Monday, September 10, 2007

ایستاده ام


ایستاده ام
تمام قد
با باری گران بر شانه
و خنجری در پشت
و آهی سرد

ایستاده ام
تمام قد
با تجربه ای گرانسنگ
و چشم اندوخته به افق های دور
در آرزوی آرامش

ایستاده ام
تا سفری آغاز کنم
مقصدم شاید الدورادو باشد
شاید پرادایز
کوه قاف
نیستان
خواهم یافت
ناکجا آبادم را

ایستاده ام
تا دیگران ببینند هنوز ایستاده ام
تا یادم بماند که ایستاده ام

ایستاده ام
...

3 ایده از دیگران:

Anonymous said...

nemidooni cheghad haal dad in haj hossein. damat garm o sarat khosh bad.

Anonymous said...

سلام. من معمولا وبلاگتون رو می خونم . شعر زیبایی بود .

Anonymous said...

نشسته ام در دانشگاه
صاحبخانه میگوید
سرما خوردگی از سرما نیست

نشسته ام در دانشگاه
و بیرون این باران مدام
یک ریز میاید

نشسته ام در دانشگاه
صاحبخانه میگوید
اتاقت مثل حمام است
و من خسته و بیحال

نشسته ام در دانشگاه
صاحبخانه میگوید
سرماخوردگی از باکتری ست
و این خود بحث دیگری ست

نشسته ام در دانشگاه
و خسته و بیحال میاندیشم
آیا من هم روزی شکار باکتری ها خواهم شد؟!

گوتنبرگ، سپتامبر 2007