Monday, November 12, 2007

دیالوگ

نصرالله خان برد آب توبه سرش بریزه. بزرگتر ندیده به خودش. غریبه باس براش بزرگی کنه.

خبط کردن. اون دختر رو باید برد حموم جهودها بلکم بختش وا شه، یه عقل گردی شب زفاف دختر ناباکره بغل خواب کنه.
گیس بریده ی میون ابرو ندار رو آخه چه به توبه.

خوفت از خدا نمیاد پشت سر بنده اش لیچار بار میکنی.

پاچه ورمالیده رسوای هفت محله است. غیبت نداره. هر لندهوری که خانوم خانوما بهش پشت میکنه سرش رو تو دومن خاله شلیته گلی میذاره.

0 ایده از دیگران: