کامنت
یه بار تصمیم گرفتم یه چیزی بنویسم با عنوان " من - سترون " و محتواش این بود که از زمانی که به طور جدی دارم می نویسم هیچ کسی برام هیچ کامنتی نمی ذاره در حالی که هر روز به طور متوسط 5 تا بازدید دارم . نتیجه ای که می خواستم بگیرم این بود که وقتی خودم برای هیچ کس کامنت نمی ذارم وقتی یه جورایی درها رو بدون دلیل به رو خودم بستم و حتی یه پنجره باز هم ندارم نمی تونم انتظار داشته باشم کسی برام کامنت بذاره . و نتیجه پایانی اینکه رفتار دیگران با آدم برآیندی از رفتار خودش با دیگرانه . اما این رو ننوشتم ( شاید اگه زمان بیشتری می گذشت می نوشتم ) برای اینکه هر چند در ابتدا هدفم از نوشتن وبلاگ مشخص نبود و فقط یه جور امتحان به نظر می رسید اما یه جورایی خوشم اومد . یه جورایی آرزوی همیشگیم بود که مطالب توی ذهنمو ثبت کنم و توی این قالب نوشتن به شکل خیلی ساده ای این مساله رو محقق می کرد و این حس خوبی داشت اما این رضایت شخصی صرف باعث می شد خیلی دغدغه مخاطب نداشته باشم چون اساسا مخاطب نوشته ها خودم هستم . ( هرچند که هیت کانتر گذاشتن و همین ذهنیت که چرا کسی کامنت نمی نویسه نشون میده که خیلی فارغ از توجه مخاطب نبودم و این که دیگران هم نوشته هامو بخونن برام مهم بوده و اصرار بر این موضوع که دوست ندارم شبیه شخصیت کارگردان فیلم داستان لیسبون بشم هم موید همین مطلبه )
اما امشب وقتی یه نگاه به وبلاگ انداختم دیدم کامنت دارم و از خوندش چند تا نکته اساسی دستگیرم شد . مهمتر از همه اینکه با خوندن این وبلاگ آدمها می تونن منو تحلیل کنن و نقاط ضعف و قوتمو پیدا کنن هر چند اگر ساعتها کنارم بشینن و باهام حرف بزنن اگر من نخوام خودمو بروز بدم هیچ چیزی دستیگرشون نمیشه همون جور که خیلی از بچه های دانشکده که روابط نسبتا صمیمی هم داریم بعد از سه سال به اندازه کافی از من نمی دونن یعنی من لازم ندیدم که بدونن . دوم اینکه حداقل یه آدم پیدا شده که نظرشو راجع به من خیلی صریح بگه و من حس نکنم راجع به یه آدم دیگه حرف می زنه و اتفاقا به نکات اساسی و کلیدی اشاره کنه هر چند که روی این اسم شناخت نمی ذارم ( چون شناخت از روی تعامل حاصل میشه و نه از ارتباط یک طرفه ) اما تحلیل داده های خیلی خوبی بود . سوم هر چند که من یه دیوار بلند بی در و پنجره ساختم اما یکی پیدا شده که به دستاش زحمت داده یه روزنه تو این دیوار ایجاد کنه و خودش کلی امیدواری ایجاد می کنه
اما امشب وقتی یه نگاه به وبلاگ انداختم دیدم کامنت دارم و از خوندش چند تا نکته اساسی دستگیرم شد . مهمتر از همه اینکه با خوندن این وبلاگ آدمها می تونن منو تحلیل کنن و نقاط ضعف و قوتمو پیدا کنن هر چند اگر ساعتها کنارم بشینن و باهام حرف بزنن اگر من نخوام خودمو بروز بدم هیچ چیزی دستیگرشون نمیشه همون جور که خیلی از بچه های دانشکده که روابط نسبتا صمیمی هم داریم بعد از سه سال به اندازه کافی از من نمی دونن یعنی من لازم ندیدم که بدونن . دوم اینکه حداقل یه آدم پیدا شده که نظرشو راجع به من خیلی صریح بگه و من حس نکنم راجع به یه آدم دیگه حرف می زنه و اتفاقا به نکات اساسی و کلیدی اشاره کنه هر چند که روی این اسم شناخت نمی ذارم ( چون شناخت از روی تعامل حاصل میشه و نه از ارتباط یک طرفه ) اما تحلیل داده های خیلی خوبی بود . سوم هر چند که من یه دیوار بلند بی در و پنجره ساختم اما یکی پیدا شده که به دستاش زحمت داده یه روزنه تو این دیوار ایجاد کنه و خودش کلی امیدواری ایجاد می کنه
0 ایده از دیگران:
Post a Comment