Tuesday, January 25, 2005

گوهر وجودی

قلب آبی یه نوشته جالب داشت راجع به اینکه یه پسر بچه ازش پرسیده مگه شما ستاره ای که چشمک بزنی . خیلی خوشم اومد یاد اون روز افتادم که رفته بودم رادیولوژی از سینوس و سینه ام عکس بگیرن . تو فاصله ای که منتظر بودم جواب رو بگیرم یه دختر بچه سه - چهار ساله هم اونجا بود و در حالی که همه ساکت بودن بلند بلند حرف می زد . یه جا گفت این صندلی چهار تا پاشو محکم زده زمین برای همین لیز نمی خوره . به نظرم خیلی تعبیر قشنگی بود .
بچه ها دنیا رو خیلی بهتر از بزرگترها می بینن . خیلی شاعرانه تر و برای بیان این حس شاعرانه ساده ترین واژه ها رو انتخاب می کنن و اصلا نیازی ندارن پشت کلی تعابیر شاذ و کنایات و استعارات و تلمیح های عجیب غریب قایم بشن .
خیلی بده آدمها گوهر وجودیشون رو خیلی ارزون بفروشن .

0 ایده از دیگران: