Wednesday, November 24, 2004

ما و سرما

تحمل سیلی باد امروز برام کمی سخت بود هر چند که درست حسابی خودمو پوشونده بودم وقتی خونه رسیدم گوشام کاملاسرخ شده بود . لباسهامو عوض کردم و رفتم دستو صورتمو بشورم تو آینه کسی بود که توی هوای سرد تی شرت پوشیده بود بهش خندیدم . گفت نخند من همینم تازه زمستونها سالاد خیار گوجه هم می خورم تا وسطهای بهارم پرتقال گیرم میاد ... همین جور داشت می گفت تارسید به : تو عمرم کرسی هم ندیدم چه برسه به اینکه زیرش خوابیده باشم . گفتم دست شستنم تموم شد . با خودم فکر کردم چه آدم هایی پیدا میشن انگار از زندگیشون هیچ لذتی نمی برن

0 ایده از دیگران: