چرا من فمنیست شدم
چرا من فمنیست شدم ؟
شاید چون کلاس روشنفکری داره . از اونجا که امروز 31 ماه مارس و من چند روز از زندگی تاخیر فاز دارم . شاید به خاطر فیلم 10 کیارستمی و کتاب اتاقی از آن خود اثر ویرجینیا وولف باشه . ممکنه برای خالی نبودن عریضه این جوری شدم .
اما هیچ کدوم نیست . چون من از حقایق فرار نمی کنم فمنیست شدم . من به راحتی می بینم که وقتی مامان خونه است همه چیز سر جای خودشه اما وقتی برای چند روز خونه نباشه همه چیز به هم می ریزه چون 4 تا مرد ( بابا و من و دو تا داداشام ) تو خونه تنها میمونن . اول ناهار و شام رو از بیرون سفارش می دیم ، شاید هم با تخم مرغ یا کالباس سر و ته قضیه رو هم میاریم . اگه کسی چیزی درست کنه همه بهش میگیم دستت درد نکنه تا از اینکه غذاش خوب نشده ناراحت نشه . ظرف شستن خودش یه معضل میشه . نوبت میاد وسط . وعده های که از بیرون سفارش دادیم چون قابلمه شستن نداره سرقفلی پیدا می کنه . به صورت کلی روابط سر مسائل کوچیک سرد میشه . اما اگه مامان خونه باشه و ناهار تختم مرغ باشه خود من ناراحت میشم . وقتی مامان ظرفا رو می شوره دیگه حرف نوبت و حساب کتاب نیست . من می فهمم اینها نامردیه . من می فهمم مامان هم می تونه حال و حوصله غذا درست کردن نداشته باشه . من می فهمم مامان هم می تونه حساب کتاب کنه ولی نمی کنه . ( این قضیه غذا و ظرف شستن هر روزه است همه حسش می کن اما اگه مامان یک ماه نباشه اون موقع انقدر مشکلات زیاد میشه که اینها پیشش گمه ) . ما مردهای ایرانی تو این زمینه خیلی نامردی می کنیم خودمون هم می دونیم اما خودمونو به نفهمی میزنیم .