سرب
امروز داشتم موسیقی فیلم سرب رو گوش می کردم ( یعنی الان هم دارم گوش می کنم ) . عجیب یادش کردم . از اون فیلمهایی که هیچ وقت یادم نمیره . هرچند که بعضی از جاهاش افت می کنه اما بعضی از سکانسهاش واقعا شاهکاره . و برام جای تعجبه چرا این فیلم رو جدی نگرفتنش ( تو اون دوره ای که ساخته شد کیمیایی رو تحت فشار گذاشته بودن اما بعدها هم به این فیلم توجهی نشد . )
هنرمند باید حرف خودش رو بزنه اصلا حرفی رو که بلده بزنه نه اینکه ببینه جامعه اش چی می خواد بشنوه . یکی از علتهایی که علی حاتمی توی خاطره ها مونده اینکه حرف خودش رو می زد . حرفی رو که بلد بود می زد . از دوره ای حرف میزد که میفهمیدش و تونست اون رو به بقیه هم بشناسونه . کیارستمی هم همین جور . برای کسی فیلم نمی سازه برای همین هم مخاطب فیلماش یه قشر خاص هستن ، اما کسی تو هنرمندیش شک نداره . اما به نظرم کیمیایی از " تجارت " یه این طرف دیگه محو شد . حرفهایی رو زد که بلد نبود برای همین هم کاراش چندان مورد توجه قرار نگرفت . تو جشنواره برای فیلم مرسدس با بنزش اومده بود و اصلا فکر نکرده بود که آخر این فیلم شخصیت اصلی مرسدس رو آتیش میزنه و میره دنبال عشقش .
به قول داداشم بعضی از هنرمندها باید گشنه بمونن . بعضی از آدمها وقتی چند نفر دور و برشون رو می گیره و استاد استاد می کنن یادشون میره چه حرفایی رو بلدن بزنن فکر می کنن حالا که استاد شدن تو هر زمینه ای می تونن بیانیه صادر کنن .
یا یه جا خوندم یا تو یه فیلم بود که یکی می گفت " هنرمند یه دل پر می خواد و یه شیکم گرسنه " و این دوتا برای اینکه آدم حرفاش یادش نره لازمه .
هنوز دارم موسیقی سرب رو گوش میدم . خیلی حس خوبی داره .
0 ایده از دیگران:
Post a Comment