Saturday, June 4, 2005

در ستایش نقد

برای سالگرد ارتحال امام و این نامه آقای احمد قابل میخواستم یه چیزی بنویسم اما نمی دونم چرا به این موضوع خیلی نمیشه نزدیک شد . هرچند که مستعار مینویسم و عموما محتاط که به کسی بر نخوره اما باز نوشتن سخته .
همین که نوشتن برای من سخته یعنی برای خیلی دیگم سخته . سخته یه سری خطوط قرمزی که معلون نیست کی کشیده و اصلا برای چی کشیده همین جوری رد کنی .
انقدر رهبری رو بالا بردن که دیگه چیزی دیده نمیشه ، که دیگه چیزی نمیشه نوشت . به نظرم این خودش یکی از بزرگترین فاصله ها بین مردم و مسئولینه ( منظورم از مسئولیت تمامی شئونیه که در قانون اساسی برای رهبر تعیین شده ) و اتفاقا همین دست نیافتنی بودن همین نقد نشدن ( متاسفانه مجلس خبرگان که مهمترین وظیفه اش همینه هم حرکتی نمیکنه - یا دوباره انقدر مخفیانه است که من تا حالا چیزی نشنیدم . ) خودش میتونه بسیاری از فرصتها رو از بین ببره .
این بنده خدا احمد قابل هم چون اونوره آبه یه خرده بلند بلند حرف زده ما هم بشنویم و گر نه اینور آب یه داستان تمثیلی نیمه نقادانه که کسی نمینویسه ( یا جرات نمیکنه بنویسه ) .
روا اتکینسون ( همون مستر بین ) تو فیلمهاش با ملکه و ولیعهد بعضا شوخی هایی میکنه اینجا با معاون وزیر تعاون هم نمیشه کرد . اما ملکه ملکه است و ولیعهد ولیعهد . راجع به همین ولیعهد کم تو روزنامه های زردشون مزخرف نوشتن اما هیچ چیزی تغییر نکرد . طبیعیه که ایران انگلیس نیست و هر چیزی که اونجا وجود داره رو نمیشه وارد کشور کرد ( خصوصا مسائل فرهنگی رو ) اما حداقل میشه ایده گرفت که بعضا خطوط قرمز کجاست .

0 ایده از دیگران: