مادر
امروز "مادر" رو برای دفعه چندم کامل دیدم . راستش یه خرده هم گریه کردم ، حس خاصی داشتم که با فیلم کاملا جور بود .
خیلی اون پلان رو دوست دارم که غلامرضا ( اکبر عبدی ) چادر مادر ( رقیه چهره آزاد ) رو می بوسه .
خدا بیامرزه علی حاتمی رو .
امروز "مادر" رو برای دفعه چندم کامل دیدم . راستش یه خرده هم گریه کردم ، حس خاصی داشتم که با فیلم کاملا جور بود .
خیلی اون پلان رو دوست دارم که غلامرضا ( اکبر عبدی ) چادر مادر ( رقیه چهره آزاد ) رو می بوسه .
خدا بیامرزه علی حاتمی رو .
این بازی که این بنده خدا لینک داده بود . حسابی مشغولم کرد . 14 مرحله رو رد کردم و امتیازم 2128 شد . بازی ذهنی درسته حال میده اما نه اینکه کل فسفر مغز به فنا بره . ( یاد بازی معروف آتاری و کومودور River Ride افتادم . همون هواپیما که رو رودخونه حرکت می کرد و هیچ کس به ته اون بازی نرسید .) به هر حال به کلی عزیزان توصیه می شود حتما مقداری فسفر اکسید کنند که خطوط روی مخشان بیشتر شود .
بارها شنیدم که ما ایرانی ها مردان روزهای سخت هستیم . یعنی هر چی شرایط سخت تر باشه ما بیشتر استعدادهای خودمون رو نشون میدیم . به نظرم این فقط برای ما صادق نیست چرا که بسیاری از پیشرفتهای علمی و اختراعات و اکتشافات بشر ناشی از شرایط پیچیده و بحرانی جنگ جهانی بوده . از طرف دیگه به نظر میرسه تو جوامع مختلف هرقدر فشارها روحی و فکری کمتر باشه احتمال اینکه افراد اون جامعه موفقتر عمل کنن بیشتر میشه . این دو عامل که متعارض هستن بعضا نتیجه یکسان میدن که پارادوکس جالبیه .
از اونجایی که هزینه حمامی که می خواستم استفاده کنم بالا بود برای پیدا کردن مواد جایگزین فاز مطالعاتی رو کلا از اول شروع کردم . حاصل این مطالعات پیدا کردن 15 تا مقاله جدید بود که 9 تا شو تونستم بگیرم ( تربیت مدرس تنها دانشگاهیه که کماکان به سایت های گردن کلفت علمی دسترسی مقالات Full-Text داره . درنتیجه رفتیم اونجا و برای 1 ساعت اینترنت 800 تومن دادیم اما عوضش مقاله هایی با قیمت 20 تا 40 دلار گیر اوردیم که خیلی می ارزید ) کلی مطلب جدید تو زمینه ای که فکر می کردم عمده مطالبش رو بلدم به دست آوردم که باید بشینم بخونم .
شرایط سخت ممکنه منجر به نتایج مطلوب تر بشه . این هم برای خودش پارادوکسیه .
به نظرم فیلتر کردن فی نفسه چیز بدی نیست . من یه دادش دارم 12 سال داره تازه با اینترنت داره آشنا میشه همین که سایت های دری وری نمی تونه بره خیلی خوبه ( تو آمریکا هم پدر مادر ها می تونن فیلتر بذارن بچه ها سایتهای نامربوط نرن ) . اما فیلتر کردن کیلویی و همه رو از دم تیغ گذروندن اشتباهه . همه رو گوسفند فرض کردن و همه رو با یه چوب روندن اشتباهه .
نفهمیدم سایت netstatbasic.net رو برای چی بستن . و خیلی سایتهای دیگه که همین جوری کرکره ها رو کشیدن پایین .
داشتم رو پروژه کار می کردم تو گوگل سرچ کردم high tungsten elecroplating bath یعنی حمام پوشش دهی غنی از تنگستن ، پیغام اومد طبق قوانین جمهوری اسلامی نمی تونم این رو سرچ کنم . عصبانی نشدم . فحش هم ندادم . سریع notepad رو باز کردم شروع کردم به نوشتن همین که الان دارم می نویسم .
وبلاگ برای تخلیه روانی بد نیست . برای همینه بعضی ها تو وبلاگ حرفهایی رو می نویسن که خجالت می کشن به زبون بیارن .
نوشته قبلی رو که پابلیش کردم یه سر به شنیاکی زدم دیدم درددلهای منو و خیلی های دیگه رو نوشته . این هم لینکش .
دیروز سر خردمند منتظر بودم محمدرضا بیاد تا بریم استخر . یکی از بچه های دانشکده رو دیدم پشت یه پراید که یک خانم را پیاده کرد و پول گرفت . رو مو برگردوندم تا منو نبینه و احتمالا خجالت نکشه . با خودم فکر میکردم اگه متوجه من بشه ممکنه ناراحت بشه اما حالا که خوب فکر می کنم می بینم این رفتار من بیشتر اون فرد رو شرمنده کرد چون به خاطر اینکه داره کار می کنه ( حالا هر کاری ) شخصیتش رو ندید گرفتم .
خاله که از آمریکا اومده بود می گفت مشکله شما اینه کار نمی کنید . میگفت اگه کسی اونجا نیاز به پول داشته باشه خیلی راحت کار میکنه این کار می تونه پخش کردن روزنامه باشه یا هر کار دیگه و اگه برنامه ای باشه که دعوتش کنن خیلی راحت میگه من امروز باید روزنامه پخش کنم . نمی تونم بیام .
ما هزار بار شنیدیم "کار عار نیست " 10 میلیون دفعه گفتن پیغمبر دست یه کارگر رو بوسید اما اینها فرهنگ نشده .حداقل برای من جا نیافتاده که شخصیت یه آدم با مسافرکشی کم نمیشه .
چقدر باید تلاش کنیم تا برای منه نوعی این فرهنگ شکل بگیره که باید کار کرد ؟
من خودم پارسال عربستان رانی دونه ای 2 ریال خوردم که به پول خودمون 500 تومن میشه . تو کیش رانی دونه ای 400 تومنه . تهران نوشابه خانواده 500 تومن اما کیش 800-1000 تومن . انقدر وضع اقتصادیمون خرابه که باید خدمون رو با بورکینافاسو و بیافرا و امثالهم مقایسه کنیم . آقایونی که چشم انداز 20 ساله نوشتین تا ام القرا منطقه ( این واژه رو از خان داداش اخذ کردم ) بشین ، یه خرده به دور و برتون نگاه کنین ببینین دنیا دسته کیه . ببینید شکلات Ritter Sport تو کیش 900 تومنه و تهران حدودا 1500 .آخه روی یه شکلات چند نفر باید بخورن ؟ راه درآمد همه شده دلالی . تولید هم بریز دور . ( الان حسش نیست به گلد کوئست گیر بدم وگرنه می دادم ) .
امروز رفتم ناصر خسرو دنبال تنگستنات سدیم چون قیمتی که گرفته بودم خیلی زیاد بود . عجب جای خفنی بود . ناصر خسرو روحت شاد فکر کنم اگه زنده بودی بی خیال سفر میشدی . هر روز میامدی تو همین خیابون که به نامته و از عجایب و غرایب یومیه محدثه ، نکت ثمین اکتساب می نمودی . به هر حال تنگستات سدیم فیمت رندش 20-25 هزار تومن ( کیلویی ) و یه مغازه هم 14 هزار تومن می داد که یه جورایی مشکل حل میشه .اما سولفات نیکل آزمایشگاهی کیلویی 95هزار تومن و صنعتی کیاویی 5-10 هزار تومنه . مشکلی که استفاده کردن از نمک صنعتی داره اینه که ممکنه حمامت
جواب نده به علاوه اگه بخوای مقاله خارجی بدی نمی تونی بگی نمکی که از ناصر خسرو خریدم اما برای مقالات داخلی که همه می دونن اینجا چه خبره مشکلی نیست . آخرین مشکل قیمت بالای سیترات آمونیوم ، همه کیلویی 90 هزار تومن می گفتن و یه جا کیلویی 40 هزار تومن . تو فکرم اگه بتونم از یه حمام دیگه استفاده بکنم که سیترات آمونیوم نخواد .
اما عجب بازار بی حساب کتابیه هر کی هر چیزی رو هر قیمتی که می خواد میگه وبه هیچ جا هم بر نمی خوره .
هوا خیلی گرم شده به نظرم هوای کیش قابل تحملتر از اینجا بود . توی این هوای گرم کولر گازی خیلی حال میده . از وقتی خونه دو تا کولر گازی به خودش دیده ، در خونه به حدفاصل بهشت و جهنم تبدیل شده . { بیلو کلنگ و تیشه - کولر آبی نمیشه ، جیغ و درخت و شیشه - کولر گازی همیشه }
پارسال این موقعها کاراموزی می رفتم . اون موقع وبلاگ نمی نوشتم اما اگه از اون موقع شروع می کردم حرفهای روزنویس مهمی داشتم . در کارخونه مذکور ریخته گری می فرمودند عمدتا چدن و دمای ذوب ریزی تقریبا 1310 درجه سلسیوس بود . وقتی فکر می کنم آدمهایی برای ماهی 100 هزار تومن هر روز کنار پاتیل ذوب مشغول به کار بدنی سخت هستن حالم گرفته میشه . واقعا تو حق کارگر ایرانی اجحاف میشه و یه جور استثمار واضح تو اینچور محیطها به چشم میخوره .
شاید برای هیچ کس مهم نباشه تنگستات سدیم کیلویی صد هزار تومنه ( اگه گیر بیاد ) اما این باعث شد کل پروژه من بره رو هوا . یعنی هر چی زور زدم کشک و پشم . دو ماه کار من کیلویی چنده ؟
از کیش بر گشتم . سه روز خوب بدون اینترنت و روزنامه . سه روز عالی بدون فن آوری اطلاعات و اطلاعات . اگه بخوام همه چیز رو بنویسم خیلی زیاد میشه اما سعی می کنم به درد بخورهاشو ثبت شه .
1- بعد از اتفاقی که تو استادیوم آزادی افتاد با یکی از بچه ها دانشکده چت می کردم که بهش گفتم بی خیال شو !! راجع به این قضیه حرف نزنیم .داره اعصابم خرد میشه . بعد که راجع به مشکل پیش اومده برای خودم تو استادیوم آزادی نوشتم لینکش رو براش فرستادم اینجوری تبدیل شد به تنها کسی از بچه های دانشکده که می دونست من اینجا مطلب می نویسم . این بنده خدا جلوی خودم به سه تا دیگه از بچه های دانشکده گفت که آدرس وبلاگ من چیه . من هیچ عکس العملی نشون ندادم چون نمی دونستم عکس العمل صحیح چیه . وقتی با اسم مستعار می نویسی معنیش اینه که نمی خوای هویت واقعیت مشخص باشه . یعنی می خوای اگه چیز به درد بخوری می نویسی بقیه بخونن نه اینکه چون شخصیت حقیقیت رو میشناسن . فکر نکنم اون سه نفر خیلی حس و حال وبلاگ خوندن داشته باشن اما این موضوع باعث شد یه خرده درباره مستعار نویسی بیشتر فکر کنم بعدها یه مطلب مفصل راجع به این قضیه باید بنویسم .
2- استحاله مفاهیم چیز جالبیه . استحاله رو سری ، استحاله حجاب و ... . به من ربطی نداره کی چه جوری می خواد لباس بپوشه . اما کمتر از 10 نفر دیدم که حجاب به اون مفهومی که به نظر من حجاب محسوب میشه داشته باشن . فکر میکنم قبل از انقلاب هر جا می رفتم بیشتر از این تعداد به چشم می خورد . استحاله مفاهیم مطرح شده در زمان انقلاب هم چیز جالبیه .
3- باید یه زمان بذارم راجع به اینکه چرا خیلی وقتها به تونایی های دیگر آدمها توجه نمی کنم و فکر می کنم از همه بهترم و همه کارها رو باید خودم انجام بدم فکر کنم . انگار زیادی رو طبله " منم منم " می کوبم اونقدر که گوش بقیه درد میگیره .
1- اگه کسی بخواد هم مسلمون باشه و هم تو ایران زندگی کنه خسر الدنیا و الاخره میشه .
مثلا تو بحث شیرین اقتصاد هم باید به دولت مالیات داد هم باید خمس ( بعضا زکات ) پرداخت کرد ، اگه احتمالا از موافقین پر و پا قرص نظام بپرسید بابا این چه وضعیه ؟!! احتمالا متذکر میشه که حضرت علی (ع) برای اسب هم اضافه بر سازمان مالیات تعیین کرد و این مالیات که دولت میگیره عین همون اسب میمونه شایدهم ( مالیات بگیرها عین اسب حضرت علی هستن یا اسب حضرت علی سوار مالیات بده ها شده یا یه چیزی تو همین مایه ها ) .
2- یارو دعا کرد ننه اش بمیره ، باباش یه زن جوون بگیره ، با زن باباش بریزن رو هم ، باباش رو بپیچونن -- از قضا باباش مرد ، ننه اش یه شوهر نخراشیده کرد ، شوهر ننه اش تو برنامه هفتگیش یه حالی هم به یارو قصه ما میداد .
3- بند 1 و 2 به بی ارتباط هستن مگر اینکه تنتون بخاره
4- بی تربیت اون اسب حضرت عباس بود که اصلا ربطی به اسبهای مالیاتی دوران حضرت علی نداشت
5- اسب حیوان نجیبی است . پدرم با پرداخت مالیات کمک به سازندگی کشور می کند. گلد کوئست معاف از مالیات میباشد .
6- اون یارو بند 2 هم به شیوه خودش مالیات میده .
7- با کلمات مقابل یک جمله بسازید : مالیات - ملت - ملیت- مال مردم -
8- از ماخولیا چندان گفتم که سعدی علیه الرحمه کف کرد و بیت زیر رو سرود
چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید
گفتا ز که نالیم از ماست که بر ماست
9- کف گیر ته دیگ خورده
10- شیپیش ته جیبم سه قاپ میندازه
11- آه نداریم با ناله سودا کنیم
12- با سیلی صورتمون رو سرخ نگه می داریم
13- یه سال بخور نون و تره
14- هر کی می خوره اشکنه گوزش خیارو میشنکه ( ادبیات فولکوره ، جون هر چی مرده گیر ندین )
قبلتر از این متوجه شده بودم که نسبت به بازی های اکشن شلوغ پلوغ مثل quake arena 3 - undying - painkiller ... حساسیت دارم و دچار سردرد میشم ولی این Silent Hill 4 با وجود اینکه اصلا مشابه اونها نیست اما سردرد بیشتری به همراه داره . جوری که جمعه 2 ساعت بازی کردم بعدش 4 ساعت خوابیدم .
بازی ها هر چقدر هم با حال باشن ارزش سردرد رو ندارن .
من بالنسبه احساساتی هستم ( بچه که بودم خیلی برای اوشین و خیلی فیلمها و سریالهای دیگه گریه می کردم) اما گذر ایام یادم داده چه جوری باید از بروز خارجی احساسات جلوگیری کنم اما وقتی این نوشته ها (1 2 3 4 5 ) رو خوندم حسابی قیافه ام به هم ریخت جوری که اگه الان کسی بیاد تو اتاقم باید بپرسه چیزی شده؟
احتمالا چند روز پشت سر هم به اینجا سر میزنم تا یه خبر خوب بشنوم .
چه جوری میشه برای کسی که اصلا نمیشناسمش ناراحت و نگران باشم .
این دو روزه عجب فیلم بازاری بود . پنج شنبه " ماهی ها عاشق می شوند " و " چه رویاهایی می آیند " رو دیدم . دیروز هم " سرزمین محکومین " و " dirty Rotten Scoundrels " و آخرهای فیلم کانال یک به اسم " پدر برزگ" بعدش هم " تغییر چهره - face off " و " کشتن مرغ مینا " آخر شب هم " دلیجان آتش " که مدتها می خواستم ببینم اما گیرم نیومده بود .
خوره فیلم بودن هم مصائب شیرینی داره .
" ماهی ها عاشق می شوند " رو سینما عصر جدید رفتم دیدم . به نظرم تیتراژ فیلم خیلی خوب بود . تیتراژ تو سینمای ما تقریبا گم شده ( حالا نیست همه چیز سر جای خودشه ! ) غیر از چند تا فیلم تیتراژ هیچ کدوم از فیلمهای سالهای اخیر رو یادم نمیاد - روبان قرمز و قارچ سمی دقیقا یادمه -
واقعا بعضی از تیتراژها قد خود فیلم ارزش دارن مثلا Fihgt Club واقعا عالی بود .
یه استاد داریم از 23 نمره میده و به ازای هر تاخیر بیست و پنج صدم و هر غیبت نیم نمره کم می کنه . چون کلاسش 8 تا 10 چهارشنبه بود مطابق معمول تمام کلاسها رو غیر از دو تا با تاخیر رفتم . جلسه آخر هم غیبت کردم یعنی از اون سه نمره اضافه کلا محروم بودم . امروز لیست نمرات رد کرد . دیدم 15 شدم و بالاترین نمره کلاس 17 شده بود . نمره ام میتونست 18 بشه اما نشد .
خیلی وقتها به گذشته نگاه می کنیم می بینیم خیلی از فرصتها رو راحت از دست دادیم . اما معتقدم اینجور نگاه کردن به گذشته غلطه چون فقط به یک هدف خاص نگاه میشه بقیه چیزهای کسب شده مورد توجه قرار نمی گیره . در مورد تاخیرهای روز چهارشنبه یه علت مهم وجود داره و اون هم بیدار موندن برای دیدن لیگ قهرمانان اروپاست . من لذت دیدن فوتبالها رو کسب کردم که تو این نگاه می تونستم 18 بشم اما 15 شدم به حساب نمیاد .
اینکه آدم بتونه تمام چیزهایی که تو عمرش به دست آورده و تمام چیزهایی رو که از دست داده بررسی کنه غیرممکنه . باید از گذشته عبرت گرفت اما حسرت فرصتهای از دست رفته رو خوردن به کاری نمیاد به علاوه فرصتهای از دست رفته باید با چیزهای به دست آمده همزمان در نظر گرفته بشن.
نوشته روبورند :
بند یک.
در مورد اینکه بشود آدم بگوید این کار رو بکن و اینکار رو بکن تا خوانندهات بیشتر شود. چه فایده دارد؟ میدانی تا آدم دنبال چیزی نباشد به دست آوردنش ارزشی برایش ندارد. فرض کن شما تو خیابون یک میکروسکوپ الکترونیکی 3 تنی پیدا بکنی... به جز نگاه کردن به پوست پیاز چه فایدهی دیگری برای شما دارد؟ آیا شما علم استفاده از اون رو داری؟ مگر اینکه پزشک باشی محقق باشی و سالها کار بکنی تا بالاخره بتونی پشت اون میکروسکوپ بشینی و ازش استفاده در جهت دانشت بکنی...بنده یک زمانی که اوایل وبلاگنویسی بودم یک راهنمای طنز در عین حال جدی برای اینکار نوشتم :"راهنمای گرفتن لینک بدون درد و خونریزی" لینک:
http://www.roborend.com/archives/2004/09/000193_tutor_of_linking_without_war.php
الان هم وقتی دوستی ازم لینک بخواد و تمایل نداشته باشم محترمانه دعوتش میکنم تا اون صفحه رو بخونه.این یک مورد استثناء است. مثل اون کتابی که چند روز پیش جایی دیدم که یک کارمند متروی ژاپن در مورد تکنیکهای پیداکردن صندلی در مترو نوشته و عجیب ازش استقبال شده.خب. ببینید اینها توضیح تکنیک است. یعنی من میتوانم بنویسم که یک وبلاگ دوماهه چه کار بکند تا از وبلاگهای 6 ماهه لینک بگیرد ولی نمیتوانم بگویم چه کار بکند که علمش مورد توجه مردم قرار بگیرد.مفهومه؟ منظورم این است که تکنیک همیشه قابل آموزش است ولی جوهره چی؟ ما الان در دنیای کیفیت زندگی میکنیم. یعنی مردم به دنبال کیفیت هرچیزی هستند. (البته مردم اینجا منظورم مخاطب دیجیتالی است. بر سر در یک وبلاگی به خط زر نوشته:مردم دو نوعند آنها که صفر و یک را میفهمند و آنها که نمیفهمند J اینجا منظورم اون صفر ویکی ها هستند.) خلاصه اینکه پیدا کردن پارامتر "خوب بودن" سخت نیست ولی انتقالش از آدمی به آدم دیگر خیلی مشکله. میدونید مثلا شلوار پگی یا مانتوی صورتی تنگ نیست که آدم بره از مغازه بخره. اینها یک جور تجربه است که در شتاب عجیب عصر اینترنت هم بیشتر از یکسال طول میکشه که آدم بتونه به دست بیاوردش...
بند یک. بخش دو.
مشخص کردن یک معیار رو من دوست ندارم. هر وقت انسانها خواستند یک چیزی رو استاندارد بکنند گند زدهاند به همهچی! قبول میکنید؟ برای مثال در همان کتاب زهیر که در بحث قبل بهش اشاره کردم پائولو داستان استاندارد شدن ریلهای راه آهن رو تحقیق کرده... (حالا فکر میکنی من همون یکدونه کتابو خوندم نه؟) آره...فاصلهی ریل قطارها در تمام جهان یکسانه و حدود 140 و چند سانتیمتره یادم نیست دقیق ولی به هر حال رند نیست. پائولو تحقیق کرده و دیده این استاندارد که در تمام قطارهای مدرن جهان هم رعایت شده از فاصلهی چرخهای گاریهای یونانی به ارث رسیده! یعنی یک استانداردسازی کاملاً غیر علمی و فقط از روی تقلید.حالا شما فرض کنید ما هم بیاییم و برای وبلاگنویسی یک اصولی را تدوین بکنیم.مثلا:وبلاگنویس باید یک در میان پستهایش به روزنوشت و تخصصنوشت تقسیم بکند تا خوانندگان هر دو دسته را حفظ بکند (این تحقیق از آقای سلمان جزیری است که چند وقت پیش به این نتیجه رسیده بود که وبلاگهای چند ساله آنها هستند که به اون روش مطلب بنویسند.) و ... آیا ما مطمئن هستیم که این یک قانون
است؟ در زمانهای که cpuها در عرض 6ماه منقرض میشوند ما چگونه میتوانیم برای یک "سیل بزرگ" به نام حرکت وبلاگنویسی بیاییم و قانون تدوین بکنیم؟ نمیگویم نمیشود. ولی نظر شخصیام این است که صحیح نیست. حداقل این که الان زمانش نرسیده باید صبر کرد و قدم به قدم با این حرکت جلو رفت تا ماهیتش به کل شناخته شود.
بند دو:
خوشحالم که منظورم رو رسوندم. قرار نیست همه با من هم عقیده باشند.
بند سه.
نظر شما کاملاً متین. چیزی برای شما خوب است که با معیارهای شما منطبق باشد. ولی یک سئوال: آیا معیارهای شما را
خودتان تعیین میکنید؟ جواب: نخیر شما معیارها را انتخاب میکنید. از میان معیارهایی که همان اکثریت (در هر زمانی) تولید کردهاست. پس این هم به نوعی تبعیت از اکثریت است. معیارهای ذهنی شما هم بر اساس آموزههاتون (90درصد) شکل میگیره. یا براساس محیط زندگیتون یا بر اساس دین والدینتون. پس باز هم با دیگران ارتباط داره. آدمها عوض میشوند. این رو قبول دارید؟ آدمها به مرور زمان و بالارفتن دانشها و تغییر محیط و بیشتر شدن تجربه و به علل دیگر عوض میشوند. سبک زندگیشان سبک غذاخوردنشان سبک لباس پوشیدنشان سبک موزیکشان و در همه موارد آدمها عوض میشوند.اگر این تغییر در بلندمدت اتفاق بیافتد اشکالی ندارد ولی اگر کسی در کوتاه مدت دچار تغییر عظیمی بشود دو حالت دارد. یا میگویند "خودش را گم کرده" یا به عنوان یک نابغه میگذارند روی سرشان و حلوا حلوایش میکنند. ولی در هر صورتی انسانها تغییر میکنند... و چون اجتماع از انسانها حاصل میشود بنابراین با تغییر تک به تک انسانها اجتماعشان هم تغییر مییابد. یعنی یک دگردیسی تاریخی شکل میگیرد. مثالش رو هم ملموسه. فرض کنید تا دوست سال پیش مردهای ایرانی لباسهای عبا و قباداری میپوشیدند و کلاهای نوک تیز بلندی بر سر داشتند. آیا شما امروز حاضر میشوی با این لباس بروی دانشگاه؟
در حالی که شما به امیرکبیر افتخار هم میکنید ولی حاضر نیستی به خاطر شرایط اجتماعی (خوب یا بدهایی که در ذهن دیگران است) لباسی شبیه لباس امیرکبیری بپوشی که در همهی کتابهای تاریخیات ازش به نیکی یاد شده. پس عزیزم نگو که معیارهای شما با اختیار خودت تولید میشوند. انسان در هر شرایطی مجبور به یک چیزی است. اهالی فقه میگویند این طرز فکر"جبریها" است. نمیدانم. ولی زندگی کوتاهم بهم یاد داده که ما "برای" دیگرانزندگی میکنیم. در بهترین حالتش ما "با" دیگران زندگی میکنیم و در شیرینترین حالتش دیگران "برای" ما زندگی میکنند. خلاصه اینجوریا... میدانی چرا بیشتر آنلاینها (همان صفر و یکیها) اینترنت را دوست دارند و بعضا معتادشند؟ چون این اجبار به حداقلش میرسد. وجود دارد. من با فیلتر تهدید به اجبار میشوم ولی این اجبار زیاد هم سفت و سخت نیست. پس هنوز هم میتوان حداقل بهش گفت.
مخت رو خوردم ببخشید.
---------
پاسخ من :
با سلام
به نظرم میرسه چون موضوع بحث رو از اول مشخص نکردیم یه خرده پراکنده گویی شد چون اگه الان بخوام دقیقا جواب میل شما رو بدم باید نظراتم رو راجع به اینکه رشد جوامع بشری با استانداردهاشون اندازه گیری میشه بنویسم که اون موقع احتمالا عوض دیالوگ مونو لوگ میشه و اگه بخواد دیالوگ باقی بمونه یه موضوع کاملا مجزا میشه که احتمالا ربط چندانی به جایزه وبلاگ مانی نمی تونه داشته باشه . می دونم شما چفدر مشغله دارید اما می دونم نوشتن یه میل که نزدیک 500 تا واژه داره کلی وقت میگیره . با وجود اینکه از نظرات شما خوشم میاد و دوست دارم بیشتر با نوع نگاهتون آشنا بشم اما اجازه بدید اینجور بحث ای کلی و کلانگر رو به یه وقت دیگه موکول کنیم .
شما می خواهید بنا به هر دلیلی به وبلاگهایی که به نظر شما خوب هستند جایزه بدید من هم می خوام بپرسم خوب یعنی چی ؟مثال می زنم اگه یه کسی به من یه فیلم بده بگه این فیلم جایزه بهترین فیلم رو برده ، فیلم خوبیه ! ازش می پرسم جایزه بهترین فیلم کن رو برده یا جایزه اسکار رو برده . چون من به صورت حدودی می دونم معیارهای بهترین فیلم تو هر کدوم از اینها چه معنایی داره و از هر کدوم از این فیلمها باید چه انتظاری داشته باشم . هیات داوران کن یه سری معیارهایی برای خوب بودن داره اسکار یه سری دیگه .جفتشون هم خوب تلقی میشن اما خوب با کدوم نوع نگاه معیار داشتن به این معنی نیست که یه دستورالعمل نوشته بشه همه از روی اون فیلم بسازن بلکه یه سری چهارچوبهای کلی رو مشخص میکنه . در مورد جایزه وبلاگ مانی هم همین مطلب صادقه شما به چی میگین خوب . من اصلا دنبال چیزی مثل : یه درمیون نوشته هاتون فلان جور باشه تا بقیه بپسندند! نیستم و اتفاقا مخالف اینجور بخشنامه ها هستم . اما کماکان معتقدم یه عده که میگن یه چیز خوبه باید یه تعریف حداقلی از خوب بودن داشته باشن تا بقیه هم بفهمن منظور از خوب چیه .
- لینک نوشته طنزی که فرمودید error داشت در نتیجه نتونستم بخونم .
موفق باشید .
بعد از اینکه مطلب قبلی رو نوشتم به روبورند میل زدم که آقا این مطلب یه بخش مهمیش مربوط به شماست . این بنده خدا هم جواب ما رو مفصل داد ، ما هم ایضا . کمامان نامه نگاری می کنیم باشد که رستگار شویم .
-------------
پاسخ روبورند به نوشته قبلی :
با سلام.ممنون از لطفی که داشتید و وقت گذاشتید
عرض به خدمت شما. که فرمایش شما متین. معیار مهمترین بحث در هر مسابقهای است ولی وبلاگ یک کودک چهارساله است که نمیتوانیم و نه اجازه داریم خودش را با خودش معیار کنیم یا بسنجیم بنابراین دست به دامان افکارعمومی میشیوم در بعضی مباحث (که در اتفاقا در وبلاگ خود من هم یکی دوتایش پیدا میشود) آمده است که قدرت در وبلاگستان دیجیتال. فقط "لینک" است. ما به وسیلهی این مسابقه میخواهیم قدرت را در وبلاگستان بسط ببخشیم.چون این کار کاملا با نظرسنجی از افکار عمومی دارد جلو میرود و هنور به نحوهی انتخاب برترها نرسیدهایم جواب قاطعی برای شما ندارم ولی وبلاگهایی جایزه خواهند برد که "در نظر داوران یا مخاطبان مسابقه" بهتر وزیباتر جلوه بکنند. (همان اصل دموکراسی).
با وجود اینکه من خودم دموکراسی را نمیپسندم ولی راه بهتری هنوز وجود ندارد...
باز منتظر نظرات شما هستم.
Regards,
Mehdi Hakimi
--------------
پاسخ من به میل اول روبورند
با سلام
بنده متاسفانه منظور شما رو از " خودش را با خودش معیار بسنجیم " متوجه نشدم . من فکر می کنم برای هر مقایسه ای معیار لازمه . اما راجع به اینکه معیار از درون خود سیستم باید تولید بشه یا معیارها باید از بیرون برای سیتم مشخص بشن به سادگی نمی تونم جواب بدم .
شما نوشته بودید : "قدرت در وبلاگستان دیجیتال فقط لینک است." به نظرم میرسه که شما اول باید کارکرد و کابرد و حد و مرز این به اصطلاح وبلاگستان را مشخص کنید تا بعدا بشه روی نقاط ضعف و قوتش بحث کرد این واژه و مشابهاش (وبلاگشهر و ... ) اگرچه خیلی استفاده میشن اما مفهوم مشخصی که برای همه اهل زبان یکسان باشه رو به ذهن متبادر نمی کنه .
فرموده بودید : " بهتر و زیباتر جلوه بکنند " من هم می خوام حداقل بفهمم معیار بهتر بودن چیه . نظر شخصیه بدون استدلاله یا پارامترهایی وجود داره که بهشون توجه میشه .
- می خواستم اگه اجازه بدهید جواب شما و این میل خودم رو پابلیش کنم .
موفق باشید
---------
پاسخ روبورند به میل اول من :
ایده کوچک عزیز سلام.
ممنون از علاقمندی شما به بحث.
بند سه.
جواب سئوال را با سئوال نمیدهند ولی اینبار چارهای نیست. به نظر شما چرا یک وبلاگ 500 بیننده روزانه دارد؟ در حالی که ممکن است همسن و همشکل و همقد همان وبلاگ روزی 10 بازدید کننده هم نداشته باشد؟ لابد علتی دارد که یک وبلاگی به نظر عدهی بیشتری خوب است که روزانه بهش سر میزنند. نه؟ پس "ملاک" یا پارامتری برای خوب بودن به نوعی تعداد خوانندگان هستند. خوانندگان شعور دارند و میدانند وقتشان را صرف چه چیزی بکنند. (هدف مسابقه کمک به ایجاد علاقمندی نسبت به وبلاگهایی است که سکس نیستند. برای جامعه مفیدند. اندیشه بشری را ترقی میدهند ولی خواننده کمتر دارند. به این صورت که پیشنهاددهندهها نامحدودند (حداقل 100 وبلاگ نویس با روزانه جمعاً حدود30هزار مخاطب. اینها چون با تلاش خودشون به این جمعیت مخاطب دست یافتهاند. {در حالی که از ابزارهای زرد استفاده نکردهاند} بهتر میدانند که سلیقهی مخاطب عام چیست؟ بنابراین وبلاگهایی را که میتوانند در آینده اقبال بلندتری داشته باشند را معرفی میکنند. مسابقه به این وبلاگها کمک میکند که شناخته شوند... یعنی خوب بودنشان به عرصه ظهور دربیاید.) {قضیه صفحات سکس و زرد در اینترنت را با این بحث قاطی نکنیم. اینها انگل اجتماع مجازی ما هستند ولی خود اینها هم لازمند. اگر نباشند و اگر نبودند مطمئن هستم یک نقص دیگری به وجود میآمد.}
بند دو.
وبلاگستان دنیای مجازی ماست. اصولا این تعاریف با چند ماه زندگیکردن دروبلاگستان به دست میآید. یعنی چیزی نیست که بشود با کلمه توضیح داد. فرض کنید که تعریف دنیایی که شما درش زندگی میکنید یک تعریف واحد است؟ یعنی وقتی از یک بچه 5 ساله بپرسی شما کجا زندگی میکنید احتمالا میگوید در کوچه فلان. وقتی در 12 سالگی بپرسی میگوید بچهی فلان محله هستم... و همینطور برو... برسد به لیسانس اگر بپرسی شما کجا زندگی میکنی میگوید در ایران یا تهران یا خلاصه یک محدودهی بزرگتر را میبیند. در حالی که اگر از یک منجم بپرسی کجا زندگی میکنی؟ میگوید در منظومه شمسی! از کهکشان راه شیری. پس تعریف محیط زندگی کمی مشکل و متفاوت است. وقتی میگوئیم وبلاگشهر منظور گوینده همان دنیای اینترنت است ولی در ذهن گوینده قسمتی از آن مد نظر است. منظورم این است که کل این کلماتی که به دنیای دیجیتال بزرگ نسبت داده میشود در واقع تعریف یکسانی دارند ولی اندازهای متفاوت... و با مدتی در زندگی در این محیط عادی و ملموس میشوند... امیدوارم منظورم را رسانده باشم.
بند یک.
و اما قدرت؟ خب. کتاب آخر پائلوکوئیلو به نام زهیر حاوی چند فوت کوزهگری در مورد زندگی است. در اغلب صفحات به طرز شگفتانگیزی به "بانک مساعدت" اشاره شده است. این بانک مساعدت یک بانک مجازی است که مردمی که نسبتا مشهورتر هستند به جوانترها یا گمنامترها کمک میکنند تا پیشرفت بکنند. به این صورت که فرض کنید نویسندهی جوانی کتاب خوبی (معیار خوبی کتاب چیست؟!) نوشته است ولی فروش ندارد. از طریق یک آشنای ناشر از پائلو میخواهد که در مراسم فروش کتاب حضور پیدا بکند تا کمی در فروش کتاب تاثیر داشته باشد... امیدوام مفهوم باشه. علت اینکه پائولو اینکار را قبول میکند اینست که خودش هم از همین راه به شهرت رسیده و اکنون باید قرضهایش را به بانک بپردازد... در دنیای مجازی ما (وبلاگستان. وبلاگشهر یا هر چیزی که اسمش هست) همین بانک مساعدت به طرز عجیبی ستون زندگی است. یعنی اگر بانک مساعدت وجود نداشته باشد ما همگی جزیرههای سرگردان و دورافتاده خواهیم بود. ولی با وجود ابزاری مثل بلاگرولینگ و امثالهم که شبیه همان ناشر بانک مساعدت عمل میکنند ما به هم مرتبطیم. و اصل این ارتباط همان لینک است. حالا روشن شد چرا لینک قدرت است؟ و چرا ما علاقمندیم قدرت بین جزیرههای نوپا هم پخش بشود؟ اینها بحثهای فلسفی و وجودی وبلاگستان است. که من هرگز در وبلاگ خودم هم جرئت به مطرح کردنش پیدا نکردم. به این علت که شما وقتی در داخل یک اتاق نیمهتاریک هستید شناسایی محتوایی آن اتاق دربسته تقریبا غیرممکن است. و ما اکنون در یک اتاقی داریم زندگی میکنیم و میخواهیم بدون خروج از اون تعریف دقیقی براش ارائه کنیم. سخت است... مثال ملموسترش خود زندگی انسانی است... همه چیز در مورد زندگی میتواند یک خواب باشد. این رو قبول دارید؟ اثبات خود این مساله که "انسان وجود دارد" (بدیهی ترین اصل از پیش پذیرفته شده ذهنی) مدتهای مدیدی طول کشیده است... نمیدانم که بود که در آخر عمر و هنگام موت به شاگردانش گفت : من ثابت کردم که هستم. شما بروید ثابت کنید که دنیا هم وجود دارد!
از این بحثهای پراکنده یک نتیجهی واحد گرفتن مشکل است. ولی چون سئوالات از وجود "جوایز وبلاگی مانی(1)" به وجود آمده این بحثها رو به این شکل جمع میکنیم که:
* دنیای وبلاگستان فارسی وجود دارد. ولی چون هنوز جوان است (4 ساله) تعاریف دقیق و قواینین دقیق اش هنوز به صورت قاعده و نوشته در نیامدهاست.
* وبلاگستان بر اساس "لینک" به وجود نیامده ولی شاهراه زندگی و حرکت در وبلاگستان لینکها هستند.
* معیار "خوبی" در جهانی که به دموکراسی بیمار است. (بیماری دموکراتیزه شدن دارد) با "تعداد" ارتباط مستقیم دارد. دلیل جداول تاپ تن موسیقی. دلیل: تاپ تن پرفروشترین فیلمها. دلیل: تاپپ تن پرفروشترین کتابها... چیزی در این دنیا خوب است که توجه تعداد بیشتری از انسانها را برانگیزد. مردم کتابی را راحتر و سریعتر میخرند که تعریفش را از دوستی شنیده باشند.
----
پاسخ من به میل دوم روبورند :
با سلام
واقعا از اینکه در مورد این بحث وقت می گذارید متشکرم . زمانی مطلب اول رو تو وبلاگم نوشتم و به شما میل زدم اصلا انتظار جواب مبسوط نداشتم . امیدوارم به نتایج قابل ارائه به دیگران هم برسیم .
خب اگه فرض کنیم وبلاگهایی که مخاطب بیشتری دارند احتمالا علل علاقه مندی افراد این به اصطلاح وبلاگستان به موضوعات مختلف رو بهتر از بقیه درک کردن باید بتونن پارامترهای موثر رو اسم ببرن و مشخص کنن . بعد از اینکه این پارامترها مشخص شد بقیه هم می تونن خودشون رو با یه سری معیار قیاس کنن ، به علاوه اگه قرار شد به بهترین وبلاگها جایزه داده بشه همه می تونن وبلاگهای انتخاب شده رو با معیارهای معرفی شده بسنجن .
فکر میکنم منظور شما رو از بلاگشهر متوجه شده باشم اما به نظرم همه عین شما فکر نمکنن .
از این طرز تفکری که میگه می خواهیم قدرت بین جزایر نوپا هم پخش بشود خیلی خوشم میاد و احتمالا این طرز تفکر اگه درست اجرابشه نتایج خوبی رو به همراه داره .
با تعریف " چیزی در این دنیا خوب است که توجه تعداد بیشتری از انسانها را برانگیزد " به هیچ وجه موافق نیستم . در این دنیا چیزی برای من خوب است که با معیارها من سازگاری داشته باشد . هر کسی با توجه به معیارهای ذهنی خودش خوب و بد رو تشخیص میده . موافقم در هر جمعی بر اساس اینکه نظر اکثر افراد به عنوان نظر همه تلقی میشه اما به هیچ وجه معنیش این نیست که آدمها به خاطر جمع معیارهاشون رو تغییر دادن .
اگه لطف کنید به جای نوشتن تو ادیتور میل یه فایل txt ضمیمه کنید برای ادیت و پابلیش کردن کار من ساده تر می شود .
-----
خیلی طولانی شد می دونم . اما این داستان ادامه دارد .
چند بار از طریق آچار فرانسه مزاحم ساده تر از آب شده بودم . اگه اشتباه نکنم یه بار هم گوگل ما رو برداشت برد اونجا . بعد از اینکه از طریق خبرچین متوجه شدم قراره فستیوالی ( نمی دونم این لغت اینجا کاربرد داره یا نه اما چون تو لوگوی پیشنهادی این واژه اومده از همین استفاده کردم ) وبلاگی برپا بشه هر روز یه سری بهش میزنم ( رفته تو لیست bookmarkهایی که اسمش رو گذاشتم reading daily )
با وجود اینکه این جور حرکتها رو خیلی میپسندم و فکر می کنم میتونه در ارتقا کیفیت وبلاگها موثر باشه . یه جورایی شبیه EFQM که سیستم جایزه دهی اروپایی مدیریت کیفیت بر اساس یه سری معیارها مشخص تو چند تا شاخه اصلیه . اما اون چیزی که به نظرم مورد توجه قرار نگرفته بحث معیار و استاندارده . من فکر می کنم قبل از اینکه لوگو و جوایز و ... مشخص بشه باید معیارها و سنجه های کیفیت معلوم شده باشه . توجه به ایجاد یک استاندارده که می تونه افزایش کیفیت رو به همراه داشته باشه .
به نظرم با توجه به فابلیت های اینترنتی موجود خیلی خوب میشه از عقل جمعی استفاده کرد تا به یک استاندارد حداقلی رسید که مسلما بعدها قابل تغییره .
خلاصه : اول تعیین کنید ( کنیم ) وبلاگ خوب یعنی چی بعد جایزه بدیم .
اضافات افاضات : به نظرم یه مشکل کوچیک این وسط وجود داره که ممکنه کل کار رو بعدها ضایع کنه این مشکل تفکر بعضی از وبلاگ نویس های قدیمی تره که بعضا فکر می کنن بزرگ یه قوم هستن . این رو از اونجا میگم که بعضی از جوایز پیشنهادی همچین حسی رو متبادر می کرد .
1- اون عکسی رو که برای BBC فرستاده بودم گذاشتن روی شبکه . نمی دونم هر کی عکس بفرسته می ذارن یا انتخاب میشه . به هر حال خوب کاری کردن .
2- مسنجر باز بود دیدم یه نفد آنلاینه نخواستم مزاحمش بشم . availble شدم ببینم چیزی مینویسه یا نه . ... سه نفر که ظاهرا آفلاین بودن مزاحمم شدن .
3- یه سایت چینی پیدا کردم از اینها که هر چی نرم افزار بگی Crack کردن . من نمی فهمم چرا بعضی ها فکر میکنن این چینی ها بی دین و لامذب هستن ، به نظر من که عبادت به جز خدمت خلق نیست ( اینها هم به خلق الله هویجوری حال میدن ) خدا با اوصیا محشورشون کنه .
4- من قبلا می دونستم بعضی ها میشینن wallpaper های عجیب غریب درست می کنن اما اخیرا به این نتیجه رسیدم که این هم هنر - صنعت عظیمیه برای خودش . یه سایت روسی پیدا کردم که پر از کارهای گرافیکی واقعا عالیه که دقیقا برای Desktop طراحی شدن . خدا به این روسها هم خیر بده که از چینی ها هم بهتر هستن .
5- چون الان دارم از سایت چینیه دو تا نرم افزار دانلود میکنم نمی تونم wallpaper که رو desktop گذاشتم آپلود کنم تا بقیه منظورم رو از طراحی شده برای desktop متوجه بشن . این یعنی همون چیزی که میگن چینی ها دارن کل دنیا رو فلج می کنن .