Friday, March 31, 2006

اصلاح

پنج شنبه صبح ساعت هشت تلفن منزل شروع کرد به زنگ زدن. می دانستم که مخاطب این تماس من هستم. با اولین زنگ گوشی را برداشتم تا دیگران از خواب بلند نشوند. سید بود. بعد از سلام و احوالپرسی کوتاه گفت الان ساعت هشته، ولی من فکر کردم ساعت هفته، ساعت نه میام سر قرار همیشگی. هرچند که توالی این عبارات خنده دار به نظر میرسید اما 45 دقیقه خوابیدن برای من که شب قبل تا ساعت 3خوابم نبرده بود، نعمتی بود.

طبق عادت همیشگی مسیر شرکت را پیاده گز کردیم حین پیاده روی راجع به داستان شب قبل، گفتم که چگونه خواب نازنین شهید شد و طبق عادت همیشگی بحث از بررسی یک مثال خاص تبدیل به تحلیل شرایط کلی جامعه شد. سید اعتقاد داشت که هر آنچه نارسایی در جامعه دیده میشود ناشی از عدم توجه ما یا پدران ما در جهت اصلاح آن است. بحث به نظر مختومه میرسید چرا که در این باب اختلاف نظر چندانی احساس نمی کردم. تا ساعت ساعت 2:30  حرف هایی که را که زده بودیم چند بار مرور کردم. به نظرم درست می آمد اما ایده آل و نه اجرایی. هر کس باید با ابزارهایی که در اختیار دارد در جهت رفع نواقص تلاش کند تا جامعه ای بهتر برای خودش و دیگران حاصل شود اما گاهی هزینه این عمل اصلاحی بسیار بیشتر از آن سودی است که حاصل میشود. به نظرم این موضوع باید طرح میشد به همین دلیل به سید یادآوری کردم که خود تو زمانی که با خط تالیا مشکل داشتی جهت رفع نواقص جامعه و اصلاح فردی که برخورد مناسب با مشتری را نیاموخته بود اقدام نکردی. بحث طولانی شد و اشاره کرد که این امر بستگی شرایط هم دارد اما پافشاری میکرد که حتی اگر حرکت اصلاحی منجر به مرگ هم شود به هر حال صرف مقابل تعدی ایستادن ارزشمند است. من این حرفها را ایده ال می دانستم و او می گفت عملی است همانطور تا به حال عمل کرده ام. چون مباحث متعددی باز شده بود و بستن همه آنها مقدور نبود به این مورد چندان توجه نکردم اما به نظرم میرسید واضح است که اصلاح حاکم یک جامعه حتی اگر به مرگ مصلح منجر شود ارزشمند است اما اگر اطلاح مامور شهرداری که صبح ها دیر وقت جارو میکشد به جراحتی منجر شود عین حماقت. با تمام این اوصاف تصمیم گرفتم شب حرکت اصلاحی خودم را انجام بدهم چند تماس تلفنی که ضرری برای من نداشت.

از زمانی که تصمیم گرفتم با 137 تماس بگیرم با خودم عهد کردم که هر آنچه می توانم انجام دهم و اگر جایی جواب منفی شنیدم به خودم آفرین نگویم که بارکالله همانطور که گفتی شد و در این جامعه حرکت اصلاحی ناخن به فولاد کشیدن است. ساعت 10 با اپراتور 180 صحبت کردم و ایجاد مزاحمت را اعلام کردم زمانی که آدرس را تایپ میکرد صدای فشرده شدن کلیدها اینگونه نشان میداد که نهایتا از دو انگشت اشاره خود را استفاده میکند که بیشتر با تمرکز بر روی تایپ کردن همراه است تا آدرسی که من میگویم به هر حال یک شماره هفت رقمی برای پیگیری این مورد به من داد. ساعت 11:30 شده بود و صداها تبدیل به لرزش ساختمان شده بودند. مجددا تماس گرفتم و با اپراتور 177 مشغول صحبت شدم با اعلام شماره پیگیری فرمودند که تذکر داده اند که با صدای کمتری کارهای ساختمانی انجام شود آنچه که در باب حق استراحت کردن و ... بین من و او رد وبدل شد چندان پیچیده نبود. به هر حال حرف آخر را زد و گفت کاری نمی توان کرد ماشینهای سنگین تنها در فاصله زمانی 11 شب تا 6 صبح کار میکنند که در غیر این صورت صبح ها ترافیک سنگینی بر شهر حاکم میشود و اعلام کرد که تماس مجدد من را ثبت کرده است. هر چند که حرفها منطقی بود اما حق خوابیدن شبانه من پایمال میشد. برای اینکه وجدانم راحت باشد با 110 تماس گرفتم به محض اعلام علت تماس فرمودند با 137 تماس بگیرید. گفتم گرفته ام نتیجه ای حاصل نشده است. فرمودند از نیروی انتظانی کاری ساخته نیست چرا مجوز از شهرداری دارند. برای اینکه بعدها وجدان راحتی داشته باشم شروع به بحث کردن و بیان حق و حقوق پایمال شده و ... کردم؛ نحوه حرف زدن طرف مقابل به نحوی بود که درک کردم از بالا دستور اکید داده اند به هیچ وجه تماس تلفنی را قطع نکنید. به نحوی سعی میکرد اعلام کند کاری نمی تواند بکند و من کماکان بیانیه صادر میکردم. با اتمام بیانات من تماس قطع شد. مجدد با 137 تماس گرفتم و از بخت خوش به اپراتور 177 وصل شدم. با صدور بیاناتی دیگر حرف آخرم را زدم که من از این وضعیت ناراحت هستم از چه کسی به کجا باید شکایت کنم پس از کمی گفت و شنود نتیجه بر این شد که باید از شهرداری منطقه شکایت کنم.  متوجه نشدم که به شهرداری باید شکایت ببرم یا از شهرداری از طریق مراجع قضایی شکایت کنم.)

این ساختمان  ساخته خواهد شد و حق بنده و دیگر همسایه ها پایمال میشود. علت آن است که پذیرفته ایم با هم زندگی کنیم و در زندگی جمعی بخشی از راحتی های خود را از دست خواهیم داد تا از منافع با هم زندگی مردن بهره مند شویم اما خواب شیرین من دو شب است که شهید میشود و این امر نه تنها برای من ضرر دارد بلکه برای جامعه ای که در آن زندگی می کنم نیز تبعاتی به همراه خواهد اشت. همه با هم زندگی می کنیم هر قدر از کنار هم بودن منافع بیشتری ببریم لطمات با هم بودن کمتر به چشم می آید اما اگر عمده افراد جامعه احساس کردند که لطمات بیشتر از منافع است شرکت کنندگان در لاتاری گرین کارت جامعه رویایی آمریکا همه خواهند بود. همه.

1 ایده از دیگران:

Anonymous said...

زندگي جمعي آنقدر خوب بوده که اين سر و صداي شبانه به چشم بيايدو ما فکر کنيم به اينکه چرا بايد وجود داشته باشد.شايد اگر حالا زندگي جمعي نداشتيم و سر و صدايي نبود فکر مي کرديم که چرا نيست؟ از بس که دردسر بود. اين سر و صداي شبانه براي من هم سوالي بود و فکر مي کنم يک جوري حل شود.
در مورد زنگ زدن به 110 و...:يک بار يک دزد روبروي خانه ي ما در ساعت 2 شب مي خواست يک خودرو پژو را بدزدد که من سر و صدا کردم و رفت . به 110 زنگ زدم و حدود 20 دقيقه بعد يک گشت آمد. روز بعد زنگ زدند و پرسيدند« که شما بوديد؟«تا مطمئن شوند که سر کار نبوده اند و دزده هم از محله ي ما به سلامت رفت و شبهاي بعد چه کرده بود؟ خدا ميداند.