Wednesday, January 5, 2005

خودکشی - نخبه کشی

امروز صبح رفتم مطب دکتر تا عکس سینوسها و سینمو ببینه و شر این سرفه های مزخرف رو از سرم کم کنه . تو فاصله ای که بیرون نشسته بودم یه مجله رو برداشتم شروع کردم به خوندن . یه جاش نوشته بود خودکشی بین دانشجوهای علوم پزشکی و فنی مهندسی بیشترین و بین دانشجوهای ادبیات و هنر کمترین آمار رو داره و دانشجوهای پزشکی به واسطه آشنایی با داروهای مختلف خودکشی موفقیت آمیز ( صفت موفقیت آمیز برای خودکشی پارادوکس جالبیه ) بیشتری دارن و در آخر گفته بود در طی یک بررسی بین دانشجوهای پزشکی دانشگاههای تهران 40% افراد باهوش و 65% افراد پرهوش مبتلا به افسردگی هستند .
نتیجه ساده اینکه هر چقدر خودت رو مستعدتر بدونی ، هرقدر که احساس کنی توانمندتری به همون نسبت فضای رشد خودت رو کوچیکتر حس می کنی و هرچی که کوتوله تر باشی شرایط زندگی برای خودت را بهتر می بینی .
تو این شرایطه که فرار مغزها معنی پیدا می کنه تو این شرایط که هر کی بتونه از کشورش بره اما بمونه به چشم ابله بهش نگاه می کنن . تو این شرایطه که دانشجوها برای پرواز به آمریکا ، کانادا ، استرالیا ، انگلیس ، نیوزیلند و ... ( به نعبیری هر جایی غیر از اینجا ) فقط بلیط یه طرفه می خوان . به قول شنیاکی بزن بریم که قدرمونو نمی دونن .
اگر آدم حس کنه توی تابوت گذاشتن می خواد هر جوری شده ازش بیاد بیرون و اصلا مهم نیست جنس تابوت چوب گردو باشه یا نئوپان .

0 ایده از دیگران: