Saturday, December 23, 2006

مشکلات سواحل سانفرانسیسکو

بچه هایی که سال اول دبیرستان شاگردم بودند الان پیش دانشگاهی هستن و مشغول کنکور. یاهو 360 و ارکات که عکساشون رو نگاه میکنم، الله اکبر!! هر کدوم مردی شدن به چه عظمت. خلاصه با بعضی هاشون ارتباط چتی دارم. درد دل میکنن از غصه هاشون میگن، من هم گوش میکنم و تلاش میکنم که در حد خودم بهشون کمک فکری بدم. الان بیشتر یه دوست محسوب میشم تا آقا معلم. باهاشون راحت برخورد میکنم تا حرفاشون راحت بزنن.
چند وقت پیش یکیشون سر صحبت رو باز کرد. می نالید که نمی تونم درس بخونم هیچ کس حرف منو نمیفهمه و از این حرفها. خلاصه مطلب اینکه عاشق یک دختری شده یک سال از خودش کوچیکتر و جمله معروفه این با بقیه فرق داره. القصه تمام داستان رو با زیر و بمش برام تعریف کرد و از اونجایی که احساس کردم که دختر خانومه دچار ثبات رفتاری نیست پیشنهاد کردم که به یک روانپزشک مراجعه کنن.
جالب اینجا بود که میگفت طرف مربوطه مدتی عادت ماهانه اش نا منظم شده بوده و کلی بدبختی کشیده تا از اون دوران به سلامت گذر کردند. آقا قبل از اینکه ویزای رسمی آمریکا رو داشته باشه نه تنها سانفرانسیسکو رفته بلکه کلی از مشکلات زیست محیطی سانفرانسیسکو رو هم حل کرده ...

سه چهار تا نتیجه برای این داستان راجع به تلویزیون ، "یه نظر حلاله" و شکاف بین ارزشهایی که تو جامعه تبلیغ میشه با حقیقتی که وجود داره و ... نوشته بودم که پاکشون کردم.
نتیجه گیری به عهده خودتان.

0 ایده از دیگران: