Thursday, March 17, 2005

کینه

یه پسره بود دوره راهنمایی نه رابطه ام باهاش بد بود نه خوب . اما چون فوتبال هر دومون خوب بود و تو تیم کلاس و مدرسه همبازی بودیم زیاد با هم حرف می زدیم . گذشت ، یکی از روزهای آخر دوره پیش دانشگاهی اومد به من گفت تو راهنمایی به مادرم فحش دادی ، یادش میافتم و نمی تونم درس بخونم . اون موقع یادم نیومد همچین کاری کرده بودم یا نه اما ازش عذر خواهی کردم و گفتم بچه بودیم بگذر . سه روز بعدش تو کلاس نشسته بودم گفت بیا بیرون کارت دارم رفتم بیرون از راه پله ها داشتم می رفتم پایین یهو یه مشت حواله ما کرد و شلوار ما رو جر داد و در رفت . من هاج و واج مونده بودم که چی شد .
یکی از شب های قدر ( بعد اون قضیه ) نیت کردم هر کی در حقم بدی کرده ببخشم . اما تا همین امروز نبخشیده بودمش و مطمئن بودم اگه یه روز یه جا ببینمش حسابم رو باهاش صاف می کنم.
امروز با بچه های دوره دبیرستان جمع شدیم و تو پارک فوتبال زدیم . از یکی از بچه ها پرسیدم از برو بکس چه خبر ؟ آمار چند تا از بچه رو داد بعد گغت فلانی رو یادته . گفتم آره چطور مگه ؟ گفت : تو دانشگاه ما بود افسرده شده بود ، دو ترم مرخصی گرفت ، خوب نشد الان هم رسما دیوونه شده .
نمی دونم چرا اون کینه از بین رفت . نمی دونم چرا اگه تو خیابون ببینمش دیگه دلم نمی خواد لبه اون قضیه رو باهاش تو بذارم .
چقدر خوب بود قبل از این که بفهمم قاطی کرده می بخشیدمش .نه بعدش .

0 ایده از دیگران: