Monday, November 28, 2005

معرفی کتاب

اگر به یک ایرلندی بگویی من کافر خدانشناسم، خواهد پرسید : کاتولیک یا پروتستان!

-اسمشو می خواین چی بذارین ؟
-لنین لیبرو آنتونیو.
-خوب برین تو روسیه تعمیدش بدین

مسیح حرفش رو برید :
-دون کاملیو ! کارهایی که امشب کردی وحشت انگیز بود . من قبول نمی کنم که یکی از کشیشام دست به تنبیه بزنه.
دون کاملیو آهسته گفت:
-پسر نالایقتونو ببخسین ؛ همون جوری که پدر ابدی هم ، وقتی که با شلاق افتادین به جون کاسب هایی که معبد رو آلوده می کردن ، شما رو بخشید .
مسیح گفت:
-دون کاملیو امیدوارم که حالا نخوای گذشته منو به رخم بکشی.

عبارت اول از مقدمه مترجم و و دو عبارت بعدی از متن کتاب " دنیای کوچک دن کاملیو " انتخاب شده بودن . کتابی که برای ما ایرانی ها خیلی جالب می تونه باشه . تو جایی از کتاب دن کاملیو به مسیح میگه : شما بشریت رو می شناسید و من ایتالیایی ها رو (نقل به مضمون ) و به نظر من هیچ قومی به اندازه ایتالیایی ها شبیه ما نیستند . سه ساعت وقت و یک دنیا ایده های خوب در دنیای کوچک دن کاملیو .

Friday, November 25, 2005

جمعه بازار

با شنیاکی بارها سر این قضیه بحث کرده بودم که رشد ما وابسته به اشتراک گذاشتن اطلاعاته . یعنی اگه من اطلاعات به دردبه خور در اختیار دیگران بذارم ، دیگران هم احتمالا همین کار رو خواهند کرد و به طور جمعی رشد صورت میگیره . به همین دلیل تصمیم گرفتم بعضی از سایتهایی که به قول پرویز زاهد (که از اساتید به اشتراک گذاشتن اطلاعات به دربخور می باشد ) حین شخم زدن اینترنت پیدا کردم و برام جالب بوده رو معرفی کنم باشد که دیگران هم چنین کنند .
سعی می کنم حداقل هر دو هفته یک بار یه جمعه بازار برگزار کنم تا ببینیم خدا چی میخواد .

این جمعه بازار به کارهای گرافیکی آنلاین اختصاص داره .

1- اگه با جکسون پولاک نقاش معاصر آمریکایی آشنا هستید به این اینجا یه سر بزنید تا یه نقاشی مشابه پولاک بکشید .
اگه باهاش آشنا نیستید به طور خلاصه آدمی بوده که خیلی ها میگفتن فقظ رنگ روی بوم میمالیده و هیچ هنری نداشته و بعضی هم اون رو بزرگترین نقاش معاصر آمریکا می دونستن . برای آشنایی بیشتر از ویکیپدیا بپرسید و مختصر آشنا بشید . این هم یکی از کارهاشه . برای بیشتر آشنا شدن می تونید فیلم پولاک با بازی اد هریس رو ببینید .

2- این سایت یه سری ابزار ساده طراحی در اخیار گذاشته ولی به طور اعجاب آوری طرح های شفاف و زنده و حتی قابل ارائه ازش درمیاد . به هر حال من رو خیلی مشغول به خودش کرد .

3- احتمالا تا حالا از این تصاویری که با علامات اسکی یه عکس رو نشون میده دیدید . اگر تا حالا ندید به اینجا یه سری بزنید و ببینید . به علاوه اگه دلتون خواست عکس خودتون رو با فرمت و اندازه مناسب آپلود کنید و اسکی شده تحویل بگیرید .

4- پرتره های عجیب غریب پیکاسو رو دوست دارید ؟ می تونید خوتون یکی از این پرتره ها بکشید . فقط کافی درست انتخاب کنید .

5- مجددا یه فضای آنلاین برای طراحی . چندان قوی نیست اما امکانات جالبی رو گذاشته .

6- این هم برای اونهایی که حال و حوصله طراحی نوشته ندارن . با انتخاب style دلخواه ، بنویسید و گرافیکی نوشته خود را تحویل بگیرید .

فعلا همین .

اضافات افاضات : از این سبک نوشتن برای مخاطب حالم به هم میخوره . یعنی جمله ای مثل "اگر تا حالا ندید به اینجا یه سری بزنید و ببینید " منو یاد برنامه کودک میندازه . باید یه جور ادبیات مناسب برای این جمعه بازارها پیدا کنم که حداقل خودم نیاز موال پیدا نکنم .

Thursday, November 24, 2005

سقاخانه

... ایجاد سقاخانه که جز قلیلی صرفا جهت ثواب ساخته میشد ، به این صورت بود که محل درنظر گرفته ی آن چند هفته یا چند شب متوالی توسط کسی یا کسانی به طور ساختگی خواب نما شده ، بر سر زبانها می افتاد ، به ای کیفیت که مثلا حضرت عباس با مشک خالی کنار آن ایستاده طلب آب میکند و صاحب ملک که همان رند حیله اندیشیده یا هر که بود مکلف بود تا آنرا سقاخانه بکند پس ابتدا بیرقی بالایش نصب و سیاهی به در و دیوارش آویخته برای ساختنش از مردم طلب کمک و اعانه مینمود که این شروع بهره وریش بود و به دنبال آن برای ساختنش از این و آن طلب گچ و آجر دیگر لوازم بکند و عمله اکره اش هم که سر و جانشان فدای حضرات عباس بود و داوطلبانه جمع آوری شده و ساختمان به پایان میبردند و با علم و کتل و بیرق و لاله شمعدان و چراغی که از این و آن گرفته میشد زینت میگردید و آب انداخته شده با روضه خوانی مفصلی که به پایش میشد افتتاح و رسمیت میگرفت و از همان شب هم بود که معجزنما گشته کور و شل و چلاقی که قبلا صورتسازی شده بود شفا یافته شهرتش شهرگیر میگردید و از همان زمان هم بود که جا و مکانی که تا هفته و ماه پیش گوشه ی خرابه یا کنج صندوقخانه یا گنجه عرق و شراب یا قسمتی از ذغال دانی منزلی بود در زمره اماکن مقدسه درآمده ، روح حضرت عباس علیه السلام و اجداد و بستگان گرامیشان در آن حلول نموده مورد تقدیس و نیاز قرار می گرفت و به صورت محلی درمیامد که حل هر مشکل لاینحل باید از او شده هر گره و کار بسته ای از او گشایش یافته ، هر درد و رنج و مرض و بینوایی از او چاره ساز و سیل پول و نذوری که به طرفش سرازیر بشود . ...

تهران قدیم نوشته جعفر شهری - جلد اول صفحات 153 و 154

Sunday, November 20, 2005

معانی جدید برای واژگان قدیم


امروز رفتم ناصر خسرو 2 تا 250 گرمی سولفات نیکل پانراک بخرم .
از توپخونه که میری سمت ناصر خسرو معانی جدیدی از واژگان به ذهنت میرسه . قبلا دوا و اکس رو شنیده بودم و معانیش رو هم یاد گرفته بودم . اما امروز چند بار این واژگان رو پشت سر هم شنیدم :
دوا - اکس - پماد - اسپری
به نظرم نرسید پماد و اسپری یه چیزی تو مایه های دوا باشه . بلکه از لحن احساس کردم برای ترکوندن به کار میرن .
اضافات افاضات : دیدن فیلم مرثیه ای بر یک رویا "Requiem for a dream" برای خیلی ها از نون شب واجب تره .

Saturday, November 19, 2005

خر کاری

کارگاه ریخته گری ، چهار بار قالب گرفتم . هر چهار بار خراب شد . آخر سر هم نشد تو قالب مذاب بریزم .

Friday, November 18, 2005

روزی روزگاری وبلاگ


امروز شاید خیلی روز به خصوصی نباشه . شاید باید به قضیه تیم وزنه برداری ، ایوانف ، رضا زاده و عکس رهبر بپردازم . شاید یه نوشته شخصی در مورد نماشگاه کاریکاتور یا فیلم ماهی بزرگ "Big Fish" ساخته تیم برتون که دیشب دیدم .
اما حقیقت اینه که از امروز یه روز به خصوصه . یکسال از نوشتن اولین نگاره می گذره . یکسالی که به سرعت گذشت و اصلا خاطرم نیست که چه روزی چه اتفاقی افتاد ، مگر اینکه به خودم فرصت بدم و ایده های کوچک من رو از اول بخونم .
خوندن ایده های کوچک من شاید به درد کسی نخوره اما ثبت کردن اونها به من کمک می کنه حال و هوای خودم رو بهتر درک کنم .

Tuesday, November 15, 2005

Saturday, November 12, 2005

ارتباط خانوادگی

الان میام . الان میام . مزخرف ترین عبارتیه که از من زیاد شنیده میشه . اغلب قبل از ناهار و فبل از شام . زمانی که همه خانواده دور هم جمع میشن ، تو یه کار گروهی میز رو می چینن و جمع می کنن ، من مشغول یه کار ابلهانه ام - شاید همین وبلاگ نوشتن - که فکر می کنم نباید نصفه کاره بمونه و هیچ وقت نمی فهمم که این فرصت چند دقیقه ای با هم بودن اونقدر مقدسه که از دست دادنش مثل از دست دادن تمام ماه رمضون میمونه . و زمانی که به میز میرسم تمام قشنگی میز از بین رفته هرچند بوی عشقی که صرف درست شدنش شده هنوز میاد . و چقدر آدم باید حیوون باشه که غذا بخوره اما عشقی که باعث درست شدن غذا شده رو زیر دندوناش حس نکنه و از اون بدتر با کج خلقی و قیافه عبوس سر میز نشسته باشه .
دیر آمدن و یواش غذا خوردن دست به دست هم میدن تا من کل میز رو جمع کنم و موقعی که همه چیز باید برگرده سر جاش ذهن علیل من فعال میشه که چرا باید 6 رقم ترشی روی میز میومد در حالیکه نصف بیشترشون دست نخورده موندن و هیچ وقت نخواهم فهمید که ترشی فقط برای خوردن نیست و گاهی میشه نگاهش کرد و زحمت و عشق مادر رو توش دید و هیچ وقت نخواهم فهمید که درست کردن از خوردن سخت تر است و آماده کردن از به جای خود برگرداندن . و اگر بابا از من درخواست چای کند ، هرگز به او نمی گویم که من یک کار نصفه کاره ابلهانه دارم که مهمتر از فهمیدن این نکته است که بابا چای نمی خواهد و منتظر پاسخ من به تلاش تمام عمر اوست ، هر چند که بابا این موضوع را از چهره احمقانه من می فهمد و هیچ نمی گوید . و من نخواهم فهمید که داشتن کارهای نصفه ابلهانه به خاطر پدر ومادرم است و شرایطی که آنها فراهم کرده اند و شاید فهمیدن آن زمانی حاصل شود که خودم یک لیوان چای از فرزندم طلب کنم و ببینم آیا او می فهمد ارتباط خانوادگی چقدر مهم است یا اینکه یک کار ابلهانه نصفه کاره ، تمام ذهن او را مشغول کرده است .

Wednesday, November 9, 2005

استراتژی هزینه


خیلی وقتها تو زندگی از یک سری مخارج میزنیم اما بعدا مجبور میشیم برای جبران خسارت چندین برابر خرج کنیم ، بعضا پیش میاد که سالها بعد هزینه هنگفتی صرف صاف کردن مشکلات ناشی از کم گذاشتن های گذشته میشه .
منطقا باید توی آزمایشگاه اصول استخراج فلزات و شیمی تجزیه دانشگاه فاضلاب جداگانه وجود داشته باشه . من خودم برای انجام پروژه سمنتاسیون کادمیم با استفاده از پودر روی یک خروار کادمیم تو فاضلاب ریختم . کادمیم باعث ایجاد سرطان و اختلالات جنسی میشه . سرب ، کروم و ... (کلا کاتیونهای فلزات سنگین ) باعث بیماری های مختلف میشن در عین حال تو کارهای آزمایشگاهی متالورژی فراوان استفاده میشن . ریختن اونها تو فاضلاب و وارد شدن کاتیون فلزهای سنگین به آبهای زیرزمینی موجب بروز بیماری مختلف به صورت گسترده در سطح جامعه میشه .
پولی که باید صرف ساختن فاضلاب مجزا و خنثی سازی کاتیونها و ... بشه صرفه جویی شده اما هزینه درمان و دواهای وارداتی و ... علاوه بر اون تحلیل رفتن و کم شدن توانایی نیروی انسانی جامعه خیلی بیشتر از اونیکه به ذهن میرسه .
"پیشگیری بهتر از درمان است " یعنی استراتژی هزینه . یعنی همون چیزی که ما نداریم .

Monday, November 7, 2005

ای کاش به این موضوع توجه بیشتری بشه


برای اینجا سه تا داستان فرستاده بودم . (با تشکر از صالح که لینک داده بود ) .
موضوع یکی از داستانهای من هم مرگ بود . واقعا فکر نمی کردم 84% نوشته های راجع به مرگ باشن . تو اینکه مرگ و جهان پس از مرگ به واسطه اینکه ملموس نیستند ، مورد توجه نویسنده ها ( به خصوص آماتور عین خودم) هستند ، شکی نیست . اما به نظرم این درصد بالا نوشته راجع به مرگ با توجه به اینکه احتمالا بیشتر از 90% نویسنده زیر 30 سال هستند معنایی خیلی بیشتر از جالب بودن این موضوع داره . ای کاش به این مطلب توجه بیشتری بشه . توجه بشه که درصد بالایی از نوشته ها راجع به خودکشی بوده .
ازاونجایی که احتمالا بیشتر از 90% شرکت کننده ها زیر 30 سال هستند ، عمده شرکت کننده ها از نسل کودکان جنگ هستند . نسلی که در کودکی با جنگ مواجه شد و طبیعتا تاثیری که اون دوران روش گذاشته همیشه همراهش خواهد بود . من خودم هیچ گاه زیر زمین خونمون که هنگام آژیر قرمز پر میشد از آدم یادم نمیره . علاوه بر آثار ناخودآگاه ، حجم عظیمی از تبلیغات جنگ متوجه همین نسل بود . شاید توجه بیش از حد نوشته ها به مرگ ، ناشی از همین تاثیرات باشه که از دوران جنگ باقی مونده و خودش رو به این شکل داره نشون میده . اگر این توجیه کاملا درست هم باشه اما دلیلی بر این نیست که افسردگی جامعه خودمون رو بپذیریم . این نسل از فقدان تفریح و فضای شاد رنج میبره .
اگه "جنگ" موضوع مرگ رو موضوع غالب کرده ،
خودکشی با "نبودن فضای تفریح" تو ذهنها پررنگ شده . اگه برای اولی کاری نمیشه کرد ، حداقل برای دومی یه فکری بشه . ای کاش به این موضوع توجه بیشتری بشه.

اضافات افاضات : دیشب کاخ نیاوران رفتم اما ساعت 9:15 رسیدم . (پدر ترافیک خیابان ولی عصر بسوزه ) هیچی دوباره از اون سر دنیا کوبیدیم آمدیم این سر دنیا .

Friday, November 4, 2005

چه جور آدمی هستید


از تو یه وبلاگ این لینک رو پیدا کردم .
تا آخرش رفتم اینها رو بهم گفت :
"
حسابگر

(تاثیر پذیر، درون گرا، واقع گرا، متفکر )

تو یک تیپ "حسابگر" هستی. کم حرف، باریک بین و دقیق، قابل اعتماد. درسته که خیلی هم با حال نیست به آدم بگن "حسابگر" ، ولی حالا خودمونیم، تو هم زیاد آدم باحالی نیستی. زندگی خیلی شلوغ و پر سر و صدایی نداری ولی برای خودت تفریحات و سرگرمی هایی داری و کسانی که به تو نزدیکند واقعا تو را دوست دارند.

به طور کلّی دو نوع "حسابگر" وجود دارد که تو هم به احتمال زیاد در یکی از این دو گروه قرار می گیری:
- زن
- مرد

جدا از شوخی، حسابگر ها در هر کاری که انجام می دهند موفق هستند و همه، به خصوص دوستانشان، همیشه می توانند به آنها اعتماد کنند. آنها تقریباً هیچوقت دزدی و تقلّب نمی کنند. (البته منظور "حسابگر" های این تست شخصیت است، و گرنه بعضی حسابدارهای واقعی اینکارها را میکنند!! اگرچه آنها احتمالا در این تست شخصیت "قاضی" خواهند شد).

در ضمن، تو احتمالاً رابطه خیلی دوستانه و خوبی با اعضای خانواده ات داری.
"
تقریبا همه اش درست بود .

Thursday, November 3, 2005

رمضانی که رفت



ماه رمضون تموم شد . امسال تعداد آدمهایی که جاهای عمومی سیگار میکشیدند خیلی بیشتر از گذشته بود . به علاوه سرویس های رایگان غذا خیلی هم بیکار نبودند و کمابیش در خیابان های تهران دیده می شدند . همون جور که قبلا گفتم اصلا با اینکه عده ای بی خودی گشنگی بکشن موافق نیستم . اگه کسی نمی خواد روزه بگیره به خودش مربوطه . اما اینکه خیابونها دیگه حال و هوای سالهای قبل رو نداشتند یه جورایی تو ذوق میزد .