Saturday, January 26, 2008

ما را چه میشود

یک ربع به یک به وقت تهران. صدای خر خر پدر از اتاق به گوش میرسد. لبخند از صورت برادر کوچکم پاک نشده است چرا که هنوز برف میبارد و مدارس تعطیل شده اند. مادرم تهران قدیم میخواند جلد دوم. من هم منتظر ایمیل. به شمارش جیمیل 14 میل رد و بدل شده است و من در انتظار شماره 15 هستم. پاسخی بر پاسخهام بر پاسخهایش. سوالی درکار نیست. اگر هست استفهام انکاری است. برادر بزرگم زودتر خوابید تا برای چال کردن چس موش با3 ستاره ای که بر دوش دارد قبراق باشد. هنوز صدای خر خر می آید. حتما برف می آید. بیش از این نمیتوانم منتظر بمانم. فردا نیز روز خداست هرچند که تا حدی تعطیل است. ساعت 5 دقیقه به یک است. مادرم تهران قدیم جلد 2 می خواند.


Powered by ScribeFire.

0 ایده از دیگران: