آزادی بیان
امروز تو دانشگاه کلی به بیسج دانشجویی و نهاد رهبری فحش دادن . گفتن ساختمون ها رو ، رو سرتون خراب میکنیم و خیلی چیزهای دیگه . فاصله قبل از انتخابات فرصت خوبی که یه خرده آزادی بیان رو تجربه کنیم .
امروز تو دانشگاه کلی به بیسج دانشجویی و نهاد رهبری فحش دادن . گفتن ساختمون ها رو ، رو سرتون خراب میکنیم و خیلی چیزهای دیگه . فاصله قبل از انتخابات فرصت خوبی که یه خرده آزادی بیان رو تجربه کنیم .
در جنگ صفین تکنیک زیبایی که معاویه یا عمر و عاص به کار برد این بود که یک گزاره درست رو در راستای اهداف خودش قرار داد و از یه شکست پیروزی ساخت .
اینکه در مورد اکبر گنجی و امسال او بعضا به حق رفتار نمیشه و هر فرد باید به اندازه وسع خودش در احقاق حقوق ضایع شده تلاش کنه اصلا شکی نیست ، اما این مطرح شدن ناگهانی مشکلات او با وجود اینکه چندین سال است همین شرایط حاکم است درست قبل از انتخابات ریاست جمهوری به نظرم تکنیک یه سری آدمه که میخوان یک گزاره درست رو در راستای اهداف خودشون به کار ببرن .
با وجود اینکه سینما تنها هنر فابل اعتنا و ارائه ما در سطح جهانه اما با این وجود سیر نزولی سینما چه به عنوان هنر و چه به عنوان صنعت تو کشور کاملا مشهوده دلایل این افول به مطالعات و بررسی های زیادی احتیاج داره اما اونهایی که به ذهنم میرسه رو می نویسم .
1- دانلود کردن فیلم های مختلف توسط آدمهای مختلف با سلایق گوناگون از شبکه جهانی موجب شده حجم زیادی از فیلمهای گوناگون در اختیار افرادی که سینما رو به صورت حرفه ای دنبال می کنن قرار بگیره که بعضا فرصت تماشای اونها رو هم ندارن درنتیجه این عده به جشنواره فیلم فجر برای فیلمهای ایرانی اکتفا میکنن .
2- پخش غیر قانونی فیلمهای روی پرده سینما ایران در بازار سیاه با قیمتهای نازل به هر حال عده ای رو از رفتن به سینماها منصرف میکنه .
3- خانواده ها به جای رفتن به سینما ترجیح میدن بعد از اتمام اکران فیلم رو به صورت CD یا DVD خریده و در منزل و تماشا کنن .
4- انبوه فیلمهای گوناگونی که هر هفته از سیما پخش میشه و عمدتا سعی میشه که تمامی سلایق رو پاسخگو باشه موجب شده هر فرد در هفته حداقل یک فیلمی که دوست داشته باشه ببینه .
5- بایکوت پخش تیزر فیلمها در سیما در دوره دکتر لاریجانی هر چند از بین رفته اما با این وجود تیزرهایی که از سینما پخش میشن جذابیت کافی رو ندارن علاوه بر این تبلیغهایی غیر از تیزر که کشف مخاطب بکنه هم وجود نداره .
علاوه بر تمامی پارامترهایی که ذکر شد این موضوع که در سبد هفتگی خانواده ایرانی هزینه ای برای کارهای فرهنگی اعم از سینما - تئاتر - کتاب - موسیقی و ... در نظر گرفته نمیشه ، یه زنگ خطر جدی برای نسلهای بعدیه که اساسا خرج کردن برای فرهنگ و هنر رو یاد نگرفتن .
شعار دادن یکی از مهمترین هنرهای ماست . دیروز با شنیاکی بحث می کردیم که یکی از نشانه های جوامع متمدن و پیشرفته اینه که افراد جامعه به این نتیجه رسیدن که بخش زیادی از نفع فردی در نفع جمعی نهفته است . یه بخش مهم از آرامش ما در نحوه ارتباط ما با دیگران تحقق پیدا می کنه . اگه صبح رانندگی تاکسی با من خوب برخورد کنه و من احساس نکنم داره حقم میخوره . اگه احساس نکنم همکارم در اولین فرصت می خواد زیرابم رو بزنه . اگه بدونم رئیسم به فکر پیشرفت منه و نمیخواد من نردبونش باشم و ... خب من هم به احتمال زیاد با راننده تاکسی و همکار و رئیس و ... ارتباط درست و منطقی خواهم داشت و احتمالا کارم رو درست انجام خواهد داد که در این صورت احتمالا احساس رضایت از خود و آرامش خواهم داشت .
قانون کپی رایت هم خیلی به این قضیه مربوطه یعنی نفع فردی من در اینه که فیلم و موسیقی و نرم افزار و ... بدون پرداخت پول در اختیار داشته باشم اما من باید بفهم برای اینکه فیلمها و موسیقی و نرم افزارهای بهتر ، در اختیارداشته باشم باید به پدید آورنده اونها کمک کنم تا بتونه به کار خودش ادامه بده و اگه این کار رو نکنم در حقیقت به خودم ضرر زدم و خودم رو از منافع بدی محروم کردم .
دیروز وقتی 8 تا فیلم ( 12 تا CD ) رو رایت میکردم تا جا برای نصب این بازی 7 CD که 3500 خریدم باز شه داشتم به شعارهای که صبح میدادم فکر میکردم .
وقتی میری تو انباری صدای خش خش میاد یه خرده بگی نگی مورمورت میشه . وقتی میبینی تو کیسه 20 کیلو برنج فضله موشه اعصابت خرد میشه . وقتی مامان جمعه صبح میگه بیا تو سرایداری کلی چیز میز جابه جا من تا خوردنی جات از دست موشه دور بمونه تو دلت میگی بیخیال . وقتی مرگ موش اینور اونور میذاری دوست داری حتما موشه نوش جان کنه . اما
اما وقتی داری حیاط باغچه رو آب میدی و به آرامی یه موش که نیمه جون شده کاملا خیس از لای شمشادها میاد بیرون و یه وری میافته زمین و فقط تو چشمات نگاه میکنه دیگه دلت نمیخواد موشه بمیره .
خیلی وقتها حسرت چیزهایی رو میخوریم که نداریم وقتی اونها رو به دست میاریم دلمون رو میزنه . تا دانشگاه نرفتیم صبح تا شب درس میخونیم وقتی یکی از بهترین دانشگاههای ایران قبول میشیم میگیم آش دهن سوزی نیست . یه عمر حسرت یه خونه 1000 متری وسط یه باغ رو میکشم وقتی به دست میاریم از 300 مترش هم نمیتونیم استفاده کنیم . یادمه وقتی بچه بودم روی یه گل سرخ یه پروانه نشسته بود که اصلا تکون نمی خورد ( بعدا فهمیدم که خیلی هم زنده نبود ) من خیلی راحت گرفتمش ، دادمش به مامان . پرسیدن می خوای نگرش داری ؟ گفتم : آره . بعد مامان یه سوزن ته گرد زد پشت پروانه . من شروع کردم به گریه کردن دلم به حال پروانه خیلی سوخت . پروانه رو گرفتم بردمش گذاشتم روی همون گله . افتاد زمین . چند دقیقه بعد مورچه ها اومدن بالهاشو تکه تکه کردن و بردنش . من هنوز گریه میکردم .
اینها رو نوشتم برای اینکه دیگه قرمزه اینجا نمیخواد بنویسه . به من گفت اونی که فکر می کردم نبود به همین سادگی . ازم خواست لینک موسیقی متال رو بذارم و از طرفش بگم خداحافظ .
موسیقی متال - انواع موسیقی متال - لیست مهمترین گروهها متال
املا : مهلت دادن - زمان دادن == در هنگام نوشتن املا فرد خواننده متن ، فواصل زمانی برای نوشتن مهلت می دهد .
دیکته : امر کردن - فرمان دادن == در هنگام نوشتن دیکته فردی متنی برای عده ای می خواند تا عین آن بی هیچ کم و کاست نوشته شود .
من املا نوشتن رو بیشتر از دیکته نوشتن دوست داشتم .
بعضی وقتها از خودمون تعجب می کنم . ما خیلی به اسطوره و داستان های اسطوره ای و اسطوره سازی علاقه داریم . وقتی عید از رسانه ملی فیلمهایی مثل تروا Troy - شجاع دل Brave Heart - گلادیاتور Gladiator - پخش میشه می شینیم با شوق و ذوق نگاه می کنیم خیلی هم لذت می بریم . با وجود این وقتی رسانه ملی راجع به آزاد سازی خرمشهر برنامه پخش می کنه میزینیم یه کانال دیگه . به خدا قسم اونهایی که خرمشهر رو آزاد کردن یه عده مرد بودن که جونشون رو برای اعتقادشون فدا می کردن . مردایی که از خودشون گذشته بودن از منیتها و خودخواهی ها و فقط به آرمانهاشون فکر می کردن . به خدا هر کدومشون می تونن اسطوره زندگی ما باشن . مگه اسطوره ها چی دارن که این مردهای بی ادعا ندارن .
واقعا نمی فهمم چرا همنسلهای من حسی راجع به خبر آزادسازی خرمشهر ندارن
به نظرم این بی توجهی رو نباید کوچک گرفت . این بی توجهی نشونه از خود بیگانگی ملت ماست . ملتی که افتخارات خودش رو تشخیص نمیده . ملتی که افتخارات خودش رو به تمسخر میگره .
می خواستم بنویسم معین حتما تایید صلاحیت میشه چون شرکت هرچه بیشتر مردم برای خیلی ها از نونه شب هم واجب تره و می خواستم بنویسم گربه رقصونی بر سر تایید یا عدم تایید هم برای همین افزایش مشارکت مردمیه . اما شک کردم چون منطقا آدم عاقل از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشه و همچنین مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه .
1- هفته پیش حرف دوره کاراموزی بود . یکی از دخترها گفت که سرب و روی زنجان 240 ساعت رو رفته بعد هم اشاره کرد که تو خط تولید حتی یک زن هم نبوده و نگاه معنی دار کارگرها رو خودش حس می کرده . می گفت صبح ها آرزو می کرده چراغ قرمزها سبز نشن تا اون روز تعطیل بشه .
2- امروز به ما یه استوانه فولادی دادن گفتن با این ماشین تراش این شکلی بکنینش . آخر وقت که داشتم براده ها رو جمع می کردم دیدم دختری که ماشین عقبی کار میکرد نمیتونه سه نظام رو باز کنه بعد بدون اینکه بهم چیزی بگه ازم خواست تا من بازش کنم ( خداییش انقدر سفت بود که من هم به خودم کلی زور اوردم - احتمالا مسئول کارگاه براش بسته بود ) .
3- خودم وقتی معدن سرچشمه رو دیدم ترس ورم داشته بود که یعنی من باید بیام همچین جایی کار بکنم !!!
4- متاسفانه اینقدر داد کشیدن " برابری بین حقوق زن و مرد " که هر وقت میخوای راجع به این مسائل حرف بزنی دست و دلت میلرزه که بقیه فکر نکنن از بربریت مزمن رنج می بری .
5- حاضرم شرط ببندم کمتر از 15% خانمهای دانشکده بعدا کاری مربوط به متالورژی انجام بدن و اون 85% باقیمانده نه تنها وقت و انرژی بهترین دوران زندگیشون رو حروم کردن بلکه جای آدمهایی که احتمالا می تونستن به درد خودشون و مملکت بخورن رو هم اشغال کردن .
6- اصلا حرفم این نیست که یه چیزی تصویب بشه از این بعد فقط آقایون یا 90% آقایون 10% خانمها چون این هم می تونه باعث بشه خیلی از استعدادها هرز بره . میخوام بگم به دختری که میخواد بیاد تو این جور رشته ها آگاهی داده بشه تو چه جور محیطهایی بعدا باید کار کنه تا از سال سه به صرافت نیافته من که نمیخوام کار بکنم فقط اومدم مدرک بگیرم .
اینجور که فهمیدم اکثر آدمها اول وبلاگ خون هستن بعد وبلاگ نویس میشن . اما این در مورد من نه تنها صادق نیست بلکه کاملا برعکسه . اولین وبلاگهایی که می خوندم وبلاگ سه تا از بچه های دانشکده بود ( تو ارکات لینک وبلاگشون رو گذاشته بودن ) که باهاشون هیچ ارتباطی خاصی نداشتم اما می خواستم بدونم چه جوری فکر می کنن و عقایدشون چه ریخته . شاید یه جور فضولی بود نمی دونم اما به هر حال تو صفحه خودم لینکشون رو گذاشته بودم . اما منطقا اونها نمی دونستن بهشون لینک دادم . ( خنده داره به کسی حقیقیش رو میشناسی بنا به عللی سلام نمیکنی به مجازیش لینک بدی )
بعد از این مرحله طی وبلاگ بازیهام با چندتا از وبلاگهای معروف و پرمخاطب آشنا شدم که مهمترینهاش : آچارفرانسه - سردبیر خودم - زننوشت - روزگار من - نوشته های علی قدیمی بود که می خوندم و بهشون لینک دادم . تو این مدت خیلی چیزها درباره اخبار مهم و دغدغه های وبلاگ نویسها و مخاطبهاشون و بعضی از وبلاگها که به نظرم گلوگاههای این سیستم هستن یاد گرفتم چیزهایی که ممکنه بعدا به دردم بخوره .
الان در مرحله سوم هستم . سعی می کنم وبلاگهایی رو بخونم که به دردم بخوره مهمترینش آچار فرانسه هستش که کلا مطالبش خیلی خوبه ، وبلاگ یه مرد امیدوار ( کامنت بذاری کامنت میذارم ) جزو همین دسته است . علاوه بر مطالب به درد بخور ، به وبلاگهای که به قول خودم باحال هستن مثل شطحیات ابولهب و یه زاغارت سر می زنم . لینک همه اینها رو همین کنار گذاشتم .
اینها رو گفتم که بگم : خیلی خوشحال شدم قرمزه می خواد مطالب به درد بخور بنویسه چون به من اجازه میده برای دل خودم بنویسم ( نمیشه دنبال مطلب به درد بخور تو وبلاگ بقیه بگردم اما تو این وبلاگ مطلب به درد بخور پیدا نشه .)
از این به بعد سعی می کنم مطالبی رو بنویسم که احتمالا به درد بقیه هم بخوره . یعنی اگه یه بنده خدایی با سرچ کردن یک واژه فارسی از این جا سر درآورد بی خیال نشه . چیز مشخصی که تمام مدت بهش بپردازم نمی خوام باشه . فقط می خوام به درد بخور باشه .
اولین موردی که انتخاب کردم چیزیه که خودم اصلا ازش سر در نمیارم ولی دلم میخواد یاد بگیرم . این موسیقی متال که خیلی باهاش ارتباط برقرار نمی کنم اما خیلی ها میگن موسیقی همینه و چیزی غیر از این نیست . این همه انواع متالهایی که می شنوم مثل بلک - دوم - هوی و .... اصلا چه فرقهایی با هم دارن و چه جوری از هم تفکیک میشن . و احتمالا از نظر فکری دنبال چی هستن . سعی می کنم چیزهایی رو که یاد می گیرم یه جوری قابل استفاده برای دیگران هم بشه .
این یارو قرمزه اصلا حالش خوش نیست . من یه وقتی گذاشتم یه مطلب رو ترجمه کردم برای کسایی که احتمالا اون عکس رو میبینن ولی نمی تونن معنی متن انگلیسیش رو بفهمن . به اونهایی هم میل زدم برای لینک گرفتن نبود . که هورا به من لینک دادن . هدفم این بود که از ترجمه اون مطلب یه عده با خبر شن .
بعد از اینکه سیاهه economist رو نوشت به آچار فرانسه و زننوشت میل زد که به من لینک بدین جون مادرتون به من لینک بدین من تو عمرم یه مطلب به درد بخور نوشتم تو رو خدا لینک بدین . من همون موقع بهش گفتم بی خیال ، مسخره بازی در نیار . گوش نکرد . نتیجه اش رو هم دید . اگه میگی برای دلت یا همون شیکمت می نویسی چرا می خوای مزخرفاتی رو که می نویسی بقیه هم بخونن . از این قیافه گرفتنهات حالم به هم میخوره .
امروز کم حس و حال مگسی داشتیم داداش لطف کرد عکس رو جلد اکونومیست این هفته رو به ما نشون داد .
این لینک زبان انگلیسی اکونومیست .
ترجمه اش رو هم می نویسم برای اونهایی که انگلیسی نمیتونن بخونن :
"
بازگشت محورهای شرارت :
این روزها از گفته جرج بوش درباره محورهای شرارت چیز زیادی شنیده نمی شود . این شگفت آور نیست . از سه سال پیش هنگامی که رئیس جمهور آمریکا به کنگره گفت : این یک فاجعه خواهد بود اگر به ایران ، عراق و کره شمالی اجازه دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی داده شود ، اشتباهات بسیاری رخ داده است . از همان ابتدا این داستان ملودرام به درستی تعریف نشد . پیدا نشدن سلاحهای خاص جنگی پس از حمله به عراق ، شکست خفت باری برای نیروهای اطلاعاتی بود که پس از آن آقای بوش علاقه ای به فریاد زدن آی گرگ! آی گرگ! ( اشاره به داستان چوپان دروغگو - اشتیاقی نشان نمیدهد .
علی رغم این داستان ، علی رغم عراق و علی رغم میل مشهود آقای بوش به تغییر موضوع ، این حقیقت باقی است که گرگها واقعا پشت در هستند . در روزها و هفته های آتی جهان ممکن است با با مبارزه ای در دوجبهه با محورهای شرارتی که هنوز زنده اند مواجه شود . از کره شمالی که از پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی از سال 2003 خارج شده است اخباری می رسد که حکومت برای اولین آزمایش اتمی آماده می شود و ایران به بریتانیا ، فرانسه و آلمان اعلام کرده است که بعد از 6 ماه تعلیق این فعالیتها ، بزودی تبدیل کیک زرد به گاز اورانیوم هگزا فلوراید - که می تواند در بمب اتمی استفاده شود - ادامه خواهد یافت . هنوز تا زمان ساخت چنین بمبی چند سال مانده است اما it would be back on the way.
"
اگر فرصت کردم ، ترجمه دو تاپیک دو دیگر رو هم می نویسم اگر نه که هیچی .
شنیاکی میگه تو وبلاگت یه مطلب به درد بخور که نمی نویسی حداقل یه راهنما برای اون نرم افزاره که زیر نویس رو تو فایل Divx میاره بنویس که ملت بیان استفاده کنن .
من اینجا برای استفاده دیگران چیزی نمی نویسم ( که این اصلا خوب نیست . چون وبلاگها عمده ترین منابع فارسی زبان اینترنت هستن که مطلب به درد بخور خیلی کم دارن ) .
می خواستم بگم من اینجا فقط برای دل خودم می نویسم ، اما فکر کنم اینجا فقط برای شیکم خودم می نویسم .
با وجود کلی گرفتاری که دارم دیشب از ساعت 11 تا 3 تلاش می کردم subtitle DVD رو یه جوری تو فایل Divx نهایی بیارم . خیلی زور زدم تا بالاخره فهمیدم باید چی کار کنم .نهایتا ساعت 3 شروع کرد به Encode کردن . ساعت 8 صبح که داشتم میرفتم بیرون هنوز تموم نشده بود . ساعت 2 اومدم خونه دیدم درایو F پر شده و پروسس متوقف . خیلی سوختم . اما به هر حال part1 رو درست کرده بود که خیلی هم تر تمیز بود .
نتیجه اخلاقی : subtitle DVD رو هم میشه تو فایل Divx آورد فقط یه خورده باید زور زد . .
امروز آخرین پیکان موزه رفت . در این مراسم با شکوه آقای جهانگیری جمله ای ابراز نمودند آتشین : " .... اگر پیکان دیگری تولید شود شماره نخواهد شد . " به علاوه آقای منطقی درحین راه رفتن به خبرنگاری پاسخ دادند : " هیچ کارگری اخراج نمی شود . کارگران خط تولید پیکان به خط RD و دیگری خطوط منتقل می شوند ."
دو نکته بسیار مهم : 1- وزیر این مملکت سمبه اش اونقدر زور نداره که بگه تولید تعطیل شد میگه اگه تولید کنین شماره نمیشه .
2- یا خط RD چند صدنفر نیرو کم داشت یا الان چندصد نفر اضافه داره که در هر دوصورت دمشون گرم .
نکات جانبی :
1- مدیر گاها از وزیر مهمتره .
2- ما تو ایران بدون امکانات و با اتکا به نیرهای داخلی مافیاهای خیلی خفی داریم .
3- اینکه چهارراه ایران خودرو مهمترین چهارراه کل ایرانه حرف جفنگی نیست .
4- 0 ضرب در هر عدد باز هم 0 میشه ( چون هیشکی کار نمیکنه 10000000 نفر روی همدیگه هم هیچ کاری نمی کنن ).
5- کارگر نباید تعدیل بشه قیمتش مهم نیست .
6- ماها آخرشیم .
من امسال مهندس مملکتی میشم که وزیر و مدیر رده بالاش این ریختی هستن . من اینجا بمونم چه غلطی بکنم ؟
ثبت نام ناصر حجازی به عنوان کاندید ریاست جمهوری موارد زیر رو به دنبال داره :
1- بعد از اینکه توسط شورای نگهبان رد صلاحیت میشه احتمالا به خاطر اینکه از رجال سیاسی نیست چند میلیون نفر با مفهوم نظارت استصوابی عملا آشنا میشن .
2- فبل و بعد از رد صلاحیت روزنامه های زرد ورزشی و غیر ورزشی از کمبود مطلب رنج نمیبرن .
3- تو استادیوم آزادی برای حال گیری قلعه نوعی 30000 نفر داد میکشن حجازی ، همشون به خاطر تجمع بدون هماهنگی با وزارت کشور دستگیر میشن .
4- علی پروین به فکر میافته چرا من رئیس جمهور نشم . احتمالا به جای کباب تبلیغاتی از کله پاچه تبلیغاتی استفاده خواهد کرد
5- راننده تاکسی های محترم که یا کارشناس علوم سیاسی هستن یا فوتبال ، می تونن در هر دو زمینه همزمان اظهار فضل کنن .
6- احتمالا مشارکت مردمی چیزی حدود 10 % کاهش پیدا میکنه چون یه عده از الان تصمیم گرفتن به حجازی رای بدن و وقتی رد صلاحیت میشه کلا رای نمیدن .
7- رای های شهردار تهران نصف میشه چون خوش تیپ بودن خیلی هم بد نیست .
شبکه چهار چند تا از سمینارهای یه همایش که فکر کنم اسمش e-learning در آموزش و پرورش بود رو پخش کرد . هم خندم گرفته بود هم گریه . یارو با چهار نفر دیگه بودجه گرفته رفته گوگل سرچ کرده آمار 44 سایت رو دراورده که این ها چند درصد about us دارن .
ازگلها من خودم آمار 440 سایت رو که کار آموزشی می کنن دارم و منابع آموزشی زبان فارسی درست کردم . من یک سال بر مبنای IT درس دادم اون موقع شما نشستین بحث میکنین اگه با گوگل یه سرچ بکنیم چه صفحه ای میاد . احمقها . نفهمها .
ریدم تو این مملکت . ریدم .
برین سمینار بذارین چرا مغزها فرار می کنن . آخه بمونن اینجا چه گهی بخورن ؟
این بنده خدا قرائتی یه عمره داره تو این رسانه ملی حرف میزنه اما یه جو منطق بحث نداره . امروز داشت می گفت اگه جامعه هرزگی و فساد داشته باشه کلی مشکل پیش میاد که دسته کلیش مساله حقوقه . یعنی اگه بابا یه آدم معلوم نباشه اون موقع حقوقی مثله ارث و حبه عقارب و صله رحم و .... پایمال میشه + ممکنه زنا با محارم پیش بیاد .
آخه مرد مومن این حقوق زمانی وجود داره که اصول اولیه وجود داشته باشه . وقتی اصول اولیه رعایت نشه که حقوق ثانویه معنی نداره .
مثل این میمونه که تو هندسه نا اقلیدسی بگی مجموع زوایای مثلث 180 درجه نیست که اینجوری نمیشه . جوابش ساده است نمیشه که نشه .
زندگی سگی یعنی اینکه مادر بزرگت بهت بگه بی معرفت .
زندگی سگی یعنی اینکه شوهر خالت چند باره عمل کنه و چند باره تو ICU باشه و حتی یک بار یه سر بهش نزده باشی
زندگی سگی یعنی ساعت هشت و نیم عین جنازه رو تخت بیافتی فرداش ساعت 10 پاشی
زندگی سگی یعنی مغرب و عشای دیشب + نماز صبح رو همه رو با هم بخونی خودتم نفهمی چی خوندی
زندگی سگی یعنی یعنی بخوای بری خونه مامان جون ولی اطلا برنامه ها جور نشه
زندگی سگی یعنی تو یه بروشور نوشتن سمینار داری اما حال و حوصله اش رو نداری و دلت هم نمی خواد بهانه بیاری
زندگی سگی یعنی پروژه های غیر آهنی - اصول استخراج2 - اقتصاد مهندسی - انتقال مطالب باقی مونده باشه .
زندگی سگی گزارش نوشتن خواص مکانیکی
زندگی سگی یعنی این کارهای لا مذهب چرا هیچ وقت تموم نمیشن .
امروز آقای دکتر مدرسی لطف کرد نمرات امتحان میان ترم سینتیک که دو روز پیش گرفته بود رو اعلام کرد . من هم دومین نمره کلاس شدم درحالی که تا نیم ساعت مونده به امتحان هنوز جزوه رو یه بار هم نخونده بودم (حل مساله که هیچی ) .
یا من خیلی تیزم یا بقیه خیلی خنگن .
ملتی که یه عمر کره از شیر گاو خورده ، کره گاو میش دلش رو میزنه . برای عادت کردن به کره گاو میش یه رژیم اساسی برای اینجا در نظر گرفتم .
ققنس . چون من دوتا پشت سر هم نوشتم هیچ غلطی هم نمیتونی بکنی . اونی هم که اول نوشتم ققنوس نیستش بلکه مخفف " قارقار نکن سیرابی " می باشد .
این اولین نوشته رسمی من اینجاست . من هر جور و هرچی که دلم میخواد مینویسم با هر رنگی غیر از سیاه چون دلم نمی خواد با اون یکی اشتباه گرفته بشم .
توافقم این بود که یک درمیون بنویسم اما خودم رو محدود نمی کنم اگه عشقم بکشه چند تا پشت سر هم مینویسم . به هیچ کس هم ربطی نداره .
ببین شنیاکی کلی خرج کرده دات کام شده من هنوز لینکشو درست نکردم . بنده خدا آچار فرانسه راجع به دانشگاه یه چیزی نوشته بود که یه کامنت مشتی می خواست . این قضیه انتخابات انجمن اسلامی دانشگاه یا همین مجله الکترونیکی کاوه که داریم راه میندازیم و خیلی چیزهای دیگه نیاز به بلاگیدن دارن . با ما راه بیا ما هم باهات راه میایم .
بی خیال که نمیشی حالا چه جوری می تونم باهات کنار بیام چند وقت هیچ چیز درست حسابی ننوشتم .