، استفاده کردم جواب داد. تنها و تنها هدفم این بود یک نسخه برای خودم داشته باشم. شاید زمانی دست داد مشغول خوندن نوشته های خودم شدم. کسی چه میدونه شاید 40 ساله دیگه تفریحم این باشه که یاد گذشته ها رو با خوندن همین نوشته ها زنده کنم.

Wednesday, June 27, 2007

UFO تهران

مقدمه: ترجمه نعل به نعل UFO میشه "اجرام پروازی(پرنده) ناشناخته" که خیلی عبارن آشنایی نیست. در فارسی بشقاب پرنده نزدیک ترین عبارت به این مفهومه. اما از اونجا که لزوما این اجرام به شکل بشقاب نیستند بلکه به شکل مثلث هم گزارش شده اند این ترجمه هم قدری گیج کننده به نظر میرسه. خلاصه من مینویسم UFO شما هم با این مقدمه متوجه میشین منظورم چیه.

جناب دکتر مستند Out Of The Blue رو در ذیل نوشته ای معرفی کرده بودند که بسی ما را خوش آمد. اگر اینترنت با سرعت مناسب در اختیار دارید که فبها و نعم وگرنه ذغال مرغوب مصرف کنید حتی اگه وصال داد کک متالورژی بریزید تو مخزن اینترنت جواب بهتری میده.
بگذریم! در این مستند اشاره بسیار کوتاهی به مشاهده UFO در تهران میشه و خیلی سریع از این مطلب عبور میکنه. با این حال اتفاقی که در سپتامبر سال 1976 در تهران رخ داد یکی از مستندترین وقایعی است که در مورد UFO تا کنون ثبت شده است. به طور خلاصه پس از گزارشهای مردمی یک جنگنده F4 به سمت تهران حرکت میکنه و حضور شیئ در آسمان رو تایید میکنه ارتباط راداریش قطع میشه و در مهرآباد میشینه. جنگنده F4 دوم هم همین مساله براش پیش میاد. سعی میکنه جرم کوچکی از شی اصلی جدا شده بوده رو با موشک بزنه. که علاوه بر ارتباط راداری کنترل موشکش هم مختل میشه. فرار میکنه. مهرآباد میشینه.
مهمترین ویژگی های آن حادثه:
1- شی پرنده توسط چند ناظر در چند نقطه مختلف رویت شده است.
2- شاهدان عینی بسیار موثق هستند: ژنرال نیروی هوایی، خلبان هواپیمای جنگنده، فرد باسابقه در برج مراقبت
3- علاوه بر چشم شی پرنده بر صفحه رادار نیز دیده شده است.
...

منبع بر روی ویکیپدیا
لیست وقایع مرتبط با UFO

Sunday, June 24, 2007

محکوم به مرگ

- But your real crime has nothing to do with a pimp's death.
- Well, then. What is it?
- Yours is the most terrible crime a human being can commit!
- l accuse you of a wasted life!
-The penalty for that is death.
-Guilty.
-Guilty.



- جرم اصلی تو ربطی به مرگ اون پا انداز نداره
- خب پس گناهم چیه؟
- گناه تو نابخشودنی ترین جرمی هستش که یک انسان میتونه مرتکب بشه
- من تو رو به خاطر اتلاف عمر گناهکار اعلام میکنم.
- و جزای اون مرگه
- گناهکار
- گناهکار
واقعا چقدر از عمرمون رو تلف کردیم. تا حالا چند بار به مرگ محکوم شدیم و حتی پامون به زیر چوبه دار هم نرسیده. بد نیست دو دقیقه به این موضوع خوب فکر کنیم.
در ضمن این دودقیقه میتونید به آهنگ ماندگار پاپیون هم گوش کنید.

اضافات افاضات:1- نمیدونم چرا به جای ترجمه از انگلیسی همیشه کار به تالیف میکشه.
2- خیلی وقت پیش اشاره ای به سکانس پاپیون در جزیره جذامی ها داشتم که اون هم قابل عمق هستش.

Sunday, June 17, 2007

حافظ و پلی بوی

این تیتر زرد (اون هم زردی که به قول شاعر حالا بیا بپر روش) که در صدر نوشته مشاهده می فرمایید علامت این است که از پس فردا جناب گوگل کثیری از عشاق عرفان اصیل ایرانی رو راهی اینجا میکنه. خدا خیر بده این برادر بزرگه رو که چراغ این میخونه رو روشن نگه میداره.
بریم سر اصل مطلب:
حین وبگردی به این تصویر برخوردم. نمیدونم برداشت دیگران چی میتونه باشه (به توضیح ذیل تصویر مراجعه شود) ولی در اولین نگاه یاد این شعر حافظ افتادم:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

PLAYBOY July 05 issue story about natural disasters destroying earth

از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه، تو همین خیابونهای سوئد انقدر حوری پری لخت و عور ریخته که نیازی نیست دست به دامن مجله و پوستر و امثالهم بشم. برادر استامبل آپان من رو پرت کرد تو صفحه یوکو شیمیزو. لینک هم نمیدم. ترویج فساد و فحشا در همین حد کافیه. همون اسم رو سرچ کنید به نتیجه میرسید.

Wednesday, June 13, 2007

کوچکترین کشورهای جهان

کوچکترین کشورهای جهان:

1- واتیکان، 0.44 کیلومتر مربع، رم-ایتالیا

2- موناکو، 1.96 کیلومتر مربع، فرانسه-دریای مدیترانه

3- نائورو، 21 کیلومتر مربع، اقیانوس آرام

4- تووالو، 26 کیلومتر مربع، اقیانوس آرام

5- سان مارینو، 61 کیلومتر مربع، ایتالیا

Tuesday, June 12, 2007

چرا مردم به خدا اعتقاد دارند

لزوما با نوشته زیر موافق ( یا مخالف ) نیستم. تنها عناوین مطرح شده در اینجا رو به صورت کاملا آزاد ترجمه ( بعضا تالیف به جای ترجمه) کردم.

چرا مردم به خدا اعتقاد دارند؟

1- عدم توانایی در توضیح برخی از پدیده ها
2- جهان بسیار پیچیده تر، منظم تر و زیباتر از آن است که خود به خود به وجود آمده باشد.
3- اینگونه آموزش دیده ایم که به خدا معتقد باشیم.
4- سرنوشت، چیزی که توسط دیگری رقم خورده است
5- تجربه حضور خدا
6- آرامش بخش بودن پذیرفتن این امر که کسی مراقب ماست
7- ترس از مرگ، پس از مرگ جای بهتری میرویم
8- زندگی بی معناست اگر پس از این زندگی جهان دیگری نباشد
9- در جهان عدالت مطلق حاکم میشود. حداقل پس از مرگ
10- برخی از تجربه های خاص شخصی
11- مشاهده نوعی معجزه
12- انتظار وقوع معجزه
13- مرگ نزدیک و نزدیکتر میشود و ما معتقدتر
14- ایجاد انگیزش به واسطه ارتباط با افرادی که معتقد هستند
15- کمک و حضور افراد معتقد در زمانی که به کمک احتیاج داریم
16- احساس تعلق به گروهی خاص
17- فرار از تفکر و تعمق
18- مطالعه کتب مقدس

Sunday, June 10, 2007

Pearl Harbor

بخش زیادی از اروپا در آتش جنگ جهانی دوم سوخت در حالی که آمریکا گزند چندانی ندید. این نکته یکی از مهترین عوامل رشد سریع آمریکا پس از جنگ جهانی شمرده میشود. Pearl Harbor تنهایی جایی از خاک آمریکا (واقع در هاوایی) بود که توسط نیروهای ژاپنی مورد هجوم واقع شد. در دیگر موارد نیروهای آمریکایی در جایی خارج از خاک به نبرد پرداختند.
عکسهایی از آن واقعه را در اینجا می توانید ببینید.

شاید از اینجا تا ابدیت (1953) معروف ترین فیلمی باشد که به آن حادثه اشاره ای دارد. علاوه بر آن فیلم نه چندان موفقی با عنوان Pearl Harbor در سال 2001 نیز درباره ساخته شده است.

Friday, June 8, 2007

بیوریتم سگی

نمی دونم به بیوریتم اعتقاد دارید یا نه. اما طبق پیشبینیهای جناب بیوریتم بنده در وضعیت بسیار اسف باری به سر میبرم. یه چیزی در حد نابود.


صد البت 14 روز دیگه میتونم ادعای خدایی کنم.

Tuesday, June 5, 2007

همزیستی

اونهایی که نه قدشون میرسه نه عقلشون اساسا وظیفه خرحمالی رو به عهده دارند.
اونهایی که قدشون میرسه اما عقلشون نمیرسه، اجیر می شون توسط اونهایی که عقلشون میرسه اما قدشون نمیرسه تا بشکنن سر و پای اونهایی که هم قدشون میرسه هم عقلشون.
همزیستی کوتوله ها بزرگان را به فنا داد.

اضافات افاضات: اونقدر هم سخت نیست اگه یه خرده شل کنی لذتش رو هم میبری.

Wednesday, May 30, 2007

I am almost always late

دیروز زدم تو گوش آخرین امتحان دوره فوق لیسانس. تمام کلاسها رو دیر میرسم هیچ، امتحانها رو هم خدای نکرده رج نمیزنم. این ساعت زندگی من تمام وقت دنبال چکهای پاس نشده اش قدرت خدا. نمی دونم چه بلایی سرم باید بیاد که درس عبرت بشه به موقع سر قرارها و کلاسها و ... حاضر بشم.
همین 2 هفته پیش جلسه ای بود با حضور چند تا پروفسور و Phd , ... که قرار بود شخص شخیص بنده هم به بقیه معرفی بشه. اونجا هم 10 دقیقه دیر رسیدم. وسط حرفهای استاد آلمانیه که ساعت اتمی متحرکه رفتم تو. ای دل غافل صندلی ها همه پره. رفتم از بیرون صندلی خرکش کردم. لامذهب صندلیه ناهار لوبیا پخته خورده بود نمیدونم چرا این همه سر و صدای نابهنجار از خودش بیرون میداد. حالا یارو آلمانیه هم سکوت کرده تا من کپل مبارک رو بندازم رو صندلی بیتربیت. ما بقی هم رقص شاطری من و صندلی رو تماشا میکنن.
دیر رفتن یه طرف، انجام کلیه امور مهمه در دقایق 93 الی 95 و بعضا در رختکن هم همون طرف.
ساعت 7 صبح پرواز داشتم به مقصد بلاد شمالی اون هم برای مدت طولانی و ساعت 2 شب مشغول بستن ساک و جمع و جور کردن مدارک بودم. ابوی هم بالای سرم خون خونش رو میخورد و دلش میخواست همین رو بهونه کنه جوری بزنه که به پرواز نرسم و کل قضیه بماله بمونم ایران ور دل خودش درس بخونم. من هم تو ژست علی گلابی قیافه "من کلا آدم نوستالژیک وطن پرستی هستم" به خودم گرفته بودم. ابوی برای اینکه یه خرده فشار رو تخلیه کنه گفت: بابا جان من ساعت 4 بیدارت میکنم. من هم نگذاشتم نه ورداشتم گفتم برای 5 خودم کوک کردم. (این ابوی ما وقتی می خواد بره شاه عبدالعظیم از 4 ساعت قبلش تو شمس العماره منتظر میشینه). اینو که گفتم طاقت نیورد از اتاق رفت بیرون که یه وقت جوری نزنه که به پرواز فردا نرسم.
القصه، 20 دقیقه دیر رفتن سر امتحان خوردگی، ثبت 12 جلسه تاخیر از 16 جلسه درس تولید آهن، ثبت نام به عنوان آخرین نفر هم دوره لیسانس و هم فوق لیسانس و ... تنها گوشه ای از هنرهای این حقیر است.
با وجود اینکه این رفتار رو ضعف خودم میدونم هیچ حرکتی در جهت اصلاح از خودم نشون نمیدم. سالهای اخیر دست پیش رو میگیرم که پس نیافتم. اگه قرار باشه با کسی کار کنم از اول شرط و بیع میکنم که حق نداری به دیر کردن من گیر بدی اگه قبول نداری شما به خیر و ما به سلامت. بندگان خدا اولش گرم هستن میگن قبوله. یه بله میگن و 9 ماه بلکم بیشتر رودل میکشن.
یه جمله تاریخی هم در این زمینه گفتم:
من نه منتظر کسی میمونم و نه دوست دارم کسی منتظرم بمونه.
البته فحشهایی هم در همین باب شنیدم که در این مقال نمیگنجه.
شاید ژنتیکی باشه. یعنی روی ژنهام ثبت شده که همه جا باید دیر برسم وگرنه بر اساس آمار و احتمال هم که باشه باید 50% موارد سروقت به کارهام برسم؛ شاید هم اون دکتر کاشانچی دست شیکسته تو بیمارستان سجاد 10 دقیقه دیرتر از زمان مقرر من رو به دنیا اورده. نمیدونم خلاصه اینکه:
I am almost always late.

هدر بلاگر- ایده و لامپ

حاج سید یوسف مرحمت فرموده مراتب برهم کردن تمثالهای ما فوق بلاغر را به سمع رسانند. به لمح بصر آزمودیم. موافق افتاد. و الله اعلم بالعاقبت الامور.

اینکه لامپ چرا نمادی از ایده های تازه است بر من مکشوف نیست. اما نشانه ای بهتر از آن سراغ ندارم. فلذا لامپ پر مصرف را عشق است.

Friday, May 18, 2007

غذای غیر دانشجویی و بانوان محتمل

بعضی روزهای تعطیل، غذای غیردانشجویی بار میذارم تا خیلی حس ننه من غریبم بهم دست نده. اگه شکل و شمایل کار خوب از کار دربیاد عکس میگیرم که بر همه معلوم بشه من هوا نمیخورم.هفته پیش ماهی درست کرده بودم و دیروز که تعطیل بود لوبیا پلو. از خود تغریف نباشه، آشپزیم بد نیست. یعنی تو آینده میشه رو دیالوگهای زیر حساب کرد:

ماهی مخصوص اکساویچه

- عزیزم مامانم اینها امشب میان خونه ما، میشه از اون لوبیا پلو خوشمزه هات درست کنی.
- چشم خانم.
(خیلی زن ذلیلی)

- من اگه دو روز نباشم از گشنگی میمیری بدبخت.
- آره! حداقل برای دو روز دیگه لازم نیست بعد از خوردن شفته پلوهات بگم خیلی خوشمزه بود عزیزم و خنده های گشاد تحویل بدم
(آهان بذاره بره خونه باباش خودش بعد به غلط کردم میافته)

- نگفتی اون کی بود برات لوبیا پلو درست میکرد.
- #@--*&@___!@^$#
(اوهوی آدم جلو زنش از این حرفها نمیزنه)


- ^&%$__)&&%#!@_(*&^(+
- ...
(هیچ مردی گیر چنین سلیطه ای نیافته)


هیچ دقت کردین تمام دیالوگهای مزخرف رو زنها میگن و من بعضا پاسخی در خور میدن و اصلا هیشکی پیدا نشد که بگه:
عزیزم من این استقلالت رو خیلی دوست دارم.

اضافات افاضات: حالا خوبه یه لوبیا پلو درست کرده این همه به خودش امیدوار شده.

Monday, May 14, 2007

منطق زرد - تندیس زرد

رجا نیوز 6 تندیس زرد به برنامه شب شیشه ای اهدا کرده بود که تمام تندیسها به نحوی مرتبط با بهرام داران میشد. سومین تندیس خیلی به دلم نشست:
3.امریکایی ترین تندیس زرد دنیا تقدیم می شود به برنامه «شب شیشه ای» بخاطر تبلیغ لری کینگ و اُپرا توسط هنرپیشه خوشتیپ ایران که احتمالا همون هنرپیشه خوشتیپ در تاکسی یا از ماهواره همسایه شون دیده!!

به چند نکته در باب این تندیس اشاره کنم.
0- یک اصل پنهان در این جمله وجود داره: هر کس ماهواره داره از ارزشها فاصله گرفته یا یه همچین چیزی. اصل هم که اثبات نمیخواد. پس این اصل را می پذیریم.
1- بهرام رادان حداقل چند روزی آمریکا بوده و تو همون چند روز می تونسته با اپرا و ... آشنا بشه.
2- بنده در طول عمرم سر جمع 24 ساعت پای ماهواره که تنها اختراع بشر نیست، هم نبودم. اما مجله تایم که چندین ساله اختراع شده هر ساله 100 نفر از تاثیر گزارترین آدمهای جهان رو معرفی میکنه و اپرا هم 5 بار توی این لیست دیده شده. اینترنت هم چند سالی هست که اختراع شده. راستی ویکی پدیا و ای میول و تورنت هم اختراع شدن.
3- فرض کنیم طبق گفته رجانیوز تنها راه مطلع شدن از این آدمها ماهواره همسایه و تاکسی باشه. خب خود این عزیزان به ما بگن چه جوری این آدمها رو شناختن. نکنه شماها به بعضی چیزها محرمید و بقیه نامحرم. شما ببینید خوبه اما بهرام رادان ببینه کفره.
4- فرض کنیم برای سلامت جامعه یه عده باید محرم باشن و یه عده دیگه نامحرم. وقتی تو سایت مینویسن "اپرا" چند حالت پیش میاد: یا خواننده میدونه این آدم کیه که در اینصورت عین بهرام رادان باید با نیش کنایه تنبیهش کرد. یا نمی دونه اپرا کیه که در این صورت باید بیخیال فهمیدن عبارت شما بشه. شاید هم بره از راننده تاکسی بپرسه که اپرا کیه. یه حالت دیگه هم هست که نویسنده رو حماقت خواننده خیلی حساب باز کرده باشه.

بهرام رادان پسرخاله ام نیست. وقت دیدن شب شیشه ای هم ندارم. اما حالم از اینجوری اتیکت چسبوندن به آدمها به هم میخوره.

Sunday, May 13, 2007

آنچه بر ما میگذرد

مردی که پا در کفش بزرگی کرده بود، قدش به شلوار خودش هم نمیرسید.

مراسم توديع و معارفه ‌رييس گروه مشاوران جوان رياست جمهوري-منبع

Saturday, May 12, 2007

من نه منم


این دفعه دوم که تو خواب انگلیسی حرف میزنم. نمی دونم از خود بیگانگی که میگن همینه که یه زهر مار دیگه است؟

Sunday, May 6, 2007

دوستی وبلاگی و خداحافظی تلخ

اولین بار با مفهوم "نوشت-دوست" (pen pal/pen friend) در کلاس زبان انگلیسی آشنا شدم. همون زمان برام خیلی هیجان انگیز بود که یکی از این دوستان داشته باشم. کسی که فقط از دریچه نوشته با من تعامل داشته باشه. اون زمان چنین امری محقق نشد. اما الان احساس میکنم که از این نوع دوستان کمابیش اطرافم دارم. دوستان وبلاگ نویسی که از خودشون، علایق، ایده ها، دردها، آرزوها و ... میگن و من می خونم. و متقابلا آنچه به نظر من گفتنی است رو میشنوند. در شیوه قدیمی رد و بدل کردن نامه بخشی به پرسشها و نامه های قبلی سپری میشه اما وبلاگ نویسی این بخش رو معمولا نداره. هر کسی مونولوگ خودش رو میگه و همین مونولوگهاست که وبلاگنویس و خواننده رو به هم نزدیک میکنه. هر وبلاگ نویس با خواننده وبلاگش نوعی طرح دوستی میریزه و با هر نوشته اش به دیگران اجازه میده تا بهش نزدیکتر بشن. همان جور که کمرنگ شدن بعضی از دوستی ها آدم رو آزرده خاطر میکنه، ننوشتن یک وبلاگ نویس هم میتونه آدم رو مکدر کنه. نمیشه حکم کرد چون یک روز تصمیم به نوشتن گرفتی تا آخر عمرت باید بنویسی. تصمیم به ننوشتن همون قدر ساده میتونه باشه که تصمیم به نوشتن. نمیشه حکم کرد هیچ وبلاگ نویسی خداحافظی نکنه. نمیشه.

لینک شرتو برداشتم و فیدش رو هم ایضا.
همین جوری هم دوتا عکس شرتو گذاشتم تا عریضه خالی نباشه.

Thursday, May 3, 2007

وزیر کشور و فرار مغزها

" مصطفي پورمحمدي " وزير كشور در گرگان گفت : در دو سال اخير ديگر كسي نمي‌تواند ادعاي فرار مغزها را از كشور داشته باشد.
پورمحمدي " افزود : شايد در سالهاي پيش ، اين ادعا وجود داشت ولي اكنون اين مساله‌از بين رفته و دولت توانسته به خوبي فضا را براي محققان و پژوهشگران آماده سازد.
به گفته وي، دولت بسيار بيش از گذشته به علم و تحقيق بها مي‌دهد و نخبگان، امروز بسيار بيشتر از گذشته ارج و قرب دارند ، مسئولان بدون منت هزينه همه تلاش‌هاي جوانان و دانشمندان را تماما مي‌پردازند.
وي با اشاره به اينكه در كشور به روي كسي بسته نيست، افزود: همه آزادند به هر جاي دنيا كه مي‌خواهند بروند ولي جلوي رشد فرار نخبگان و مغزها به طور جدي گرفته شده است. (منبع خبر)

1- پیش از این با عباراتی مثل شاخص فرار مغزها 500% کاهش نشان میدهد یا بودجه تخصیصی بنیاد نخبگان 800% افزایش یافت و امثالهم انس و الفت گرفته بودیم؛ اما عبارتی مانند "نخبگان ارج و قرب بیشتری دارند" به چه معناست، الله اعلم.

2- توی ده کدخدا میتونه گندم برداشتی امسال رو با پارسال مقایسه کنه اما وقتی بحث بر سر مقایسه بین میزان ارج و قرب در ایران و خارج از ایرانه، نمیشه خودتون رو با خودتون مقایسه کنید بعد هم بگید خب خدا رو شکر مساله حل شده. در نتیجه میزان ارج و قرب نخبگان در بقیه جاهای دنیا رو هم در نظر بگیرید.

3- تو سریالهای ایرانی یه بابای بد پولدار وجود داره که یه جا میگه : من که همه چیز رو فراهم کردم شماها چه مرگتونه. و البته بابایی که صبح کنار حوض وضو میگیره و بچه ها رو هم از خواب بیداره میکنه هم هست. جناب وزیر، محقق و نخبه فضای آرام و بدون دغدغه احتیاج داره (همون آرامش حوض و سکوت سحر) که لزوما با پول حل نمیشه.

4- این امکانات و بودجه ای که می فرمایید کجا بود که ما ندیدیم؟ همش به دختر 16 ساله مکتشف انرژی هسته ای رسید؟
لطفا تعداد TEMهای موجود در کل دانشگاههای کشور رو اعلام بفرمایید. و مشخص کنید دانشمندان ایرانی که بر روی مواد نانو کار میکنن بدون این میکروسکوپ چه جوری characterization مواد رو انجام میدن.
در ضمن بعد از نود و بوقی که دانشگاه تهران یکی خریده چرا اجازه نمیدن به دست توانمند محققین ایرانی برسه؟ حق مسلم و اینها؟

5- اصلا تمام حرفهای شما درست. امکانات فراوون و وبودجه سرشار و مغزها در خانه. خب چی. این که مغزها ایران هستن که مساله مهمی نیست. مهم اینه که این مغز رو کجا استفاده میکنید. زیر دست کدوم مدیر میره. آقای بذرپاش نظرشون در این مورد چیه.

6- دولت وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری نداره؟ دولت سخنگو نداره که وزیر کشور باید در مورد فرار مغزها نظر بده؟

7- من اخیرا کشف کردم که حرفهای مدیران رده بالای مملکت رو نباید مطلق نگاه کرد. مثلا همون بحث دختر 16 ساله رو باید بررسی کنید برای کدوم جمع گفته شده. و آیا اگه خبرنگار CBS در این باره سوال بپرسه، تایید میشه یا تکذیب. خلاصه اینکه اگه این عبارات رو جناب وزیر در جمع دانش آموزان پیش دانشگاهی فرمودند. که حرفهاشون 100% درسته.

8- دلم خیلی پره. از خیلی چیزها و خیلی آدمها.

Monday, April 30, 2007

تجربه ای جدید با دوستانی از سراسر دنیا

چند تا دختر و پسر از نژادهای مختلف: چشم تنگ و سیاه و بلوند و ... با هم می خندن با هم درس می خونن با هم تو آفتاب ولو شدن و امثالهم. این عکس تیپیکال وب سایت داشگاههای اروپایی که program اینترنشنال ارائه میکنن. اون زیر میرها هم نوشته ای تو مایه های: تجربه ای جدید با دوستانی از سراسر دنیا.
به پیر به پیغمبر همش دروغه. اصلا گول این عکسها و نوشته ها رو نخورید. از اون زمانی که پای برادران شرلی از سراسر دنیا به مملکت ما باز شد برای ما خالی بستن تا همین امروز که من در خدمت شما هستم.
1- خنده ای در کار نیست. هیچ جای دنیا مثل ایران جوک بالا پایین و زیر شکمی نداره.
2- درس با بچه های ایرانی خونده میشه یا تنها، در غیر این صورت شما از 10 ساعت باید 9 ساعت رو صرف توضیح بدیهیات به سیب زمینی پشندیهای سراسر دنیا بکنید.
3- این کشور لامصب (سوئد) اصلا آفتاب نداره که بری زیرش ولو شی. تابستون هم که آفتاب میشه همه میرن خونه هاشون در سراسر دنیا.
حالا مساله اینجاست که این program اینترنشنال پس به چه دردی میخوره؟ به جون همتون که می خوام بالا جونتون جون نباشه من کلی تمرین کردم تا سخنگوی دولت بشم. باور کنید به شخصه بیشتر از سخنگوی دولت درباره انرژی هسته ای به نمایندگاه یونان چین اندونزی تایوان آلمان و ... جواب پس دادم. حتی تمرین کردم که سخنگوی حوزه علمیه قم هم بشم. تا حالا چند دفعه از من پرسیدن شما واقعا چهار تا زن میگیرن؟! در پرانتز عرض شود که بنده به گور آبا و اجدادم بخندم اگه از یکی بیشتر بگیرم. همون یکیش هم از سرم زیاده. اخیرا کار به ناجا و یگان ویژه هم کشیده. لینک از BCC برام فرستاده میگه نظرت چیه.نگاه میکنم میبینم راجع به طرح مبارزه با مانکنیسم نوشته. من چی کاره حسنم این وسط که باید پاسخگوی تمام وقایع ریز و درشت ایران باشم. اصلا من چه شکری خوردم که پاسپورتم ایرانیه. شکر کدومه من گه خوردم گفتم ایرانی هستم. اینجوری خوبه راحتین؟ کو اون آفتاب کو اون خنده. ای ریدم به قبرتون برادران شرلی که از همون روز اول تخم دروغگویی و تزویر و ریا رو کاشتین و رفتین. ما همه چیزمون درست بود تا شماها از سراسر دنیا پیداتون شد. ای تف تو روح پدر پدرسوختون در سراسر دنیا. ای ...

اگه متن قدری آشفته به نظر میرسه و برادران شرلی تو متن برای خودشون بابا کرم میرقصن به علت عقب موندگی ذهنی نویسنده نیست. مساله همونه که من میدونم تو هم میدونی ولی اسمش نیار که یه وقت دیدی به پاسپورتی غیر از پاسپورت ایرانی نیاز مبرم پیدا کردی.

Sunday, April 29, 2007

گوگل فلان فلان شده

برای بنده خدایی رو بلاگر کامنت گذاشتم. جناب گوگل فرمودند:
Dina kommentarer har sparats och kommer att visas efter bloggägarens godkännande.
یعنی ذخیره شد وایسا تایید شه.
خب کرگدن، بوزینه، موش خرما، آمیب، تک یاخته ای ... اینو انگلیسی بگو بفهمم چی میگی.

اگه کسی میتونه به این گوگل فلان فلان شده - ایضا تمام سایتهای فلان فلان شده ی مشابه - حالی کنه که بابا از روی IP زبان کاربر رو حدس نزن و عین بچه آدم همون انگلیسی بنویس؛ به من هم یاد بده که این همه خفت خواری نکشم. پیر شدم از بس عبارات اجق وجق سوئدی ترجمه کردم.

Saturday, April 28, 2007

نخبه3

قدیم ندیم ها دو تا پست داشتم با عناوین نخبه و نخبه-2 که حتما ملاحظه بفرمایید.

نخبه بودن سخته

Thursday, April 26, 2007

حجاب

(با - بد - بی) حجاب، همشون "ب" دارن اما ...
بگذریم. نصف بیشتری اخباری که از ایران به گوش میرسه حول و حوش همین مساله است. آرشیو عکسهام رو یه نگاهی انداختم ببینم مرتبط چیزی پیدا میکنم یا نه. خلاصه این سه مورد نظرم رو جلب کرد. شرح و بسط و تفصیل به عهده خواننده!



Friday, April 20, 2007

تمثال

ظریفان تمثال نبشته پیشین را نکو داشتند. دگر تمثال از این باب عرضه می داریم، باشد که مقبول افتد.

بیل و هیلاری کلینتون


هنری کسینجر و دونال رامسفلد


جولیا رابرتز - جسیکا بیل

Sunday, April 15, 2007

بریتنی اسپیرز به سبک ایرانی

پس از اصلاح سلاح، فقر و فحشا رو ساخت فیلمی که در بازار سیاه فروش نسبتا خوبی داشت، حرفهای مگو را تا حدی زد. جامعه هم کشته مرده خطهای قرمز و مباحث زیر شیکمی. کدام استقلال کدام پیروزی فیلمی که ندیدم اما احتمالا در باب قهرمانهای پوشالی این مملکته. کسایی که حاشیه شون، متن روزنامه های زرد و قرمز و آبی و بیش از همه زرشکی رو پر میکنه. جامعه هم هلاک قهرمانهای زنده و پوشالی. بعد اخراجی ها با چاشنی خنده برای مردمی که به پاورچین و نقطه چین و برره عادت میکنن و کلامشون عوض میشه. و در آینده نزدیک احتمالا رسوا باز هم با مسائل زیر شیکمی. به این وقایع هیاهو و داد کشیدن و مرغ و سیمرغ و یک کلاغ و چهل کلاغ و تخم کفتر و شتر گاو پلنگ رو هم اضافه کنید. چه معجونی ساخته برادر ما. پر واضحه که این آدم اساسا جلب توجه مردم براش مهمتر از هر چیز دیگه است. حتی مهمتر از نظر روشنفکران به قول خودش پسله تر از عوام الناس. این همه قر و اطوار و مصاحبه با اینجا و اونجا و چاپ عکس مکش مرگ مای آقا در بخش خوش تیپ مجله کذا کذا به همین جلب توجه بر میگرده. ایشون دوست دارن سر زبونها باشن. بعید میدونم از اینکه یه عده فحششون بدن ناراحت بشن کما اینکه قبل از تغییر سلاح،بیشتر ازفحش می خوردن و آب از آب تکون نمیخورد. احتمالا کله قند هم تو دلشون آب میشه. مهم اینه که اسمشون باشه همین و همین.
اگه از این آدم خوشتون نمیاد، فکر میکنید نه تنها فیلم نسازه بلکه هیچ کار دیگه هم نکنه برای خودش و بشریت بهتره؛ زحمت نوشتن نامه و بررسی شاهکار سینمایی قرن رو به خودتون ندید. گذشته اش رو هم به رخش نکشید. فقط کافی ازش صرف نظر کنید. ندید بگیریدش. انگارید که نیست. اگر فکر میکنید با نوشتن وبلاگ علاقه مردم به مسائل زیر شیکمی و آدمهای کوتوله بادشده کم میشه بنویسید، اما لازم نیست اسمی از ایشون به زبون بیارید. اونهایی که با برینی اسپیرز و امثالهم آشنا هستند می دونن که این جماعت دوست دارن رو صفحه اول باشن. با موی بور یا کچل با دامن بلند یا بدون شرت با کرست یا بدون مقوچبند حامله یا هر جور دیگه. مهم اینه که صفحه اول باشن و عوام اندر پی کوچکترین مسائل خاله زنکی-شون. باور کنید مرگ این آدمها روزیه که اسمی ازشون نباشه. اسمی ازش نبرید و به وبلاگش هم لینک ندید. صبر کنید تا پس از این آواز خرکی رقص شتری رو هم ببینیم. خوشتیپ رو با پیژامه ببینیم. و شاید هم بیشتر. فقط پشت بند طبل ایشون سنج نزدید. به پیژامه هم میرسیم.

Wednesday, April 11, 2007

چرا سوئدی ها خوشگل تر از ایرانی ها هستند

به چشم خواهری اکثر دخترهای سوئدی خوشگل هستن. یعنی حداقل با معیارهای ایرانی ها که بنده هم از بخت نامراد جزو شون شدم خوشگلن. یکی از دوستان که تعطیلات ژانویه تشریف برده بود سواحل قناری و سینه و ناف کثیری دل داف، دید زده بود عرضه داشت اینها (سوئدی ها) یه چیز دیگن. در باب اینکه چرا اینها انقدر خوشگلن و به چه دلیل ما رو با کفگیر از اونجا درآوردن تئوریهای مختلفی داده شده.
تئوری اول: از نظر تاریخی ما اول آریایی بودیم بعد اسکندر اومد با لشگرش به ما تجاوز کرد بعد نوبت اعراب شد کمی بعدتر چنگیزاومد اون هم چه اومدنی این لابه لا هم ازبکها و تاتارها و هرچی خرده ریز دیگه است هی چپ و راست، راست شیکمشون رو میگرفتن، راست میومدن ایران. همین جوری بود تا کشور دوست و برادر افغانستان کریه ترین مردشو ( محمود افغان ریش قرمز) رو فرستاد اهل حال ترین شاه ما رو مورد عنایت قرار بده که داد. نادر شاه هم که یه تکون داد رفت هند رو گرفت نرفت محض رضای خدا ایتالیا رو بگیره که یه تنوعی داده بشه. القصه همون جور که اگه به آبی خوشرنگ زرد و قرمز و رنگهای دیگه رو اضافه کنی قهوه ای میشه، نژاد ما هم قهوه ای شده رفته پی کارش. اما این سوئدی ها چون غیر از یخ و سیب زمینی چیز دیگه ای نداشتن هیچ احمقی بهشون تجاوز نکرده برا همین قهوه ای نشدن.
تئوری دوم : شما خودت رو بذار جای خدا که جمعه میخوای استراحت کنی حالا ایرانیان عزیز از اول روز جمعه مشغول به کار شدن حالا هی بالا پایین میرن و بیخیال ماجرا نمیشن. خدا هم خسته است همین جوری بزن درو یه چیزی درست میکنه دیگه. مثلا رو کله مو نمیذاره اما روی دست و پا و دور ناف و هر جای مربوط و نامربوط دیگه است قالی کرمون پهن میکنه یا چه میدونم عوض ناف لوله پلیکا کار میداره یا کدو تنبل تو جالیز کپل میکاره. اما این سوئدی ها روز شنبه و یک شنبه که اول هفته خداست مشغول میشن. خب خدا سر حال تره وقت میداره رنگ چشم رو با اندازه گونه و رنگ لب ست میکنه. میکل آنژ وار بدنها رو تراش میده جوری که میگن ایول احسن الخالقین. با وجود این که دور روز (شنبه و یکشنبه) خدا به سوئدیها فرجه داد باز خیلی توقع ندارن کار تک سفارش میدن خب خدا هم رعایتشون رو میکنه جنس تر تمیز در میاره هفت میلیون با رشد جمعیت منفی. عین ایران نیست که همه چی سری دوزی باشه تپ و تپ تولید کنن. چینیها رو ببینید همه کپی پیست هم دیگن نصفه هندی ها رو فرشته های مقرب زمان بیکاری درست کردن. کلا هر جا تیراژ بالا بره کیفیت پایین میاد. شنیدم رییس جمهور فرمودند ما تا 120 میلیون راه داریم. شما جای خدا با وجود اینکه آخر وقته ولی ایرانیان تازه کارخونه رو روشن کردن مشغول تولید تراکتوری و تیراژ بالا برای رسیدن به 120 میلیون هستند، زیر نسخه اولی کاربن نمیذاری تا چند باره کاره نکنی. خب دیگه رعایت حال خدا رو نمیکنیم خدا هم رعایت حال ما نمیکنه اینه که نژاد تصادفی و کف آفتاب دیده میشه.

نتیجه جغرافیایی: جنبه ندارید سوئد نیاد. برین شاخ آفریقا
نتیجه تاریخی: خدا رحم کرد قبائل پلینزیایی بهمون حمله نکردن
نتیجه اداری: ساعتهاتون رو به وقت خدا تنظیم کنید
نتیجه خودروسازی: لامبورگینی و مزارتی بخوره تو سرتون همین سمند رو با دقت تولید کنید
نتیجه حکومتی: 120 میلیون از 80 میلیون بزرگتره پس بهتره
نتیجه خدا شناسی: رو هیچ کس زیادی حساب نکنید
نتیجه سیاسی: این نژاد انگلوساکسون که تو آبهای ما اومدن خیلی مالی نبودن خوش رفتاری کردیم تا طعمه بذاریم برای سوئدی ها

Saturday, April 7, 2007

این مرد کیست که از وبلاگ من مطلب کپی کرده است

در باب سو استفاده از مطالب موجود در وبلاگستان توسط هلو دوستان گرام بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت. من هم یه چیزی بنویسم که معلوم شه وبلاگ من هم آخر اهمیته و ازش کپی پیست میشه :)
مقدمه: شراگیم مطلبی نوشته بود راجع به وبلاگهای جوادی که کپی پیست میکنن و کذا و کذا که توصیه میکنم مطالعه بفرمایید.
یه بابایی هم پیدا شده این مطلب "جشنواره کارتونهای دوران کودکی اکساویچه یا چگونه یوتیوب خاطرات کودکی مرا زنده کرد" که چندین روز وقت گرفت تا آماده شد رو کامل از بیخ و بن مورد عنایت قرار داده. اما از این ترتیب های جک و جواد نیست می تونید بیوگرافیش رو ببینید. خلاصه به ترپش نمیخوره که بیکار ممد بیاد از وبلاگ لاجون من مطلب کپ بزنه که زده.
حالا این داستانها به کنار برادر گوگل پیج رنک 3 به صفحه اون بابا داده و 2 به مطلب من و از همه بدتر اگه تو گوگل سرچ کنید."شخصیت های کارتونی دوران کودکی" اولین نتیجه صفحه فوق الذکر هستش. نه تنها اونجام آتیش بلکه مورچه هم گازم نگرفته و این مساله را مدتیه که میدونم. نوشته شراگیم رو خوندم دیدم یارو سریع وبلاگ رو تعطیل کرده رفته پی کارش.قصه ما پایان خوش آقاهه وبلاگش رو بست هم نداره.
راستی تو بیوگرافیش اومده بود که موسس اینجا هستش با این اوصاف این بابا برای چی باید مطلب منو کپ بزنه؟

Thursday, April 5, 2007

فعالیت فرهنگی شکم پرستانه

برای رفع تنوع کار فرهنگی کرده با جماعت چشم تنگ همسفره شدیم. اونها از غذاهای خودشون آماده کردن ما هم ایضا. من کشک بادمجون درست کردم و سبزی پلو با ماهی. اولی به مذاقشون خوش نیومد که احتمالا به خاطر طعم متفاوت کشک بوده اما دومی رو چپو کردن. خلاصه که جای دوستان خالی خر رو با خور مرده رو با گور خوردم و شکمی از عزا دراوردم. سور چرونی کردم مرد افکن. طعم غذاشون خیلی بهتر از اون چیزی بود که شنیده بودم.

کشک بادمجون دست پخت حاجی در مرکز میدان مشاهده میشود.

Monday, April 2, 2007

شرح تفرج در ممالک شمالی

دیباچه: بر ما مکشوف داشته اند که در بلاد مسلمین برودت شتا زایل نگشته و کما فی السابق اسباب کرسی استعمال می شود. دگر حال است در بلاد شمالی اروبا که ازهار وارسته اند و زمین به جنت پهلو میزند.( واقعا ترکیب پهلو زدن خیلی به این نثر میومد- ایضا اروپا اروبا شد اما پهلو بهلو نشد) برفی بر زمین نمانده و از سر تا ذیل ریحان است.

فراغت از ممتحنین دست داد. فرصت غنیمت شمرده با مراقبان و خدم و حشم عزم تفرج کردیم. به صحرا درآمدیم و از صنع خدا حظ وافر بردیم. دیرگاه قصد خیمه و خرگاه خود داشتیم که قاصدی درآمد که در فلان جا فلان کسان فلان کنند و قس علی هذه( کپی رایت برادر زیباکلام) صدیقان عرضه داشتند دم را غنیمت شمریم و بدان سو روان شویم. بر خود رضایت ایشان فرض کردم و عنان اسب بدان سوی کشیدیم. لختی راندیم تا جماعتی معلوم گشتند با ساز و دهل و حوریان سیمین روی و بساط لهو و لعب از هر قسم. خرق عادت آنکه برفی بر هم کرده بودند و جماعتی با ابزار نا موزون و البسه ملون از صدر به ذیل همی آمدند. و دیگر جماعت به تشویق ایستاده.

ملازمین را حظی دست داد و بر آن شدند که بر دیگر ممالک فائق شوند. الحاح بر آن کردند که بر صدر روم و با چرخش و خیزشی دیگران را به جای بنشانم. دست گرفتند: حاجی یه تکون حاجی دو تکون حاجی زردآلوها رو بتکون. لختی تامل کردم معلوم ام شد که از این مهلکه خارج نشوم مگر به خفت و مضحکه جماعت اما تاب آن نبود که بر جماعت ملازم حقیقت بازگویم که ستر ضعف بر همگان مذموم است. حالی بر آن شدم که به حیلتی وارهم. بلاد دانمارک که سابق بر این سب نبی کرده، تمثالی ناموزون بر هم نموده اند به خاطر آمد روان در پی مارک و برند از آن ناحیت بودم. بیش گشتم و کمتر یافتم. کار به غایت دشخوار آمد و نمانده بود که مثال طبیب ناشی اعلام دارم مریض خر خورده است باری از بخت همایون نام calsberg به نظر آمد. به طرفه العینی دانمارک فراموش کرده قبح مسکر گفتم. که چنین است و چنان و فلان کس در فلان مکان فلان خورد و فلان کرد. مهملی بر هم کردم گران، که ملازمین به در شدند. شکر باری تعالی گفتم و سلام بر ارواح calsberg فرستادم.

این را بدان سبب نبشتم که معلوم گردد:
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

Friday, March 30, 2007

هفت سین


هفت سینی نداشتیم. شاید هم حال هفت سین نداشتیم یا اگر هم داشتیم هفت "سین" نداشتیم. هر آنچه بود یک سیر سیب بود و یک سیب سیر. همین بس بود که از یادمان نرود سیب و سیر از ریشه ای امده اند . ریشه از خاک و خاک از زمین.

Sunday, March 25, 2007

Requiem

چه بی هوا رفت


اضافات افاضات: حس نوشتنش هنوز هم نیست

Friday, March 23, 2007

اعصاب فولادین

دو کار هست که اعصاب فولادی میخواد:
1- اتو کردن پیرهن مردونه که از هر جا اتو میکنی یه جایه دیگه چروک میشه.
2- انجام پروژه گروهی با این چینی ها زبون نفهم

Wednesday, March 21, 2007

سال نو نوشت


پارسال آتیشی بودم راجع به تبریکات تکراری سال نو کمال خشونت رو به خرج دادم که سندش هم موجوده. اما از آنجا کمال همنشین در آدم اثر میکنه قدری از nice بودن این حوری پری های دور و بر، دامنگیر من هم شده و فتیله خشونت قدری پایین تر اومده. با این حال هنوز بر سر حرف خودم هستم که با ایمیل زدن کلشتی* و تبریکات کلپتره ای* هیچ اتفاق خاصی رخ نمیده و فقط میل سرورها مورد عنایت قرار میگیرن.
بنده با سری افکنده اعلام میکنم که کمثل جمیع عزیزان میل سرورها رو مورد عنایت قرار دادم با این حال سعی کردم در انتخاب متن و عکس- که بالا مشاهده می فرمایید- کلیشه ای نباشم.
به موتون فسم یکی از دوستان وبلاگی با پیام تبریکی ما رو رسما نابود کرد و قارپ قارپ میخ به تابوت کوبید و آگهی ترحیم با سریش به تیرچراغ برق چسبوند. یعنی تریپ خرمرام بازی در حد تیم ملی بانوان برزیل. خلاصه آب شدیم از خجالت.

*کلشتی: دسته جمعی- چند نفری با هم
کلشتی اومدن مهمونی: از شهرستان با یه مینی بوس آدم اومدن مهمونی

*کلپتره ای : همین جوری، بدون فکر، بعضا جفنگ هم معنی میدهد.