Wednesday, December 15, 2004

بهینه ترین

امروز از خواب که بلند شدم که حرف نمی تونستم بزنم یعنی وقتی حرف می زدم از هر سه تا کلمه یکیش فوت می شد ( هر کسی یک هفته و نیم سرفه کنه کلا باید حرف زدنو بی خیال بشه ) یه فلاسک آب و نشاسته خوردم تا یه خرده صدام باز شد ( نمی دونم چرا فروغ گفته تنها صداست که می ماند من که فعلا فقط تصویرم مونده ) اما با وجود این ترسیدم تو سمینار امروز کلا صدام تعطیل شه برای همین تصمیم گرفتم که کارم رو کوتاهش کنم برای همین شروع کردم به حذف کردن بعضی از قسمتها در نهایت هم فکر کنم بهتر شد چون اون کسایی که می خواستن موضوع رو بگیرن با همین قدر که دیدن دو زاریشون می افتاد
آدم معمولا وقتی تو شرایط سخت قرار می گیره کارهاشو به سمت بهینه ترین حالت سوق می ده و اگه شرایط حاد نباشه زواید خودشون رو جدی نشون می دن

0 ایده از دیگران: