Wednesday, April 27, 2005

دورغ فردی - دروغ جمعی

امروز ساعت 3:30 امتحان محاسبات متالورژی داشتم که طبق عادت مرسوم هیچ چی نخونده بوندم و میخواستم بعد از تموم شدن کلاس 8 - 10 بشینم بخونم اما این پروژه کذایی سامانه جامع اطلاعات دانشگاه رو هم باید تحویل می دادم که در این صورت فاصله زمانی درس خوندنم از بین میرفت . چون مطمئن بودم مشتری فقط از دانشگاه چک میل میکنه دیشب براش یه میل زدم که آقای عزیز اگه می خوای طبق معمول ساعت 11 اونجا باشم تا قبل از ساعت 10 یه ندا به ما بده ، که به این ترتیب توپ می رفت تو زمین اون بنده خدا که میل منو نخونده و هماهنگ نکرده من هم می شستم درس می خوندم .
وقتی ساعت 10:30 برای اطمینان چک میل کردم و دیدم جواب داده ، قلبم اومد کف پام که ای دل غافل حالا عنر عنر باید پاشم برم و این امتحانه تعطیل میشه میره پی کارش . خوشبختانه نوشته بود چون سرش شلوغه نمیتونه هماهنگ کنه که کلی باعث خوشحالی شد .
منطقی این بود که بگم آقا من امتحان دارم نمی تونم بیام تا قلبم از جاش تکون نخوره اما تو این جامعه انقدر آدمها به بهانه عجیب غریب و معقول نامعقول پروژه ها رو عقب انداختن که آدم نمی تونه راستشو بگه و طرف مقابل هم با حسن نیت قبول کنه .
اگه عمده افراد جامعه به دروغ و پشت هم اندازی عادت کردن نه تنها دشمن خدا شده و بعدها رسوا میشن و ... و کلی چیزهای دیگه که تو سرشون بخوره ، علاوه بر اینها اعتماد رو بین همه افراد جامعه از بین می برن .

اضافات افاضات : انقدر دانشجوی تو راه مونده و بچه مریض دفترچه بیمه به دست و زن دو روز غذا نخورده تو مسیر هر روزه به پستم می خورن که اگه یه بنده واقعا نیاز به کمک داشته باشه من نمی تونم بهش کمک کنم چون اصل بر این شده که طرف دروغ میگه .

0 ایده از دیگران: