Wednesday, September 28, 2011

حکایت آن مردم که موش شدند

می پرسم شما بی بی سی میگیرین یا پارازیت داره؟
میگه والله چند روز پیش اومدن کلی از ماهواره های دور و بر ما رو بردن.
می پرسم کاماندوها پس به شما هم رسیدن.
میگه من که نبودم ولی انگار کاماندو نبودن، دزد بودن. چون انگار کاماندوها با قیچی آهن بر میزنن همه چی رو خراب مبکنن اما اینها چیزی رو خراب نکردن.

گویند که دورانها سالی بشود آخر
کو باز نشاید گفت دزد از عسس و قاضی

بر مال چو دست افکند غارتگر و داروغه
هین مردم شهر من بر صدمت کم راضی

میگم مدیریت امام زمان دیگه ، نتیجه کار دزدها و پلیسها یکیه.
میگه کفر نگو پسر (منظورش اینه که دیوار موش داره موشم گوش داره).

زاهد به تنش باشد آن خرقه سالوسی
چون جهد به کاری برد، نمامی و جاسوسی

چون پرده دری کرده است صنعت به زمان خود
وحشت زده این مردم در خوابی و کابوسی

و این حکایت آن مردمی است که موش شده اند.

0 ایده از دیگران: