بازی شب یلدا
من هم توسط محسن به بازی "5 تا نشنیده بگو - 5 نفر بازی بده" دعوت شدم. در صورت لزوم توضیحات مربوطه رو مطالعه بفرمایید.
1- تا حالا که 23 سال از عمرم گذشته سیبیل هامو نزدم و فعلا هم قصد زدنش رو ندارم و با کسی هم اونقدر شوخی ندارم که همچین کاری بتونه بکنه
2- علاقه خاصی به طراحی امضا و لوگو دارم. معمولا وقتی جدول حل میکنم در حاشیه روزنامه کلی خط میکشم.امضام نیمرخ یه مرد سیبیلو است. (به بند 1 مراجعه شود).
3- مدت هفت ساله هر شب یک صفحه قرآن می خونم اخیرا هم انجیل رو شروع کردم حداقل برای تقویت زبان انگلیسی.
4- بچه که بودم فکر میکردم اگه بازی های کمودور 64 رو تموم کنم از تو دستگاه پول میاد بیرون.
5- بعضی وقتها دوبیتی میگم و غیر از یه غزل 8 بیتی که روز مادر تقدیم به خانم والده کردم بیشتر از سه تا قافیه تو شعرهام به کار نبردم.
دعوت نامه فرستادن اول ها ساده تر بود اما انگار داره سخت تر و سخت تر میشه . عزیزان ذیل رو دعوت به بازی میکنم.
1- شنیاکی 2- یه مرد امیدوار 3- قلب آبی 4- روزهای بی خاطره 5- دیزی راکر
3 ایده از دیگران:
آقا قبول نیست! من می خواستم توپو بندازم تو زمین تو!
من بچه که بودم فکر میکردم اگه بخوام به خانم خامنه ای مجری برنامه کودک که نقاشی ها رو نشون میداد نقاشی بفرستم باید از شیارهای پشت تی وی هلش بدم اون تو!!!!!!
خیلی بازی سختیه...مثل اعتراف برای پدر روحانیها میمونه...خب ... اول اینکه بچه که بودم دلم میخواست برم تلویزیون مجری برنامه کودکو ماچش بکنم! همیشه دلم میخواست برم میون مشکلات بزرگ مردم تو خیابون و اونا رو با درایت خودم حل کنم( یه چیزی تو مایهةای هوخشتره!) . دیگه اینکه دوست دارم رییس جمهور بشم و یه ایرانی بسازم صد ستون صد پنجره...همیشه از روز از دست دادن عزیزانم وحشت دارم و نیمی از انرژی مثبت من برای حل این موضوع برای خودم بکار رفته...آخرشم اینه که یه جورایی دلم روشنه خدا هوامو داره...آخیش ! داشتم میمردم برای این 5 تا. با اجازتون اینا رو برای یه دوست دیگهای هم که اینو از من خواسته مینویسم. کپی رایت که نداره هان؟... ممنون از لطفتون برای دعوت کردن من. روزهای خوبی داشته باشین.
Post a Comment