من در برابر من
یه چند وقتیه با خودم مشکل دارم یعنی با اصول خودم مشکل دارم . ساعتها میشه میشینم در مورد موضوعاتی فکر می کنم که کمی قبل تر برام کاملا حل شده بودن و هیچ کاری به کارم نداشتن اما حالا دست از سرم برنمیدارن وسط کتاب خوندن میان سراغم و وقتی به خودم میام حس می کنم حال و حوصله کتاب خوندن هم ندارم . با خودم نمیتونم کنار بیام . نمیدونم این اصول از کجا اومدن اما وجود دارن به نظرم میرسه اشکال دارن اما برای تغییر دادشون یا اصلاح کردشون راهی ندارم یعنی بدون این مبانی دیگه من ، من نیستم یکی دیگه میشم حالا نمی دونم این من جدید از قبلی بهتره یا نه
وقتی در مورد اصول فکر می کنم هیچ چیزی بد یا خوب نیست چرا که خوب و بد باید بر اساس یه معیار سنجیده بشه در حالی که خود معیارها رو دارم زیر سوال می برم پس همه چیز با همه چیز هم ارزشه . این باعث گیج شدنم میشه
سعی کردم با بعضی ها که قبولشون دارم حرف بزنم تا حدودی هم موفق شدم اما همه چیز رو نمی تونم بگم شاید اساسی ترین جاها رو نمی تونم بگم خب به نتیجه ای هم که مد نظرمه نمی رسم و این اذیتم می کنه
نمی دونم واقعا نمی دونم
0 ایده از دیگران:
Post a Comment