صلاه لطیف
لطیفی به منزل بود. زمانی به گفت صرف شد. چنان شیرین که وقت از دست برفت. طلب قضای حاجت و تجدید طهارت کرد. بازنمودم. لختی گذشت. سوی قبله پرسید. نشان دادم. به فکر شد. قامت بست نه بدان سو که فرموده بودم، قدری به کنج تمایل کرد. سلام که داد پرسیدم این چه حالت بود. گفت که قضای حاجت به همان سو کرده بودم و گذشته را تغیر ممکن نیست. لیکن حال را بتوان به مراد برآورد. نصیحتش به گوش گرفتم که غم مافات را نشاید خوردن لیک فرمودم که اشتباه را دو کردی، قضای حاجت سوی قبله و صلاه به دیگر سو.
اضافات افاضات: بر روح پر فتوح مادر اون سوئدی که موال رو اینجوری تو خونه ما کار گدشته، جمیعا صلوات بفرستید.